ناگفته های “اخراجیها”

حمید داودآبادی نوشت: بعد از موفقیت فیلم اخراجیها، بیشتر نگاه ها روی “مسعود دهنمکی” و به دنبال آن “محمدرضا شریفی نیا” زوم شده بود. برخی که باور نداشتند دهنمکی بتواند چنان فیلمهایی بسازد که رکود دار تاریخ سینمای ایران شود! شروع کردند به شایعه پراکنی. بیشترین چیزی که می گفتند این بود:
“دهنمکی اصلا کارگردانی و حتی سینما نمی فهمد و شریفی نیا کارگردان در سایه اخراجیهاست و آن فیلمها را برایش ساخته است”
به دنبال حملات به اخراجیها، شایعات بسیاری هم علیه شریفی نیا سر زبان ها افتاد. جالب این که بیشتر حملات از سوی دوستان و همکاران فرهنگی بود. ظاهرا حسادت چشم خیلیها را کورد کرده بود!

یکی از روزها حاج “حمید نمازی” از مسئولین فرهنگی قرارگاه ثارلله سپاه که آدم بسیار روشن، خوش برخورد و فعالی بود، به دهنمکی گفت که شدیدا مشتاق است تا جلسه ای با شریفی نیا بنشیند و گپ بزند. از من هم خواست تا در آن جلسه حضور داشته باشم.

اشتباه نکنم، سال 1387 بود. آن شب، ساعتی پس از اینکه نماز مغرب و عشا را در دفتر خواندیم، زنگ در به صدا درآمد و شریفی نیا آمد. نمازی ترجیح داده بود قرار در محلی عادی باشد. سوار ماشین شدیم و رفتیم به انتهای خیابان شهید بهشتی به رستوران سنتی “هزار دستان”. گوشه ای دنج پیدا کردیم و نشستیم به صحبت. بیشتر حرف ها دور شخصیت خود شریفی نیا و شایعات پیرامونش بود. او هم نه این که در موضع دفاع برآید، که خونسرد و مسلط همه را توضیح داد.

محمد تورنگ بود و مسعود دهنمکی، محمدرضا شریفی نیا و حاج حمید نمازی.
حاج حمید خیلی صریح و راحت هر آنچه درباره شریفی نیا شنیده و خوانده بود، بیان کرد. او هم حرفهای بسیار عجیبی زد که برای من یکی جالب و مهم بود.
مثلا این که تا امروز لب به مشروب نزده است. هیچ گونه موادی مصرف نمی کند و اینکه خانواده پدری اش کاملا مذهبی، مومن و محجبه هستند و حتی پدرش از اینکه همواره نقش مسلمان نماهای پدر سوخته را بازی می کند شاکی است.

آنها گرم صحبت بودند و من که حوصله آن حرفها را نداشتم، سعی کردم از خوردن جوجه کباب و مخلفاتش جا نمانم. حتی بخشی از غذای مسعود را هم خوردم!
سریع گوشی ام را درآوردم و شروع کردم به عکس گرفتن. حاج حمید جا خورد و گفت که از او عکس نگیرم ولی شوخی شوخی چند تایی ازش گرفتم و گفتم: “میخوام سند داشته باشم که بگم این همه پول میدیم چه غذای بیخودی به خوردمون میدن!”

موقع خوردن شام، گروه موزیک که متوجه حضور ما شده بودند، به افتخار دهنمکی آهنگی تند و شاد اجرا کردند. به دنبال آن رهبر گروه گفت که به افتخار آقای شریفی نیا قطعه ای دیگر خواهند نواخت. شریفی نیا از خنده ترکید و گفت: “به افتخار دهنمکی اون آهنگ تند رو زد، ببین به افتخار من چه بکنه!”
همین طور هم شد.

ساعت 12 شب رستوران تعطیل شد ولی مدیرش اجازه داد تا ساعت 2 بامداد نشستیم و از هر دری سخنی گفتیم.
باوجودی که بانی جلسه حمید نمازی بود، ولی آخر سر مسعود خان دست به جیب شد.
آخر سر که خواستیم برویم، با شریفی نیا روبوسی کردم و گفتم که بخاطر برخی حرفهایی که پشت سرش شنیده و منتقل کرده ام، حلالم کند. که او خندید و رفتیم.
حاج حمید نمازی 30 اردیبهشت 1393 بر اثر بیماری، به دیدار حق شتافت.

منبع: کانال تلگرام حمید داودآبادی

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۲۴ اسفند، ۱۳۹۶ ۹:۴۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *