وقتی وزیر جنگ خواستار برخورد قاطع با دانشگاه تهران شد!
امروز 16 آذر روز دانشجو و سالروز شهادت سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 1332 است. حمید قزوینی، محقق و نویسنده تاریخ شفاهی برشی از خاطرات رئیس وقت دانشگاه تهران را انتخاب کرده که به زوایایی کمتر گفته و شنیده شده می پردازد: حمله نیروهای نظامی به دانشگاه تهران در شانزده آذر سال 1332 و شهادت سه تن از دانشحویان دانشکده فنی از تلخترین رویدادهای تاریخ معاصر است.
دکتر علی اکبر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران، در کتاب «گزارش یک زندگی» با یادآوری جلسه رؤسای دانشکدهها که فردای واقعه تشکیل شد، میگوید: «نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم. بعد دیدیم که این کنارهگیری نتیجه قطعیاش این خواهد بود که آرزوی همیشگی دولتها برآورده خواهد شد؛ یعنی دولت خودکامه زرومند دست روی دانشگاه خواهد گذاشت، استقلالش را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم از بین خواهد برد و یک نظامی یا غیر نظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهد گماشت و رؤسای دانشکدهها را مطابق سلیقه برگزیده و منصوب خواهد کرد و دانشگاه را مانند قبل از سال 1321 زیر فرمان وزارت فرهنگ و ادارات آن در خواهد آورد. در نتیجه تصمیم گرفته شد سنگر را خالی نکنیم و به مقاومت بپردازیم.»
چند روز بعد، دکتر سیاسی به نشست دولت دعوت میشود. در این جلسه «سپهبد هدایت» وزیر جنگ خواستار برخورد قاطع با دانشگاه به منظور حفظ مملکت و جراحی آن مانند یک عضو فاسد در بدن شده بود.
اما سیاسی در پاسخ او میگوید: «تشبیه دانشگاه به یک عضو بدن صحیح نیست… عضو بدن از خود مقاومت نشان نمیدهد و پس از قطع، جسمی میشود جامد و بی جان. در صورتی که دانشگاه، از هزاران استاد و دانشجو و کارمند زنده و پویا تشکیل گردیده، اگر مورد حمله قرار گیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد کرد؛ و به فرض که موقتاً خاموش گردد، آتشی خواهد شد زیر خاکستر که سرانجام شعلهور خواهد گردید. گذشته از این، معلوم نیست که در دانشگاه فسادی وجود داشته باشد.. پس اول باید معلوم داشت که آیا واقعاً با فسادی روبرو هستیم یا در این مورد دچار توهم شدهایم؟…»
وی در ادامه خواستار حفظ استقلال دانشگاه و خروج نیروهای نظامی از آن شده و میافزاید: «دولت باید از هرگونه دخالت در دانشگاه خودداری کند و مسئولیت حفظ انتظامات آنجا را به عهده خود ما بگذارد… این به مصلحت دولت است که ما را آزاد بگذارد و در کار ما دخالت نکند…»
فردای آن روز، ماموران انتظامی که پس از سقوط مصدق به دانشگاه راه یافته بودند، آنجا را ترک کردند و با وجود همه تلاشهایی که رژیم شاه به خرج داد، هیچگاه نتوانست به دانشگاه و ماهیت مستقل آن مسلط شود.