وقتی شهید مطهری در جلسه ای از استادش غیبت کرد!

طلبه بودم. در ایام طلبگی هم البته کمتر از جاهای دیگر، ولی اتفاق می‏ افتد که انسان در یک مجلسی می‏نشیند، عده‏ ای از این آقا و آن آقا غیبت می‏کنند. یک وقت هم می‏بینی خود انسان گرفتار می‏شود. خدا رحمت کند مرحوم آیت اللَّه العظمی آقای حجت (رضوان اللَّه علیه) را. من یک دفعه در شرایطی قرار گرفتم و با اشخاصی محشور بودم که این مرد- که حق استادی به گردن من داشت و من سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم و حتی در درس ایشان در یک مسابقه عمومی از ایشان جایزه گرفته بودم- مورد غیبت واقع شد. یک وقت احساس کردم که این درست نیست؛ من چرا در چنین شرایطی قرار گرفتم؟ ایشان در یک تابستانی به حضرت عبدالعظیم تشریف آورده بودند. یک روز بعدازظهری بود. رفتم درب خانه ایشان را زدم، گفتم بگویید فلانی است. ایشان در اندرون بودند. اجازه دادند. یادم هست که رفتم داخل.

کلاهی به سر ایشان بود و بر بالشتی تکیه کرده بودند (پیرمرد و مریض بود، دو سه سال قبل از فوت ایشان بود). گفتم: آقا آمده ‏ام مطلبی را به شما عرض کنم. فرمود: چیست؟ گفتم: من از شما غیبت کرده ‏ام ولی البته کم، اما غیبت نسبتاً زیادی شنیده‏ام، و من از این کار پشیمانم که چرا در جلسه‏ای که از شما غیبت می‏کردند حاضر شدم و شنیدم و چرا احیاناً به دهان خودم هم غیبت شما آمد، و من چون تصمیم دارم که دیگر هرگز از شما غیبت نکنم و هرگز هم غیبت شما را از کسی استماع نکنم، آمده ‏ام به خود شما عرض کنم که مرا ببخشید، از من بگذرید. این مرد با بزرگواری‏ای که داشت، به من گفت: غیبت کردن از امثال ما دو جور است: یک وقت به شکلی است که اهانت به اسلام است و یک وقت به شخص ما مربوط می‏شود. من دانستم مقصود ایشان چیست. [گفتم‏] نه، من چیزی نگفتم و جسارتی نکردم که به اسلام توهین بشود؛ هرچه بوده مربوط به شخص خودتان است. گفت: من گذشتم.

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 23، انتشارات صدرا، ص 564

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲۳ اسفند، ۱۳۹۵ ۱۰:۳۳ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *