وقتی که “ولی الله مومنی” با خوابی از امام خمینی به صحنه سریال بازگشت!

جواد شمقدری نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون در پی درگذشت مرحوم ولی الله مومنی بازیگر فقید عرصه هنر، در یادداشتی با ذکر خاطره ای درباره حضور مجدد این هنرمند در سریال آفتاب و زمین و دیدن خوابی از امام خمینی(ره) توسط وی توضیحاتی ارائه کرد که قابل تامل است

.متن یادداشت شمقدری و ذکر خاطره تامل برانگیز وی از زنده یاد ولی الله مومنی به شرح زیر است:

“اولین بار او را در قامت سردار جنگل و در پشت صحنه فیلم سینمایی میرزا کوچک خان جنگلی دیدم. آن روزها دانشجویانی بودیم که دوره آموزش سینمایی را با دیدار از  سر صحنه فیلمهایی که در دست تولید بود تکمیل می کردیم. ولی الله مومنی با گرمی از تجربه هایش برایمان می گفت و از سختی کار و اینکه در این پروژه مجبور بوده است آن قدر در کولاک  بماند تا قندیل های یخ  بر روی ریش و ابروان او به طور طبیعی جا خوش کند تا کارگردان (مرحوم قویدل) صحنه های مورد نظرش را با طیب خاطر بر روی نگاتیو ثبت کند. خاطرات کوچک خان جنگلی را با آب و تاب برایمان نقل می کرد و  یکبار هم  در سرما ومه شدید ما را تا قله کوه ماسوله در مسیر خلخال برد. سالها بعد در سال ۱۳۷۸ وقتی برای انتخاب بازیگری در نقش پدر امام راحل(سید مصطفی) همه جستجوهایمان بی نتیجه مانده بود  به یکباره به یاد او افتادم. انتخاب او برای سریال آفتاب و زمین(زندگی امام خمینی- بخش تولد) این ویژگی را به همراه داشت که می توانستیم از صدای گرم و گیرا و پر صلابت او نیز بخوبی استفاده کنیم. سید مصطفی کسی بود که می بایست با نطق های آتشین لرزه بر ظالمان زمان و خوانین و شاهزادگان قجری بیندازد و این مزیتی بود که در لحن و صوت مومنی بخوبی سراغ داشتیم. قرارها نهایی شد، با قطعی شدن تست لباس و گریم، دیگر شکی برای ما نمانده بود که او بهترین انتخاب است. چند روز به سفر گروه فیلمبرداری به منطقه خمین نمانده بود که غافلگیرانه پیغام رسید، ولی الله مومنی هم مانند بسیاری از انتخاب های قبلی برای نقش سید مصطفی، از همکاری با این پروژه انصراف داده است. خبری که در آن لحظات برای ما غیر منتظره و انتخاب جایگزین کاری بس سخت می نمود. چاره ای نبود؛ باید بیش از آنکه به دنبال علل این انصراف باشیم یا بخواهیم نظر او را بر گردانیم، به انتخاب دیگری فکر می کردیم. باوری داشتم که نقش سید مصطفی را باید کسی بازی کند که عشق به امام خمینی و راه او داشته باشد، در عین حال امیدوار بودم بازی روزگار، خود امور را سهل و آسان نماید. فردای آن روز این ولی الله مومنی بود که با جعبه شیرینی از راه رسید و اعلام کرد برای بازی  در این نقش بیش از هر زمانی   آماده تر است. از خوشحالی این اتفاق، دیگر در چند و چون این اشتیاق و آن انصراف قبلی بر نیامدیم و بار سفر بستیم و راهی خمین شدیم تا قبل از آنکه زمستان سخت منطقه و روزهای برفهای سنگین آنجا  فرا رسد، سکانس های های بهار  وتابستان را بگیریم. یکماه از فیلمبرداری  گذشته بود و حالا ولی الله مومنی در قامت یک روحانی انقلابی و ظلم ستیز در نقش خود جا افتاده بود، بخصوص وقتی بر روی منبر مسجد از قیام سیدالشهدا و عشقش به شهادت می گفت و خواب را بر خوانین ظالم حرام میکرد واز شاهزادگان خوشگذران قجری فریادش به آسمان می رفت.

درآن روزها و در فاصله تغییر لوکیشن فیلمبرداری یک روز به مهربانی به کنارم آمد و بی مقدمه روبوسی کرد و از اینکه او را برای این نقش انتخاب کرده بودم تشکر ویژه نمود و بعد برای آن بیست و چهار ساعتی که انصراف داده بود عذر خواهی کرد! من که هنوز از پشت ماجرا خبر نداشتم گفتم ” من هم خوشحالم که شما در این سریال و در نقش سید مصطفی و در لباس روحانیت خوب جا افتادی و بخوبی از عهده نقش برآمدی. ” مومنی گفت باید حقیقت تلخی را به شما بگویم و آن این است که پس از آنکه حضور من در نقش سید مصطفی(پدر امام) رسانه ای شد، انبوه تماسهای تلفنی همکاران بود که  به من هشدار می دادند، مگر دیوانه شده ای! عمر جمهوری اسلامی رو به اتمام است و روزگار و آینده کاری خودت را سیاه و خراب نکن!…… و بعد گفتند اگر فلانی و فلانی از پذیرش این نقش پرهیز کرده اند برای همین مطلب بوده است و بهتر است تو هم کنار بکشی!! حرفهای مومنی که به اینجا رسید تازه من فهمیدم چرا انتخاب نقش سید مصطفی به چالشی بزرگ برای این سریال تبدیل شده بود. کمتر از سه ماه از وقایع ۱۸ تیر ۷۸ می گذشت و متاسفانه فضای تبلیغاتی نفوذ کرده در ذهن و باور بعضی از این همکاران تحت تاثیر همان تبلیغات دشمن قرار داشت که فکر میکردند وعده های پایان کار جمهوری اسلامی به زعم آنان فرا رسیده است. تلخی بیان این حقیقت و این وقایع همانطور که مومنی گفت بر کام من نشست. حال سوال مهم این بود که با این تماسهای تهدیدآمیز و آن فضای بایکوتی که شکل گرفته بود چطور ولی الله مومنی تغییر رای داده بود و نقش را پذیرفته بود. این سوالی بود که بلافاصله پرسیدم. وی لبخندی بر لبش نشست و در حالی که کمی هم اشک در چشمانش خانه می کرد به بازگویی ماجرا پرداخت و گفت: من اهل ورزشهای زورخانه ای و به ادعای خود پهلوانی و جوانمردی هستم، پس از آنکه خبر کناره گیری خودم را به دستیارکارگردان اعلان کرده بودم، دچار نوعی عذاب وجدان شدم و احساس کردم این بر خلاف همه جوانمردی هاست اما از طرفی آن تهدیدات هم مرا رها نمی گذاشت. با این التهاب و ناآرامی شب را خوابیدم. در میانه های شب خوابی  دیدم؛ خوابی که باعث شد تصمیم درست را بگیرم. خواب دیدم در مکانی زیبا قرار گرفته ام و امام خمینی بر بلندی ایستاده و مرا صدا می زنند. مومنی اضافه کرد لازم است بگویم در زمان حیات امام هیچگاه فرصتی دست نداده بود تا امام را از نزدیک ببینم. وقتی امام به من اشاره کردند لرزه ای بر اندام من افتاد و نمی دانستم چه باید بکنم اما لبخند و اشاره نرم ایشان باعث شد جرات کنم و نزدیک شدم. امام هم به سمت من آمدند و گفتند، شنیده ام میخواهی ادای ما را در بیاری!؟ من هول کردم و گفتم، بله در نقش پدرتان سید مصطفی است. امام دستی تکان دادند و گفتند خوب است عیبی ندارد بروید انجام بدید خدا کمکتان می کند….

حالا دیگر اشک در چشمان من نیز خانه کرده بود. مومنی این خواب را با شوق و ذوقی خاص بیان کرد و بعد گفت من همه امیدم به این است که امام خمینی و پدرشان در آن سرای باقی دست مرا بگیرند. آیا این اتفاق می افتد؟ من گفتم تردید نکن این مرام و محبت فرزندان و سلاله آل الله است و انشالله ما نیز از این دستگیریها بی نصیب نمی مانیم.
از آن روز ساخت سریال آفتاب و زمین برای من و دوستان اندکی که از این ماجرا با خبر شدند حال و هوای دیگری یافت و ولی الله مومنی بیش از روزهای دیگر در خلوت خود تلاش میکرد نقش سید مصطفی را دریابد و آن را در بازی خود بازتاب دهد. روحش شاد. “

منبع: سینما پرس

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۱۲ دی، ۱۳۹۴ ۲:۱۸ ب.ظ


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *