پشت پرده خروج ترامپ از برجام چه گذشت؟

جان بولتون، مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ، در بخشهایی از کتاب خاطرات خود به جلسات و گفتگوهایی در سطح رئیس جمهور اشاره می کند که موضوع خروج آمریکا از برجام را بررسی می کرده اند. خاطره نگاری همه این بخشها را یکی یکی از کتاب «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» استخراج کرده و در اختیار خوانندگان قرار داده است تا گامهایی که ترامپ در پشت صحنه طی کرد تا به تصمیم خروج از برجام رسید دیده شود:

** به گزارش رسانه ها مشاوران ترامپ او را ترغیب می کردند تبعیت ایران از توافق هسته ای را تایید نکند اما ایالات متحده در معامله بماند. چنین کاری به نظرم تحقیر خودمان بود، اما مدافعان معامله در کمال بی چارگی مایل بودند این امتیاز حیاتی را بدهند تا اصل معامله پا بر جا بماند. اواخر بعدازظهر 12 اکتبر ترامپ با من تماس گرفت تا حرف بزنیم. (سخنرانی اش به جمعه 13 اکتبر موکول شده بود.) گفت: «من و تو موضوع مشترکی در باره آن معامله داریم. شاید تو سرسخت تر باشی، ولی نگاهمان یکی است.» پاسخ دادم که بنا به حرف های مطبوعات احتمالا تبعیت ایران را تایید نمی کند. اما کماکان در معامله می ماند، و گفتم این حداقل یک گام رو به جلو است. تقاضا کردم هر وقت فرصت بود، بیشتر دراین باره بحث کنیم. ترامپ گفت «یک صد در صد. صد در صد. می دانم نگاهت این است. حرف هایت را به دقت می بینم.» پرسیدم آیا حاضر است یک جمله در سخنرانی اش بگنجاند که: توافق نامه در حال باز بینی 24 ساعته است و هر لحظه ممکن است لغو شود. (با این کار، دیگر نیازی نبود نود روز صبر کنیم تا دوباره فرصت خروج از توافق پیش بیاید، و آشکارا نشان می دادیم که خلاف خواسته هواداران معامله اکنون دعوا سر خروج از توافق است، نه «تبعیت» ایران.) در همان حین که او حرف هایش را برای حاضران در اتاق دیکته می کرد، ما در باره لحن و کلماتی حرف می زدیم که ترامپ می توانست استفاده کند.
سپس ترامپ مسئله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را پیش کشید و پرسید آیا درست است که سپاه را در فهرست سازمان های تروریستی خارجی 1 بگذارد و به این ترتیب جریمه ها و محدودیت های اضافه ای بر آن تحمیل کند. ترغیبش کردم که چون برنامه های هسته ای و موشک های بالستیک ایران تحت کنترل این سازمان است و حمایت گسترده ای از تروریسم اسلام گرایان رادیکال (چه سنی و چه شیعه) دارد، این کار را بکند. 2 ترامپ گفت شنیده است ایران از این اقدام خاص بسیار عصبانی می شود و شاید پیامدهایی هم علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه داشته باشد. بعدا فهمیدم این موضوع متیس بود. اما استدلال او به بیراهه می رفت: اگر حق با متیس بود، واکنش درست این بود که حفاظت بیشتری برای نیروهایمان فراهم کنیم یا آن را بیرون بکشیم تا بر تهدید اصلی یعنی ایران تمرکز کنیم. چنانکه افتد او دانید، حدودا دو سال طول کشید تا سپاه پاسداران به آن فهرست وارد شود. این هم نشان می داد وقتی یک بوروکراسی ریشه دوانده باشد، با چه قدرت مهیبی می تواند خود را پا بر جا نگه دارد.

** صحبتمان در باره کره شمالی آغاز شد و توضیح دادم که به نظرم کیم جونگ اون سعی می کند زمان بخرد تا چند مورد محدود (اما حیاتی) را به انجام برساند که برای دستیابی به توانمندی هسته ای عملیاتی لازم است. معنایش این بود که کیم جونک اون الان خیلی از نیروی نظامی می ترسد. او می دانست که تحریمهای اقتصادی به خودی خود مانع دستیابی اش به این هدف نمی شوند. مطمئن نبودم ترامپ منظورم را گرفته باشد، اما گزارش های فروش تجهیزات سلاح ها و پیش ماده های شیمیایی از کره شمالی به سوریه را هم مطرح کردم که احتمال می رفت پولش را ایران داده باشد. در صورت صحت ماجرا، این پیوند می توانست پیوندی کلیدی هم برای کره شمالی و هم برای ایران باشد، چون نشان می داد پیونگ یانگ چقدر خطرناک است: الان که تسلیحات شیمیایی بفروشد،ب ه زودی تسلیحات هسته ای هم می فروشد. ترامپ را ترغیب کردم این استدلال را توجیهی برای خروج از معامله هسته ای ایران و اتخاذ موضع سخت تر علیه کره شمالی بداند. کلی موافق بود و ترغیبم کرد در محافل عمومی بر همین طبل بکوبم. اطمینان دادم همین کار را می کنم.
ترامپ در باره معامله ایران گفت: «نگران نباش، من از این معامله خارج می شوم. گفتم می توانند سعی کنند اصلاحش کنند، اما این اتفاق نخواهد افتاد.»

** همچنین فرصتی پیدا شد که حتی در بحبوحه بحران سوریه مسئله معامله هسته ای ایران در سال 2015 مطرح و تاکید کنم که بنا به گفت و گوهای متعددم با ترامپ احتمالا آمریکا اکنون واقعا می خواهد از آن توافق خارج شود. تاکید کردم که ترامپ به تصمیم نهایی نرسیده است ولی باید به این بیندیشیم که پس از خروج آمریکا چطور ایران را محدود کنیم و چگونه اتحاد دو سوی اقیانوس اطلس را حفظ کنیم. سدویل یقینا غافلگیر شد. نه او و نه بقیه اروپاییان چنین چیزی را از دولت آمریکا نشنیده بودند، چون پیش از ورود من به دولت، مشاوران ترامپ متفق القول در برابر خروج از توافق هسته ای مقاومت می کردند. او با خویشتنداری حرفم را شنید و گفت وقتی گره این بحران فعلی گشوده شد باید بیشتر حرف بزنیم.

** بعد از ظهر با آن گروه از کارکنان شورا که به مسئله تسلیحات هسته ای ایران می پرداختند جلسه داشتم و از آنها خواستم ظرف یک ماه برای خروج از معامله سال 2015 آماده شوند. هنگامی که ترامپ تصمیم به ترک آن توافق می گرفت باید این گزینه برایش مهیا می بود و می خواستم مطمئن باشم این گزینه را داشته باشد. مذاکرات جاری با انگلستان، فرانسه و آلمان اصلا و ابدا نمی توانست آن توافق را صلاح کند. ما باید از توافق خارج می شدیم و یک استراتژی اثر بخش برای ادامه راه تدوین می کردیم تا مسیر حرکت ایران به سمت تسلیحات هسته ای عملیاتی را سد کنیم. حرفم اساسا نباید تعجب بر می انگیخت، چون پیشتر بارها علنا همین حرف را زده بودم، اما احساس می کردم دود از سر کارکنان شورا بلند شد که تا آن هنگام با تمام وجود برای نجات آن توافق تلاش می کردند.

** ولی کانون توجهم ایران بود. موعد تصمیم گیری بعدی برای معافیت تحریم ها در 12 می،فرصتی بود تا بر خروج از معامله پا فشاری کنم. غروب سه شنبه پمپئو با من در فلوریدا تماس گرفت و عجله داشت سر در بیاورد با معامله هسته ای ایران چه باید کرد. نمی دانستم از فرایند تایید دشوار وزارتش در سنا هنوز عصبی است (که کاملا قابل درک بود) یا آدم های وزارت خارجه که به دلیل احتمال خروجمان از آن معامله روز به روز آشفته تر می شدند او را بازی می دهند. قدری بگو مگوی دشوار و گاهی تند در این باره داشتیم که تصمیم به خروج از معامله ناگزیر به انتقادات «والانظران» دامن می زند. اما بعد پمپئو گفت به وزارتخانه اش دستور می دهد تبعات خروجمان را دقیق تر و کامل تر بررسی کنند. که تا آن برهه سر سختانه از انجامش طفره می رفتند. نگران بودم دلواپسی پمپئو از دور انداختن توافق نامه هسته ای به تاخیر بیشتری دامن بزند. می دانستم که بوروکراسی وزارت خارجه از این دو دلی بهره خواهد گرفت تا مانع نابودی این توافق بین المللی شود؛ توافقی که مثل مابقی توافقات از این دست تو خالی بود. بنابراین هرگونه تردیدی در سطح سیاسی دولت می توانست مهلک باشد.
ترامپ بقیه هفته در فلوریدا ماند، اما من که به واشنگتن بر گشته بودم بر مسئله ایران تمرکز کردم. از قدیم باور داشتم که تهدید هسته ای ایران هر چند در سطح عملیاتی به اندازه کره شمالی پیشرفته نیست همان قدر یا بلکه بیشتر خطرناک است. علتش هم آن تمایلات الهیاتی و انقلابی بود که به رهبران ایران انگیزه می داد. برنامه هسته ای تهران (در کنار کارهایش در زمینه تسلیحات شیمیایی و بیولوژیک) و توانمندی هایش در حوزه موشک های بالستیک، ایران را به تهدیدی منطقه ای و جهانی تبدیل کرده بود. در خاورمیانه ای که فی المجلس پر تنش بود، پیشرفت ایران در حوزه هسته ای موجب شد دیگران (ترکیه، مصر، عربستان سعودی) هم به مسیری بیندیشند که در نهایت آن ها را به توانمندی تولید تسلیحات هسته ای می رساند، که این شاهدی بود در سازوکار پدیده اشاعه این تسلیحات. همچنین انگ برازنده دیگری هم به ایران می خورد: بانک مرکزی حمایت از تروریسم بین المللی. ایران خصوصا در خاورمیانه سابقه ای جدی و به روز در حمایت تسلیحاتی و مالی از گروه های تروریستی داشت و توانمندی های نظامی متعارف خود را به کشورهای دیگر نیز ارسال می کرد تا مددکار اهداف استراتژیکش باشند. چهل سال گذشته بود اما هیچ نشانه ای از فروکشیدن تب انقلاب اسلامی در ذهن رهبران سیاسی و نظامی این کشور دیده نمی شد. با مارک سدویل (انگلستان) دیدار کردم، بعد با همتای آلمانی ام هان هکر، و صحبت تلفنی مفصلی با فیلیپ اتین (فرانسه) داشتم. مکرر گفتم هنوز تصمیم نهایی گرفته نشده، اما به هر طریق ممکن سعی کردم توضیح بدهم راهی برای «اصلاح» توافق نامه نیست، یعنی همان راهی که وزارت خارجه بیش از یک سال سعی کرده بود طی کند. این حرف برای هر سه همتای من و دولتهای متبوعشان خبر سخت حساب می شد. به همین خاطر بود که دائم آن را تکرار کردم، با علم (یا امید) به اینکه ترامپ طی چند هفته از آن معامله خارج شود. خبر خروج ما قطعا صاعقه وار بود و می خواستم مطمئن باشم تمام تلاشم را کرده ام تا نزدیک ترین متحدانمان غافلگیر نشده باشند. دیدارهای قریب الوقوع مکرون و مرکل از کاخ سفید فرصت وافری برای بحث کامل در باب این مسائل بود، اما آنها باید مطلع می شدند که این بار ترامپ واقعا می خواهد از معامله خارج شود.البته احتمالا.

** بیش از دیدار دو نفره مکرون و ترامپ در دفتر بیضوی، جماعت رسانه ای راه خود را باز کردند تا مراسم عکاسی و پرسش و پاسخ برگزار شود. ترامپ صفاتی نظیر «احمقانه» و «مضحک» نثار معامله هسته ای ایران کرد. دوست داشتم بدانم آیا آدمها این بار حرفش را جدی می گیرند یا نه. رسانه ای ها که از دفتر بیضوی خارج شدند، ترامپ و مکرون صحبت دو نفره ای داشتند که بیش از انتظار طول کشید. ترامپ بعدا گفت که در بخش عمده ای از آن مدت به مکرون توضیح می داده که ما قرار است از معامله ایران خارج شویم. مکرون سعی داشت ترامپ را متقاعد کند که از معامله خارج نشود، اما ناکام ماند. در عوض توانست توجه ترامپ را به چار چوب مذاکره گسترده تری به اسم «چهار ستون» جلب کند. این چارچوب، پس از صحبت دو نفره آنها، در جلسه گسترده تری در اتاق کابینه به بحث گذاشته شد. (چهار ستون عبارت بودند از: اداره کردن مسئله برنامه هسته ای ایران در حال حاضر، اداره کردنش در آینده، برنامه موشک های بالستیک ایران، و صلح و امنیت منطقه ای.) مکرون سیاستمدار زیرکی بود که می خواست شکست مطلق خود را در قابی بنشاند که حداقل از منظر خودش قدری مثبت به نظر برسد. او که تقریبا در کل جلسه انگلیسی حرف می زد، درباره توافق هسته ای روشن و واضح گفت: «هیچ کس گمان نمی کند که این یک معامله کافی و بسندیده است.» و گفت باید برای دستیابی به یک «یک توافق جامع جدید» براساس آن چهار ستون کار کنیم. در طول جلسه ترامپ نظر من را درباره معامله ایران پرسید. گفتم این معامله جلوی دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای را نمی گیرد و به هیچ راهی نمی توان عیوب اساسی آن را «اصلاح» کرد. چون از میل وافر ترامپ به معامله سر هر چیزی مطلع بودم، حرف مشهور آیزنهاور را نقل کردم که «اگر نمی توانی مسئله ای را حل کنی، بزرگترش کن»، و گفتم به نظرم مکرون دارد همین کار را می کند. این کاری بود که می شد پس از خروج و تحمیل دوباره تحریم های ایالات متحده انجام دهیم، که منوچین تایید کرده بود «کاملا آماده» انجامش هستیم.
ترامپ بساز بفروش گفت: «نمی شود روی پی بد، بنا ساخت. کری معامله بدی کرد. نمی گویم قرار است چه کنم، اما اگر این معامله را خاتمه بدهم حاضرم معامله جدیدی بکنم. ترجیح می دهم همه چیز را حل کنم، نه آنکه به این موضوع رها کنم.» او گفت ما باید «به جای اصلاح یک معامله بد، به یک معامله جدید برسیم.» (مکرون در یکی از تماس های بعدی به ترامپ گفت که مشتاق است شتاب کند تا به معامله جدیدی برسد، اما ترامپ علاقه خاصی نشان نداد.) سپس جلسه به سمت بازرگانی و مسائل دیگر رفت و حدود ساعت 12:25 متوقف شد تا آماده کنفرانس مطبوعاتی مشترک شویم. در آن کنفرانس هیچ یک از دو رهبر حرف جدید یا متفاوتی در باره ایران نزد، جز ترامپ که یک جا گفت (هیچ کس نمی داند من قرار است چه کنم… گرچه شما، آقای رئیس جمهور، نسبتا خوب می دانید چه خبر است.)

** روز 25 آوریل که متیس گفت «اگر تصمیم بگیرید [از توافق هسته ای] خارج شوید، من می توانم با این تصمیم کنار بیایم»، قدم بزرگی در راستای آماده شدن برای خروج از معامله بر داشتیم. تایید مشتاقانه ای نبود اما حداقل نشان داد متیس تا آخرین نفس پای آن معامله نمی جنگد. با این همه متیس در هر فرصتی که به دست می آورد مفصلا مخالفتش با خروج از توافق را بیان می کرد، که چند روز بعد ترامپ قاطعانه در جوابش گفت: «نمی توانم در معامله بمانم.» این اعلام قاطعانه خروج ما بود. کمی بعد در همان صبح روز 25 آوریل ترامپ مجددا به من تاکید کرد که می خواهد وقتی از توافق خارج شدیم منوچین کاملا آماده «سنگین ترین تحریم های ممکن» باشد. صبح آن روز با اتین هم دیدار داشتم و برداشتم این بود که مکرون گزارش کامل جلسه دو نفره اش با ترامپ را به طرف فرانسوی نداده است. البته این خبر عالی بود، چون نشان می داد مکرون کاملا حرف ترامپ را فهمیده که گفته بود ما قرار است از توافق خارج شویم.

** صحبت درباره ایران تصادفی پیش آمد. مرکل از ما خواست در معامله بمانیم و ترامپ بی تفاوت نشان داد. در برنامه مطبوعاتی، ترامپ در باره ایران گفت «آنها به تسلیحات هسته ای نمی رسند.» تقریبا همین و بس. شاید اتفاق مهمتر، یکی دیگر از حملات کذایی اسرائیل به مواضع ایرانی ها در سوریه در فردای آن روز بود که متیس و دیگر آدمهای پنتاگون نگران بودند به تلافی جویی ایران از نیروهای آمریکایی (احتمالا از طریق گروه های شبه نظامی شیعه نیابتی خود در عراق) دامن بزند. چنین اتفاقی نیفتاد و به هر حال ترامپ به نظر بی خیال می آمد. ترامپ زمانی که نظراتش درباره ایران را به نتانیاهو منتقل می کرد گفت که دروغ ها زیربنای این معامله اند، ایران آمریکا را ابله گیر آورده، و اسرائیل با خیال راحت علنا معامله را به صلابه بکشد، که صد البته نتانیاهو از قبل با تمام وجود مشغول همین کار بود.
طی روزهای بعد بی سروصدا به منوچین، هیلی، کوتس، هسپل، و بقیه، گفتم همه چیز حاکی از آن است که اوایل ماه می از معامله ایران خارج می شویم و همگی باید به اعلام مناسب این تصمیم و گام های بعدی اش در حوزه های متبوعمان بیندیشیم. منوچین با تاکید گفت شش ماه وقت لازم دارد تا تحریم ها را برگرداند، که حرفش را نمی فهمیدم. چرا نمی شد تحریم ها را فورا اجرایی کنیم و مهلت کوتاهی (مثلا سه ماه) بدهیم تا کسب و کارها بتوانند قراردادهای موجود و امثالش را تعدیل و درست کنند؟ این یکی از مشکلات همیشگی با وزارت خزانه داری تحت زعامت منوچین بود. حداقل اینکه گویا او همان قدر که نگران تحمیل تحریم ها بود، دلواپس تعدیل تاثیراتشان هم بود. پس جای تعجب نداشت که ایران و کره شمالی و دیگران چنین ماهرانه از چنگ تحریم ها می گریختند، چون با رویکرد منوچین (که اساسا همان رویکرد اوباما بود) فرصت زیادی داشتند که آماده شوند. پمپئو با من موافق بود که تحریم ها باید فورا اجرایی شوند. یک پیروزی کوچکمان آن گاه بود که منوچین دوره «کاهش تدریجی» در بده بستان اکثر کالاها و خدمات را از 180 روز به 90 روز کاهش داد، جز نفت و بیمه که همان 180 روز را نگه داشت. طبیعتا نفت با فاصله زیاد از موارد دیگر، مهمترین مسئله اقتصادی در این میدان بود، پس عقب نشینی منوچین را نمی شد چندان مهم شمرد. بحث فقط سر «کاهش تدریجی» قراردادهای موجود نبود، بلکه از دوره مهلتی حرف می زدیم که طی آن می شد بی هیچ ممنوعیتی قراردادهای جدید امضا و اجرا کرد. یعنی بدون هیچ توجیهی به خودمان ضربه زدیم.

** من و متیس و پمپئو اولین صبحانه هفتگی مان را روز 2 می ساعت 6 بامداد در پنتاگون صرف کردیم. متیس کماکان استدلال خودش علیه خروج از معامله را می گرفت. روشن بود که ترامپ تصمیمش را گرفته بود. مابقی آن روز و آن هفته، و تعطیلات آخر هفته، آماده سازی ها برای اعلام خروج از معامله شتاب گرفت، خصوصا تهیه پیش نویس سند رسمی تصمیم رئیس جمهور، تا مطمئن شویم هیچ روزنه ای نمی ماند که حامیان معامله بتوانند از طریق دوباره راه خود را باز کنند. استیون میلر و سخنرانی نویس هایش هم روی سخنرانی ترامپ کار می کردند که خوب پیش می رفت. ترامپ هم می خواست چیزهای زیادی اضافه کند از همین رو تهیه پیش نویس دقیقا تا زمانی که متن باید آماده بارگذاری روی تله پرامپتر12 می شد ادامه یافت. هدفم این بود که ترامپ روز 7 می خروجمان را اعلام کند، اما سندرز گفت بانوی اول آن روز برنامه ای تدارک دیده است، بنابراین اعلام خروج را به 8 می منتقل کردیم. بله، مسائل مهم مملکتی اینگونه رتق و فتق می شوند. حتی خود ترامپ هم تزلزل داشت و مدام تاریخ های مختلفی را پیشنهاد می داد و این روند دقیقا تا دقیقه آخر اعلام خروجمان ادامه داشت.
آخرین تماس تلفنی بی خود و بی جهت ترامپ و ترزامی پیرامون ایران و مسائل دیگر، روز شنبه 5 می بود و بوریس جانسون، وزیر خارجه انگلستان، یکشنبه شب برای بحث های بیشتر به واشینگتن آمد.آن شب متیس سند محرمانه ای به خانه ام فرستاد که در مخالفت با خروج از معامله بود، اما باز هم تقاضا نکرد جلسه ای با حضور مقامات عالی رتبه برای بحث در باره اش برگزار شود. دوست داشتم بگویم که موضع او برای ثبت در تاریخ به خوبی حفظ و مستند سازی شده، اما نگفتم. پنتاگون هنوز هم نمی گفت که در صورت خروج آمریکا از معامله باید چه کارهای عملیاتی ای صورت دهد. یعنی از مخالفت علنی به جنگ چریکی روی آورده بود. ولی این قضیه شتاب ما را نمی گرفت.
دوشنبه ساعت 9 صبح جانسون را در دفترم ملاقات کردم. اولین بار او را سال 2017 در لندن دیده بودم. بحث مفصلی درباره ایران و کره شمالی داشتیم. دیدارهای اخیر ترامپ با مکرون و مرکل و ایده «چهار ستون» مکرون را مرور کردیم. جانسون گفت این ایده در راستای دیدگاه آنها هم هست. گفتم حاضرم با کمال میل این ایده را «چهار ستون جانسون» بنامم، و هر دو با خنده نظر مثبتمان را ابراز کردیم. او مثل مکرون تاکید کرد که بریتانیا کاملا به ضعف های معامله فعلی آکاه است. که این نکته لابد مایه تعجب حامیانی می شد که آن معامله را قبله آمال خود می دیدند. توضیح دادم که چرا به زودی خروجمان را اعلام می کنیم، اما چون ترامپ را می شناختم، نگفتم که اعلامش فردا خواهد بود. پس از خروج هم منفعل نمی ماندیم، بلکه همه تحریم های آمریکا در موضوع هسته ای را که با آن معامله تعلیق شده بود، اجرا می کردیم. هنگام خداحافظی به جانسون یادآوری کردم که تابستان پارسال به او گفته بودم مایلم در قضیه برگزیت کمکشان کنم و هنوز هم مایلم اما فرصت چندانی برای صحبت در باره اش نداشته ایم. کمی بعد با سدویل در باره گفت و گویم با جانسون حرف زدیم و بعد تماس تلفنی با اتین داشتم که هیجان زده گفت که ترامپ توییت کرده است (ترامپ: تصمیم در باره معامله ایران را فردا ساعت 2 بعدازظهر از کاخ سفید اعلام خواهم کرد.)
دیگر تعلیقی در کار نبود. اتین توییت های ترامپ را دقیق تر از من رصد می کرد! تردیدی نبود که قرار است چه شود. خبرش را به رون درمر، سفیر اسرائیل، و چند نفر دیگر دادم. البته کسی هم به توضیح من نیازی نداشت.

** در روز فتح الفتوح، ترامپ ساعت 8:30 صبح درباره چند موضوع، از جمله کره شمالی، با رئیس جمهور چین ژی جین پینگ تماس گرفت. ترامپ گفت چیزی نمانده تا بیانیه ای درباره ایران بدهد، و با ذوق کودکانه ای پرسید آیا ژی دوست دارد بداند که اومی خواهد چه بگوید. ژی گفت انگار خود ترامپ دلش می خواهد بگوید، که بینش کاملا دقیقی بود. ترامپ با حالت «چرا که نه؟» گفت به ژی اعتماد دارد تا حرفش را بزند، و خبر داد که معامله هسته ای را خاتمه می دهد، معامله ای که بد بود، تا ببینیم که چه می شود. ژی گفت که این خبر را منتشر نمی کند و افزود ایالات متحده از موضع چین آگاه است، که یعنی ژی قصد نداشت این قضیه را به یک معضل دشوار دو جانبه تبدیل کند. مکرون تماس گرفت و پرسید ترامپ قصد دارد درباره ایران چه بگوید، اما ترامپ می خواست مطمئن شود مکرون جانب احتیاط را نگه می دارد. او به مکرون توصیه کرد خبر را علنی نکند و از او خواست قول بدهد. مکرون جواب مثبت داد. او اعتقاد داشت ایران نباید از معامله خارج شود و منطقا هم خارج نمی شود چون فرانسه همچنان تلاش می کند به یک معامله جدید جامع دست یابد، یعنی طبق همانی که دو رهبر [آمریکا و فرانسه] پیشتر درباره اش گفت و گو کرده بودند. به نظر ترامپ هم ایران از معامله خارج نمی شد، چون پول زیادی درمی آورد. ترامپ گفت در این خیال است که در برهه ای با روحانی، رئیس جمهور ایران، دیدار کند. و در ستایش مکرون گفت که بهترین اروپایی هاست و باید به روحانی بگوید حق با ترامپ است.
ترامپ سخنرانی اش را حدود ساعت 2:15 بعدازظهر انجام داد که طبق متن نوشته شده بود. پنس، منوچین، ایوانکا، سندرز، و من همراهش بودیم. سپس همگی قدم زنان به دفتر بیضوی رفتیم. احساسمان این بود که همه چیز طبق برنامه پیش رفت و استقبال خوبی از سخنرانی می شود. چند دقیقه پس از ساعت 2:30 حضور کوتاهی نزد گزارشگران در اتاق خبررسانی کاخ سفید داشتم. جلسه علنی بود اما بدون دوربین های تصویر برداری، تا تصاویر رسانه ای مختص سخنرانی شخص رئیس جمهور باشد. اینجا بود که کارمان تمام شد.
پاره کردن معامله ایران یک ماه طول کشید، که نشان می داد وقتی کسی زمام ماجرا را به دست می گرفت چه کار آسانی بود. تمام تلاشم را کردم تا متحدانمان، بریتانیا و آلمان و فرانسه، برای آن اتفاق آماده شوند، چون گویا آنها اصلا آمادگی خروج احتمالی آمریکا را نداشتند. کارهای زیادی مانده بود که بکنیم تا ایران به زانو درآید یا رژیم را براندازیم، گرچه ترامپ به صورت علنی سیاستی خلاف این را اعلام کرده بود، ولی شروعمان عالی بود.
تا چند ماه پس از خروج از معامله، پیگیری تصمیم ترامپ برای تحمیل دوباره تحریم های اقتصادی و برداشتن گام های دیگر جهت افزایش فشار بر تهران در راستای تصمیم ترامپ در خروج از معامله هسته ای ادامه داشت. اساسا طرح اولیه این بود که همه تحریم های سابق را که بنا به معامله هسته ای او با ما معلق شده بود اجرا کنیم، سپس سوراخ سمبه ها را ببندیم، تلاش برای اعمال تحریم را افزایش دهیم، و این کارزار را به «فشار حداکثری» علیه ایران تبدیل کنیم. به 26 ژوئیه که رسیدیم، وقت آن بود که یک جلسه محدود کمیته روسا برگزار کنیم تا ببینیم کجای کاریم. این جلسه ساعت 2 عصر در اتاق وضعیت برگزار شد.
جالبترین قسمت جلسه تلاش ماتیس بود که اهمیت کلی ایران در ماتریس تهدیدهای بین المللی علیه آمریکا را کم رنگ جلوه می داد. او گفت روسیه، چین، و کره شمالی تهدیدهای بزرگ تری اند، اما دلایلی که می آورد مبهم بودند. در کمال خوشنودی دیدم پمپئو و منوچین جلوی او در آمدند؛ خصوصا که در «استراتژی امنیت ملی» که پیش از ورود من به دولت به تایید ترامپ رسید، ایران یکی از چهار تهدید اصلی شمرده شده بود. اما شبح این اعتراض های متیس به جدی گرفتن ایران، تا پایان سال 2018 دست از سر ما بر نداشت، و حتی وقتی او از دولت رفت، باز آن شبح ماند. این جلسه چنان پر اهمیت بود که به رسانه ها درز کرد و گزارشش فردای آن روز منتشر شد. در همین میانه ارزش پول ایران داشت سقوط می کرد.
در نیمه اوت 2018 و سپس ژانویه2019 به اسرائیل سفر کردم تا با نتانیاهو و دیگر مقامات اصلی اسرائیل پیرامون مجموعه ای از مسائل، خصوصا ایران، صحبت کنم. این مسئله به هستی اسرائیل گره خورده بود و نتانیاهو تبدیل شده بود به استراتژیست اصلی در عقب راندن برنامه های تسلیحات هسته ای و موشک های بالستیک ایران. او همچنین متوجه بود که محتملترین راه برای ایجاد تغییر دائمی در رفتار ایران، با فاصله زیاد از راه های دیگر، تغییر رژیم است. حتی اگر سیاست اعلامی دولت ترامپ این نبود، با آغاز اثرگذاری تحریم ها مطمئنا می شد که رخ دهد. به علاوه با توجه به دیدگاههای دولت های عرب تولید کننده نفت در خاورمیانه، آنها میان خودشان سر یک چیز توافق داشتند: ایران، البته به دو دلیل متفاوت، هم تهدیدی علیه آنهاست و هم علیه اسرائیل. و سالها بود که این توافق ضمنی برقرار بود. در آن روزها این اجماع حول مسئله ایران رفته رفته زمینه ساز آن می شد که تلاش دوباره ای برای حل مناقشه اسرائیل-فلسطین صورت بگیرد، که از منظر استراتژیک می توانست بسیار به سود آمریکا باشد. اما آیا اینکه می توانستیم از این صف بندی های جدید بیشترین بهره عملیاتی را ببریم یا نه، طبعا بحث دیگری است.

منبع: [restrict] اتاقی که در آن اتفاق افتاد، جان بولتون، انتشارات امیرکبیر، سال اول، شماره 74، 1399، صص 47، 48، 54، 55، 71، 72، 73، 74، 94، 96، 98، 100، 101، 102، 103، 104، 105،106،  برای مشاهده آدرس منبع عضو سایت شوید.
[/restrict]

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۷ خرداد، ۱۴۰۰ ۱:۴۸ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *