چرا ارتش نمیخواست تجهیزاتش را در اختیار سپاه بگذارد؟
جعفر شیرعلی نیا در یادداشتی تلگرامی نوشت: سوم فروردین 65 شمخانی از فرماندهان ارشد سپاه و رفیقدوست (وزیر سپاه) نزد هاشمی رفتند و پیشنهاد گسترش سپاه و برکناری صیاد از فرماندهی نیروی زمینی ارتش را دادند. چند روز بعد، 10 فروردین 65 محسن رضایی به دیدار هاشمی رفت و از او خواست فرماندهی جنگ را به او بدهد و نیروی زمینی ارتش را هم تحت کنترلِ عملیاتی او قرار دهد. در نهایت 25 فروردین صیاد از فرماندهی نیروی زمینی ارتش استعفا داد که شرحش را در یادداشت قبلی نوشتم. علاوه بر رایزنیهای فرماندهان سپاه، برخی اختلافات داخلی در ارتش بهویژه میان صیاد شیرازی و جمالی معاونش رفتن صیاد را جدیتر کرد و شاید به همین دلیل وقتی مدتی بعد صیاد از استعفا پشیمان شد، دیگر موقعیت بازگشتش فراهم نشد.
وقایع این سال نشان داد مشکل اختلاف ارتش و سپاه به بودن یا نبودن صیاد شیرازی مرتبط نیست. زمستان این سال ایرانیها بلافاصله پس از عملیاتِ لو رفته و شکستخورده کربلای 4، عملیات کربلای 5 را طراحی و اجرا کردند و با غافلگیری دشمنی که در جشن پیروزی کربلای 4 بود بخشهایی از شلمچه را فتح کردند. اما خیلی زود ارتش دشمن به خود آمد و یکی از سنگینترین نبردهای سالهای جنگ در سرزمین شلمچه روی داد؛ سخت و پرتلفات.
کار گره خورد، فشار ارتش عراق روی رزمندههای ایرانی زیاد شد. 11 بهمن ایران مجبور به عقبنشینی از جنوب کانال ماهی در منطقه شلمچه شد؛ منطقه مهمی بود که هاشمی پس از شنیدن خبر از دست رفتنش به شمخانی گفت: «بیست روز جهاد به هدر رفت.»
مسوولان و فرماندهان نظامی در ایران از ابتدای سال وعده پیروزی بزرگ و سرنوشتسازی را داده بودند و کربلای 5 اگرچه موفقیتهایی داشت اما نمیتوانست آن پیروزی سرنوشتساز باشد.
سپاه میخواست هرطور شده کربلای 5 را به موفقیتهای بیشتری برساند و تجهیزات و نیروی ارتش را میخواست اما حسنی سعدی، جایگزین صیاد شیرازی در فرماندهی نیروی زمینی ارتش، با جابهجایی نیروها مخالف بود و میگفت بهتر است بنا به طراحی قبلی، ارتش عملیات در جبهه غرب را پیگیری کند.
١١ بهمن محسن رضایی به امام نامه نوشت و شرایط سخت عملیات را توضیح داد و آماری از تجهیزاتی مانند تانک، نفربر زرهی، توپ و … داد تا تامین شود. امام هم به آقایان خامنهای و هاشمی نوشت که وضعیت خطیر است و احتیاجهای کربلای 5 برآورده شود که شرعا و عقلا لازم است. هاشمی میگوید سپاه بعد از دستور امام اقلام درخواستیاش را بالاتر برد؛ «به نظرمان رسید که تامین همین ارقام مصوب امام هم به زحمت قابل امکان است.» هاشمی با حسنی سعدی مذاکره کرد و میگوید او معتقد بود: «با این ابزار هم سپاه با تلفات زیاد حداکثر به کانال زوجی میرسد و این مقدار پیشرفت چیزی را عوض نمیکند. بهتر است امکانات را حفظ کنیم.»
15 بهمن احمد خمینی به هاشمی خبر داد که حسنی سعدی به امام نامه نوشته که تامین خواستههای سپاه مشکل است اما امام گفته از دستور فرماندهی جنگ اطاعت کنند و تاخیر، باعث کیفرِ زمانِ جنگ است. 18 بهمن هاشمی در یادداشت روزانهاش نوشت که مذاکرات ارتش و سپاه برای تحویل وسایل ارتش به سپاه نیمهموفق بوده.
پیش از این عملیات، اصرار برای ادامه عملیات رمضان در سال ۶١ نتیجه مهمی نداشت، همچنین اصرار پرتلفات و بینتیجه برای بازگشایی محور طلاییه در عملیات خیبر. درباره اینکه آیا اصرار سپاه برای ادامه عملیات کربلای 5 با تجهیزات ارتش، نتیجهبخش و باعث پیشروی بیشتری به سمت بصره میشد نمیتوان نظر قطعی داد. برخی مسوولان وقت نیز امیدی به نتیجهبخش بودن اصرار سپاه نداشتند.
سال 65 در حالی به پایان رسید که وقایع نشان داد مشکلات جنگ و همچنین اختلاف ارتش و سپاه پیچیدهتر از آن بوده که با رفتن صیاد و یا دستور قاطع امام حل شود.
بهار سال 65 صیاد استعفا داده بود و این بار در بهار 66 محسن رضایی استعفا داد. به روایت هاشمی، دلیل استعفا، مشکلات اداره سپاه، عدم هماهنگی با رئیسجمهور خامنهای و حسن روحانی و ارتشیها بود. 11 اردیبهشت 66 احمد خمینی به هاشمی خبر داد: «نامه استعفای محسن رضایی به امام رسیده ولی امام نمیپذیرند و تصور امام این است که اینها حرکات سیاسی دارند.» و چند روز بعد هاشمی نوشت: «آقای محسن رضایی بعد از ملاقات امام آمد، امام استعفایشان را نپذیرفتهاند… پیشنهاد داشت که امام به خود ایشان درجه امیری ارتش بدهد که بتواند بر امکانات ارتش دست داشته باشد و از موضع قدرت همهچیز را در خدمت جنگ بگیرد و با ارتشیها برخورد کند.»
آیا فرماندهی رضایی در ارتش میتوانست چاره کاهش اختلافها باشد؟ نکته اینجاست که اختلافات را باید ریشهای حل کرد و گاه اختلافها ریشه ساختاری دارد و حل آن پیچیدگیهای بیشتری دارد و با دستور و یا میانجیگری کدخدامنشانه که در جنگ انجام میشد قابلحل نیست.
منبع: کانال تلگرام جعفر شیرعلی نیا، @jafarshiralinia