چرا جلوی دایی مادرت چادر سر میکنی؟

در آن خانهٔ شلوغ که همه همیشه گرفتارتر و مسن تر از آن بودند که بروند توی نخ یک بچهٔ هشت نه ساله که چه کار دارد میکند، چی میپوشد، چی می خواهد، دایی [امام موسی صدر] این کار را با حوصله و توجه تمام انجام می داد. مثلا توجهش جلب شده بود به اینکه من جلوی دایی مادرم – که محرم من هم بود – چادر سرم می کنم. به من می گفت: این کار لزومی ندارد. چرا سر می کنی؟ ولی من باز این کار را می کردم و یک بار که من داشتم رد می شدم دایی جان به شوخی چیزی گفت و چادر را از سر من کشید. من زدم زیر گریه و دایی گفت: باشد. هرجور راحتی. بعد خندید و گفت: «ولی پس فردا دنباله خانم هم این کار اشتباه تو را یاد می گیرد و فکر می کند باید جلوی دایی مادرش هم چادر سرش کند.» «دنباله خانم»، خواهر کوچکتر من و در واقع ته تغاری خانه بود. دایی بهش می گفت دنباله خانم چون همیشه چسبیده بود به مادرم. عجیب نیست؟

راوی: فاطمه صدر عاملی، خواهرزاده امام موسی صدر

منبع: هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر، حبیبه جعفریان، انتشارات سپیده باوران، بهار ۱۳۹۵، ص 160

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱ خرداد، ۱۳۹۶ ۴:۲۲ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *