روزهای زندگی مریم در مدرسه!

سارا زینل زاده، دوست و همکلاسی مریم میرازخانی از دوران مدرسه مریم می گوید:

هرکسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من
مسلم است که هرآنچه ما هم دوره ای های مریم از او نقل می کنیم، برداشتهای شخصی ماست. خاطراتی ست از نگاه ما. انعکاسی ست از افکار ما و نه بازگویی آنچه مریم می اندیشید. و اما هدف از بیان خاطرات تسلی دل خودمان است. برایش سوگواریم. غصه جوانی و توانمندی اش به جای خود، تصویر دستان کوچک دخترش که چنان با مهر به دور مریم حلقه شده بودند، جانمان را به آتش کشیده. مریم شاید که دوست صمیمی خیلی از ماها محسوب نمیشد اما امروز فهمیده ایم که جایگاه اسطوره‌ای‌‌اش ‌در دل همه مان به قدر یکسان با افتخار و غرور و عشق آمیخته است.
مریم با نشاط بود. با ما میخندید. در شیطنت‌هایمان شریک میشد. مریم دبیرستان فرزانگان برای ما معادل ریاضیات محض نبود. مریم همکلاسی بینظیرمان بود. انشاهایش هم خوب بود. نقد فیلمش هم عالی بود. جملات فصیح و نگاه دقیق و ناب. قرآن را هم بهتر از همه مان حفظ می کرد. یادمان نمی رود که چطور با ندا و رویا عرض همین حیاط را می رفتند و بر می گشتند و می خواندند. فقط کافی بود بخواهد کاری را بکند، پینگ پنگ یا تشریح قورباغه یا تحلیل تاریخ تطبیقی، آن کار را به سرانجام می رساند.
فرق مریم با ما این نبود که یکبار بخواند و همه چیز را از بر کند و یاد بگیرد. فرقش با ما این بود که آنقدر تمرین میکرد و آنقدر تلاش می‌کرد تا به بهترین وجه یک مطلب یا یک درس را بفهمد. و باز هم قانع نمیشد. شروع می کرد به تحلیل آنچه آموخته بود.
بسکتبالش هم خوب بود. فرز و چابک ، به خوبی از پس قد بلندها بر می آمد. اگر هم پا میداد و یواشکی ناظم ها توی کلاس بساط شلوغ بازی‌های مرسوم مدارس راه می‌انداختیم باز هم پایه بود و هرگز ندیدیم که کز کند یا منزوی بشود. خیلی از ماها در سالهای آخر فاصله خودخواسته‌ای را با مریم حفظ میکردیم به احترام زمان محدود و اهداف بلندش انگار که از همان روزها کسی به ما هشدار میداد: “وقت مریم کم است!” اما با این حال کافی بود درخواست کمکی بشنود. آنروزها عربی معضلی بود برای بعضیهامان. و مریم چه خوب عربی درس میداد. قانونمند قابل فهم و با مهر.
این غم بی تاب که به جان همه مان افتاده و هر روز عمیقتر زبانه میکشد از یادآوری آن شور و امید و سرزندگی ای ست که در وجود نازنین مریم بود. رفتار خودمانی، بی تکلف، بی تظاهر و بسیار انسانی.
ما هرگز نخواهیم دانست که آن ذهن پرتوان و دقیق چگونه و به چه می اندیشید اما همواره به یاد خواهیم داشت که از جنس همه دختران پرشور ایرانی بود، با ما خندید، با ما سرود دهه فجر تمرین کرد، با ما در پستی و بلندی های این دنیای خاکی همراه شد گرچه همواره سر بر آسمان داشت.
یادش با لبخندی دلنشین در یادمان جاودانه ست.

منبع: روزنامه اطلاعات، شماره 26772، شنبه 1396/4/31

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۳۱ تیر، ۱۳۹۶ ۴:۴۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات علم، صنعت و فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *