آیا میان امام خمینی و امام موسی صدر اختلافاتی وجود داشت؟

پایگاه اطلاع رسانی شفقنا در گفت‌وگویی تفصیلی با علی اکبر محتشمی‌پور خاطرات و وقایع مختلفی را مرور کرده که در بخش‌هایی از آن درباره امام موسی صدر سخن گفته می‌شود. گزیده‌ای از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

گفته می شود در یک مقطع خاص پنج نفر به عنوان مراجع آن زمان معرفی شدند، حضرات آیات معظم خویی، خمینی، گلپایگانی، مرعشی و شهید سید محمدباقر صدر؛ در این زمان ظاهراً اختلافی میان بیت حضرت امام و امام موسی صدر پیش آمد و برخی گفتند جریان پیش آمده میان امام و آقای صدر به خاطر توقعی بود که امام از آقای صدر مبنی بر معرفی ایشان در لبنان به عنوان مرجع داشتند، امام موسی صدر این اقدام را انجام نمی‌دهند و همین امر موجب ایجاد شکاف میان روابط شد، گرچه آقای صدر رابطه خود با امام را حفظ کردند و به دیدن ایشان می آمدند و امام هم نظرشان دخالت در مرجعیت نبود، اما ظاهراً بنا بر برخی اقوال آن مقطع نقطه‌ای برای شروع برخی اختلافات بوده است، شما در این مورد روایتی دارید؟

اصلا چنین چیزی صحت ندارد، اولا در اساسنامه مجلس اعلای شیعه در لبنان سلسله مراتب مراجع تعریف شده بودند؛ در آن زمان آیت‌الله حکیم و پس از ایشان آیت‌الله خویی و سپس آیت‌الله سید محمدباقر صدر به صورت سلسله مراتب مرجعیت تعیین شده بودند؛ اساسنامه مجلس شیعه لبنان به سال ۴۲-۴۳ مربوط می‌شود، آن زمان امام در ایران بودند و ربطی به جریانات نجف و لبنان نداشتند.

اختلاف نظری که به وجود آمد، به سال ۱۳۵۰ مربوط می‌شود؛ در آن اوج خفقانی که در ایران وجود داشت و بسیاری از علما و مبارزین تبعید، زندان و شکنجه می‌شدند، امام موسی صدر به ایران می‌آید و به ملاقات شاه می‌رود، خود ایشان می‌گوید که من را مهندس بازرگان و دوستان مبارز در ایران تشویق کردند و گفتند، با توجه به موقعیتی که شما دارید می‌توانید با شاه ملاقات کرده و از او درخواست کنید که حنیف‌نژاد و سران مجاهدین خلق را اعدام نکند و من به اصرار آنها به ملاقات با شاه رفتم. دوستان امام در ایران و کشورهای مختلف اعتراض کردند که چرا امام موسی صدر به دیدن شاه با این همه جنایاتی که کرده، رفته است، اینکه یک روحانی به دیدن شاه برود، به نوعی تأیید و تبلیغ شاه هست البته هیچ تبلیغی برای ملاقات امام موسی صدر و شاه در رادیو و تلویزیون شاه نشد و خبری از اینکه امام موسی صدر برای جلوگیری از اعدام زندانیان به دیدن شاه رفته است، گفته نشد. در نتیجه برداشت این است که شما به دیدن شاه رفتید و بر این اساس یک اختلافی بین نیروهای انقلابی در داخل و خارج ایران و هواداران امام موسی صدر و خود ایشان به وجود آمد. همچنین جلال الدین فارسی در لبنان نیز با آقای صدر به شدت مخالفت کرد؛ جزوه‌هایی پخش شد با این محتوا که آقای صدر چنین وضعیتی دارد.

حضرت امام چه فرمودند؟

امام هیچ دخالت و صحبتی نکردند فقط شهید آیت‌الله حاج آقا مصطفی (ره) که هر سال تابستان‌ها به صورت معمول به سوریه و لبنان می‌رفت، پس از اینکه این اتفاق افتاد، ارتباط خود را با آقای صدر قطع می‌کند و وقتی به سوریه و لبنان می‌رود، برنامه ملاقات با امام موسی صدر برایش ترتیب داده نشده و ایشان از ملاقات با آقای صدر امتناع می‌کند تا سال ۵۶ که آن تابستان هم طبق معمول مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی به سوریه سفر کرد و همزمان مرحوم حاج سیداحمد آقا خمینی هم به سوریه آمد و پادرمیانی کرد و برنامه دیدار حاج آقا مصطفی و آقای موسی صدر را ترتیب داد و بدین سان ملاقاتی میان مرحوم شهید آیت الله مصطفی خمینی و امام موسی صدر در منزل آقای کشمیری در لبنان صورت گرفت.

با توجه به اینکه پیروان امام مسلط به قدرت شده بودند، این مسائل یا کدورت بعدها در پیگیری ماجرای امام موسی صدر در سیاست حکومت جمهوری اسلامی اثری داشت یا اینکه با همت و جدیت ماجرای امام موسی صدر پیگیری شد؟ در حال حاضر برخی این شبهه را وارد می‌کنند که این شکاف به هر دلیلی وجود داشته و بر پیگیری ماجرای امام موسی صدر و فشار بر لیبی اثر گذاشته است؛ این سخن تهمت نیست؟

من چون در اصل جریان هستم، می‌گویم؛ حضرت امام برای سران جبهه صمود و تصدی یعنی الجزایر، سوریه، فلسطینی‌ها و یاسر عرفات و لیبی نامه نوشت و موضوع امام موسی صدر را مطرح کرد.

این نامه مربوط به چه زمانی بود؟

قبل از انقلاب، امام که به فرانسه رفتند، هیأتی را فرستادند که با حافظ اسد ملاقات کنند از جمله این افراد ظاهراً صادق طباطبایی و قطب‌زاده بودند، این افراد موضوع امام موسی صدر را پیگیری کردند؛ تا جایی که من می‌دانم امام در همه مراحل پیگیر موضوع امام موسی صدر بودند و این پیگیری‌ها را ادامه می‌دادند، زمانی که سرگرد جلود در سال ۵۸ به قم آمد و با واسطه محمد منتظری ملاقاتی با امام داشت، در آن ملاقات امام شدیداً پرخاش و اعتراض کرد و موضوع را از سرگرد جلود که مرد شماره دو لیبی بود، پیگیری کرد.

در ضمن اعضای دولت موقت همگی طرفداران امام موسی صدر بودند. صادق قطب‌زاده سخنگوی ایشان بود، چمران در تشکیلات آقای صدر و به تعبیری دست راستش بود. ابراهیم یزدی همیشه در کنار آقای صدر بود، آقای سحابی هر سال خدمت امام موسی صدر می‌رفت در حقیقت اکثر افراد دولت موقت از مریدان آقای صدر بودند لذا شما می‌توانید بگویید که این دولت به دلیل مسائلی که قبل از انقلاب وجود داشته، نسبت به موضوع آقای صدر اهتمامی نداشته است!؟ این صحبت‌ها دروغ‌های شاخداری است که عده‌ای می‌گویند.

در سال ۵۹ قرار شد که من به عنوان سفیر در سوریه خدمت کنم، همه مقدمات انجام شد، شهید رجایی که نخست‌وزیر بود، نامه نوشتند، استوارنامه را بنی‌صدر باید امضا می‌کرد تا بنی‌صدر اسم من را در استوارنامه دید، گفت، محتشمی را رها کنید و من هم کنار کشیدم تا اینکه شهید رجایی رئیس جمهور شد. مهندس میرحسین موسوی وزیر خارجه آقای شهید رجایی بود، مهندس موسوی پس از اینکه از مجلس رأی اعتماد می‌گیرد، روز اولی که به وزارت خارجه می‌آید، روی میز وزارتخانه نامه‌ای می‌بیند که در آن حکمی است که شهید رجایی برای من به عنوان سفیر در سوریه نوشتند، مهندس موسوی می‌پرسد، داستان چیست؟ می‌گویند بنی‌صدر مخالفت کرده است. او با تلفن منزل من در قم تماس گرفت و گفت: شما کجا هستید؟ گفتم: قم، گفت: به وزارت خارجه بیایید، با شما کاری دارم، گفتم: من دیگر با وزارت خارجه کاری ندارم، گفت: ما با شما کار داریم. به وزارت خارجه و دیدن مهندس موسوی رفتم. او گفت به سوریه بروم، گفتم: مخالفت شده، گفت: بنی صدر مخالفت کرده، آقای رجایی برای شما حکم زده، ما هم برای رئیس‌جمهور استوارنامه را می‌فرستیم و شما هم برای رفتن به سوریه آماده شوید، من هم مقدمات کار را در وزارت خارجه انجام دادم و شهید رجایی هم احتمالاً اولین و آخرین استوارنامه‌ای که امضا کرده، استوارنامه من بوده است؛ من در شهریور سال ۶۰ به سوریه رفتم، یک هفته سوریه بودم که آن حادثه انفجار رخ داد.

اما پیش از رفتن به سوریه برای خداحافظی خدمت امام رسیدم، ایشان چند توصیه به من داشتند، یکی اینکه هر جایی که قرار می‌گیرید، همیشه به پشت سر خودتان نگاه کنید، شما تکیه بر یک انقلاب بزرگ و تکیه بر یک ملت مقاوم و ایستاده دارید که توانسته است چنین انقلابی را در جهان برپا کند. با این دید به جلسه بروید و صحبت کنید. دوم اینکه، امام فرمودند یکی از وظایف اصلی شما پیگیری مسأله امام موسی صدر است، از مقامات سوریه و کسانی که در این جریان بودند یا می‌توانند باشند، بخواهید که موضوع امام موسی صدر پیگیری شده و از لیبی خواسته شود. امام نه تنها در موضوع امام موسی صدر به من سفارش کردند، بلکه بعدها شنیدم وقتی آقای خوانساری می‌خواست به عنوان سفیر عازم لیبی شود نیز با امام ملاقاتی دارد و امام به او هم می‌فرمایند موضوع امام موسی صدر را حتما پیگیری کنید تا وضعیت ایشان روشن شود و هر چه زودتر برگردد؛ هیأت‌های مختلفی که از ایران به لیبی می‌رفتند و با امام ملاقات می‌کردند، امام همواره سفارش امام موسی صدر را می‌کردند چون اولا امام موسی صدر مانند فرزند امام بود و دوم اینکه امام موسی صدر یکی از بهترین شاگردان امام بود و امام هم می‌دانست چقدر نقش موثری دارند.

نهایتا هیچ جا نشنیدید که در مورد این موضوع نسبت به امام نقد، حاشیه و کنایه‌ای داشته باشند؟

نشنیدم.

نکته‌ای را که در مورد اعلام مرجعیت امام توسط امام موسی صدر در لبنان بیان کردم، یکی از آقایان در خاطره ای گفته بود، سایرین مانند نظر شما را داشتند و گفتند اصلا برای امام این موضوع که کسی ایشان را مرجع معرفی کند یا نکند اهمیتی نداشت و حضرت امام بعدها بسیار پیگیری موضوع امام موسی صدر بودند و حتی گفتند که حضرت امام، قذافی را نپذیرفت مگر اینکه تکلیف امام موسی صدر مشخص شود.

بله، علت اصلی که قذافی به ایران نیامد، به خاطر این بود که رئیس جمهور می‌خواست او را دعوت کند و آیت‌الله خامنه‌ای هم او را دعوت کرد، اما او می‌گفت آقای خمینی باید من را دعوت کند، امام هم قذافی را نپذیرفت.

اما درباره تبلیغ مرجعیت دیگران و عدم طرح مرجعیت حضرت امام وقتی از حادثه و مساله‌ای سال‌های زیاد فاصله می‌افتد در اصل موضوع خلط صورت می‌گیرد؛ داستان اعلمیت هم از همین قبیل است، اگر اطرافیان امام می‌خواستند موضع بگیرند باید با خود آقای شهید صدر در نجف موضع می‌گرفتند، بعد از آیت‌الله حکیم، تعدادی از آقایان از جمله آقایان علما شیخ صدرای بادکوبه‌ای، شیخ مجتبی لنکرانی و شهید سیدمحمدباقر صدر و … در نجف اعلمیت آیت‌الله خویی را به عنوان مرجع تقلید اعلام کردند، آقای سید محمود شاهرودی از شاگردان شهید صدر در خاطراتش می‌گوید رویکرد آقای صدر در این مسیر نیز بود که ایشان از این طریق در ارتباط با جریان و فضای مبارزه با شاه و رژیم های مشابه نیز باشند.

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۲۱ شهریور، ۱۳۹۷ ۸:۴۴ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *