خاطره ای شنیدنی از امام خمینی و ناخدا افضلی!
درباره اعدام افضلی من خاطرهای دارم. یکبار مرحوم دکتر رضا ثقفی برادرخانم امام را دیدم. او میگفت «یک روز پیش امام بودم. امام رو به من گفت رضا بلند شو چای بیاور. خواستم بلند شوم که امام گفت بنشین خودم میآورم.» عکس امام که در حال آوردن چای است به همان روز برمیگردد. همانطور که امام به تلویزیون نگاه میکرد افضلی در تلویزیون با حالتی گریان و ملتمسانه میگفت مرا ببخشید. ثقفی تعریف میکرد: «امام گفت خاک بر سرت. تو افسری. قوی باش. آنقدر گریه و زاری نکن.»
راوی: ناصر تکمیل همایون
منبع: در گفتگو با روزنامه همدلی، دوشنبه 1396/4/19