روایتی از نسبت انقلابیون با امام موسی صدر و شهید چمران؛ برخی کاملا صمیمی برخی بدبین!
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی عبدالمجید معادیخواه، نماینده اسبق مجلس و از مبارزان انقلابی با پایگاه انتخاب است که به رابطه امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران با انقلاب اسلامی پرداخته است:
اخیرا برخی درباره نگاه دکتر چمران و امام موسیصدر به انقلاب تشکیکهایی به وجود آورده و اینطور گفتهاند که آنها با وجود اینکه مخالفتی با مبارزه نداشتند، معتقد بودند که نهضت به جایی نمیرسد.
خیلیها ذهنیت داشتند که نهضت موفق نمیشود. البته من با این دو چهره درباره این موضوع صحبتی نداشتم. اما خیلیها در آن برهه بودند که تا قبل از سال 56 هم کمترین امیدی به سرنگونی رژیم شاه نداشتند.
در آن ایام انقلابیون چه نوع نگاهی بهطور مشخص متوجه امام موسی صدر داشتتد؟
خب! دو گروه بودند و همچنین بستگی به این داشت که به مرحوم صدر از چه زاویهای نگاه کنند. بعضیها مرید ایشان بودند و بعضیها هم رقیب بودند و از موضع رقابت ارزیابی میکردند و اینطور نبود که نبود که به مرحوم صدر یک نگاه واحدی باشد. مثلا مرحوم شهید بهشتی با ایشان رابطهای صمیمی داشت. شهید بهشتی جلسههایی چهارشنبهها برگزار میکرد، روزهایی که بلند بود، قبل از نماز و در روزهای کوتاه بعد از نماز دورهم جمع شده و به صحبت و بحث میپرداختند. یادم میآید مرحوم صدر تصادفا همان روزی که به دیدار شاه رفته بود، در یکی از همان جلسهها کرده بود. در کل صدر و بهشتی خیلی روابط گرمی باهم داشتند. البته افرادی هم هستند که با ایشان خیلی مخالف بودند و به آقای صدر یک نگاه واحد وجود نداشت. مثلا آقای جلالالدین فارسی که چند وقت پیش در گفتوگویی گفته بود که خوب شد، آقای صدر را کشتند.
امام (ره) نسبت به موسی صدر چه نظری داشتند؟
قطعا رابطه امامخمینی و امام موصیصدر رابطه و تعاملی مثبت بوده است.
نگاه همسطح بوده است یا …؟
نه؛ اینطور نبود که این دو چهره در یک سطح و قواره شناخته شوند. بههر حال امام مرجع تقلید بودند و آقای صدر در لبنان رهبریِ محلی داشت. طبعا من برای داوری کردن در اینباره وقتی نگذاشتهام، اما برداشتم از مجموع اطلاعات پراکنده این است، نوع کاری که آقای صدر انجام میدادند، با وجود هدفهای مشترک مثل تشکیل یک نظام اسلامی داشتند، با کاری که امام خمینی پیگیری میکردند، دو نوع کار بود. بههرحال نگاه امام به نهضت وسیعتر بود. البته این را هم باید در نظر داشت که طبعا ایران از کشور لبنان مهمتر بود. اما خب، بازی سرنوشت آقای صدر را به لبنان برده بود و به کارهای آنجا بیشتر دل سپرده بود. از یک جهت کارهای او از نظر نتیجه نقدتر بود. بههر حال در لبنان حکومت مشخصی داشت.
امام صدر چه نوع نگاهی به مبارزات داخلی در ایران داشت؟
طبعا ویژگی آقای صدر ایجاب میکرد که تهِ حرفِ دلش را خیلی راحت به همه نزند. اما همه میدانند، رابطه شاه و صدر در روزهای آخر تیره شده بود، اما قبل از آن حالت تخاصمی بین این دو چهره دیده نشده بود و حتی شاه میتوانست در راستای فعالیتهایش مفید باشد.
پس شاه برای صدر تهدید نبود؟
فرق میکرد. بلکه اما در اواخر «منصور قدر» که سفیر ایران در لبنان بود، کارهایی کرد تا بین صدر و شاه فاصله بیفتد.
البته آنگونه که روایت شده، دیدار امام موسی صدر با شاه که در آن تقاضای آزادی تعدادی از مجاهدین را مطرح کرده بود، اساسا باعث بدبینی مبارزان داخلی شد.
طبیعی بود، بدنهای از مبارزان داخلی دیدار با شاه را از جانب هر کسی و با هیچ دلیلی نپسندند. اما یک توجیهی برای رفتن آقای صدر درست شده بود. چون آن موقع حرکت مسلحانه در ایران بازارش گرم بود.
آقای صدر که موافق مبارزه مسلحانه نبودند.
نه، او هیچ وقت اظهارنظری در راستای موافقت با مبارزه مسلحانه نمیکرد. اما نظرش این بود که در میان زندانیان، بچهمسلمانهایی هستند که اگر اشتباه هم کردهاند، نباید کشته شوند و در واقع از موضع شفاعت آن خواسته را از شاه طلب کرده بود. البته بعضیها هم آقای صدر را تشویق به پیگیری آزادی زندانیان کرده بودند. البته باید گفت، نیتخوانی کار راحتی نیست که بدانیم تهِ دل ایشان چه میگذشت، خدا میداند و اینها جزء علمِغیب است. اما بدبینها نظرشان این بود که صدر کارش را توجیه میکند و مساله اصلیاش حفظ ارتباط با شاه بود. افرادی که با ایشان رابطه صمیمی داشتند، مثل آقای بهشتی و .. به حرفهایش اعتماد داشتند و باور داشتند که واقعا برای شفاعت آن دیدار را انجام داد. چون آنموقع نجات زندانیان برای خیلیها مهم بود.
یکی از فکتهایی که برای اثبات مخالفت امام صدر با مبارزه آورده میشود، مخالفت ایشان با انتشار مجله توسط انقلابیون در لبنان بود. بهطوریکه بههمین منظور موسویخویینیها از جانب جمعی در تهران، به لبنان رفته بودند تا برای راهاندزای مجله صحبت کنند که شهید چمران با گفتن این جمله «این نهضت به جایی نمیرسد» و جناب صدر، با انتشار مجله مخالفت کرده بود.
البته طبعا این روایت آقای خویینیها است و مسئولیت صحت یا کذبش به عهده شخص ایشان است. اگر فرض کنیم، من بخواهم اظهارنظر کنم که مطالبی که آقای خویینیها گفتهاند، چگونه مطالبی است، طبیعی است که شخصیت ایشان شناخته شده است و از یاران نزدیک امام هستند. در واقع شخصیتاش هم بهگونهای است که هیجکس رای به سوءنیتش نمیدهد و فقط درجه خوشبینی نسبت به ایشان بالا و پایین دارد. اما اجمالا داوری کردن در این مسایل درست نیست و نمیتوان به درستی یا نادرستی نتیجه اطمینان داشت. من اگر بخواهم درباره صحبتهایش قضاوتی داشته باشم، باید با او بنشینم و مطالب را از ایشان بشنوم و در مرحله بعد تحقیق کنم تا ببینم ایشان احیانا در گفتههایشان اشتباهی داشتند یا خیر. تجربهای که من در موضوع خاطرات دارم، شاید از بعضیها بیشتر باشد، چون وقت بیشتری را برای این قسمت اختصاص دادهام. بعضیها همه خاطرات یک آدم خوب را صددرصد صحیح میدانند. در حالیکه تجربه من این نیست و خیلی پیش میآید که افراد در بازگون کردن خاطرهها گاهی به کل مطلب اشتباهی را نقل کنند و حکمی که آدم درباره یک مطلبی میدهد، تابعی است از متغیرهای مختلف.گاهی من دیدهام که یک خاطره به کل اشتباه شده است و اشتباه در خاطره برای من کاملا طبیعی است و هیچ تعجبی ندارد. چون این خاطره مثلا 40 سال پیش افتاده است.
توصیه من این است، افراد در اظهارنظر به حافظهشان اعتماد نکنند و درباره چیزی که نقل میکنند، بیشتر وقت بگذارند و فکر کنند. بازهم میگویم، طبیعی است که هر کسی به حافظهاش اعتماد کامل را داشته باشد. اما کسی که از بیرون نگاه میکند، طور دیگری قضاوت خواهد شد. من به فراوانی دیدهام که درباره یک موضوع دو نفر نقلقولهای متفاوتی دارند. بههمین دلیل تعجب دیگران از خاطرات نقل شده افراد را هم طبیعی میدانم که تعجبکنندگان هم باید وقت بگذارند تا ببیند اشکال کار از کجا بوده است.
دربارهِ رابطه نهضت و مبارزان با شهید چمران و برداشت ایشان از نهضت و انقلاب توضیح دهید. برخی اینطور گفته اند که او یک هفته بعد از پیروزی انقلاب کشور را ترک کردند.
من هیچ مراودهای با ایشان نداشتم و بههمین دلیل نمیتوانم نظری قطعی بدهم. حتی وقتی در مجلس اول باهم همکار بودیم، ایشان بیشتر در اردوگاههای نظامی بود و من در صحن مجلس شرکت میکردم. فقط یکبار که سخنران پیش از خطبههای قبل از نمازجمه بودم، در اتاق مخصوص شخصیتها ایشان را دیدم که برایم خیلی جالب بود، به گرمی با من برخورد کرد. اما دیگر پیش نیامد که دیداری باهم داشته باشیم.
قبل از شهادت دکتر چمران برخی معتقد بودند که از درون کشور، فضا برایشان تنگ کرده بود، می توانید روایت دقیق تری از این ماجرا ارائه دهید؟
من هیچ چیزی در این زمینه نمیدانم. بله، علیه ایشان موضعگیریهایی بود. البته گروهی هم شیفته و در واقع مرید چمران بودند.
ایشان در دستهبندیِ سیاسی در قالب جریان مهندس بازرگان تعریف میشد؟
بههرحال آنچیزی که از بیرون دیده میشد، دکتر چمران ارتباطش با مجموعه نهضتآزادی نسبت به بقیه قویتر بود. اما نمیتوانم بگویم در صورت اجبار به انتخاب، امام را رها میکرد یا نهضتآزادی را. البته بعید میدانم امام را رها میکرد، اما اصلا نمیتوانم در اینباره قضاوتی داشته باشم. چون هم با امام، هم با مجموعه نهضتآزادی و هم با امام موسی صدر ارتباط خاص و روابط تنگاتنگی داشت.