«چرا مسئولین کشور شما هیچوقت از این رئوفیت ها، حرفی نمی زنند و مدام دنیا و مردم دنیا رو تهدید به نابودی می کنند»

ابوالفضل جلیلی در صفحه شخصی اش نوشت:

یک شب در فستیوال فیلم «وِزول» در فرانسه جعفر پناهی با یک خانم فرانسوی بحثش درگرفته بود که پیامبر ما محمد (ص)، بهتر و کاملتر است یا مسیح (ع)؟

من از سروصدای بلند این دو، به جمع پیوستم. زن فرانسوی گفت اجازه بدین نظر ابوالفضل رو بپرسیم چون ابوالفضل آرومتره و تعصبی نیست.
من حرفهای جعفر در رابطه باحضرت محمد رو نشنیده بودم ولی زن فرانسوی میگفت پیامبر شما از بعثت تا مرگ بیست و چهار جنگ انجام داده، ولی مسیح هرگز.

من تعریف کردم که زمان جنگ ایران و عراق بود و عراق هر شب یکی دو موشک بسمت تهران می انداخت و من خیلی مضطرب بودم. یکشب که خیلی عصبانی و در عین حال خسته و غمگین بودم از خانه زدم بیرون و رفتم به انتهای خیابونی که نزدیک خونه ما بود، اونجا یه کلیسا بود با یک صلیب بزرگ بالای در سردرِ کلیسا. همینکه چشمم افتاد به صلیب، شروع کردم به خوندن نوشته زیرش.

_ یک دیگر را محبت کنید، آنگونه که من شما را محبت نمودم.
بعد از خوندن این نوشته، آرامش عجیبی گرفتم و احساس کردم چقدر در آغوش خدام …. و آرام برگشتم خونه.

زن فرانسوی که تحت تاثیر تعریف من قرار گرفته بود گفت، حالا از محمد بگو.

_ از پیامبر خودمان، داستان خاکستر ریختن زن غیرمسلمانی را، تعریف کردم که هر روز که حضرت محمد برای نماز بسمت مسجد میرفته ظرفی از خاکستر بر سر حضرت میریخته و حضرت را آلوده میکرده. بعد از مدتی پیامبر می بینه که از زن و خاکستر خبری نیست، احوالش را جویا می شود، میگویند بیمار شده و در خانه بستری ست، حضرت محمد بلافاصله به عیادت آن زن میرود و زن با دیدن محمد از خجالت به زیر پتو میرود. و بعد از آن مسلمان می شود و از دوستداران حضرت.

زن فرانسوی که بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بود از من پرسید. چگونه اینهمه محبت و گذشت محمد رو، باور کنم. چه کسی این داستان را برای تو تعریف کرده؟

گفتم همون کسی که جمله زیبای حضرت مسیح (ع) رو برام تعریف کرده، و من باور کرده ام….
زن فرانسوی و جعفر پناهی و دیگرانی که دور ما جمع بودند لحظه ای سکوت کردند، بعد زن فرانسوی از من پرسید پس چرا مسئولین کشور شما هیچوقت از این رئوفیت ها، حرفی نمی زنند و مدام دنیا و مردم دنیا رو تهدید به نابودی می کنند!؟
_گفتم نمی دانم.

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۲۳ تیر، ۱۴۰۱ ۱:۰۹ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *