ارسال «خوراک طاووس» از فرانسه برای ترویج باستان گرایی در ایران!
جواد نوائیان رودسری در روزنامه خراسان (10 بهمن) نوشت: «[فرح] دستور مطلق و صریح داده بود که مدعوین، باید خود را در قصر واقعی احساس کنند؛ چادرها هر یک به سبکی، از بسیار کلاسیک تا مدرن، تزیین شده بود. در مورد هزینهها، هیچ خستی به خرج داده نشد. مؤسسه باکارا، سفارشی برای ساختن چندین هزار قطعه وسایل میز شام ضیافت بزرگ را دریافت کرد … مؤسسه الیزابت آردن، به منظور هدیه دادن به مدعوین، یک نوع ویژه محصولات آرایشی، به نام فرح ابداع کرد. کمپانی هاویلند یک سرویس قهوهخوری ساخت که فقط یک بار از آن استفاده شد … شام {شامل خوراک شاهانه طاووس}را رستوران «ماکسیم» تهیه کرده بود و دویست خدمتکاری که غذاها را سرو میکردند، همه از مؤسسه «chabot & potel» پاریس آمده بودند … بعدتر که مراسم پایان یافت، هیچکس نمیدانست با آن خیمهگاه، با آن همه اشیای گران قیمت و زینتآلاتش، چه باید کرد. حتی نمیشد آن را به عموم نشان داد، زیرا ایرانیان که از جشنها برکنار مانده بودند، خشمگین بودند.» آنچه خواندید، بخشی از خاطرات هوشنگ نهاوندی، رئیس دفتر فرح دیبا، درباره مقدمات برگزاری جشنهای 2500 ساله بود. طرح مقدماتی برگزاری این جشن، توسط شجاعالدین شفا در سال 1337، به شاه ارائه و تصویب شد. قرار بود جشن را در سال 1340 برگزار کنند، اما هزینه سنگین آن باعث شد که زمان برگزاری، 10 سالی به تعویق بیفتد و سرانجام در سال 1350، برگزار شود؛ جشنی که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران داخلی و خارجی، یکی از دلایل اصلی گسترش اعتراضات و در نهایت، سقوط رژیم پهلوی بود.
ارائه نسخه بدلی
هدف محمدرضا پهلوی از برپایی جشنهای 2500 ساله، ارائه یک نسخه بدلی از فرهنگ ایرانی بود؛ نسخهای که در آن، ایران دوره اسلامی، با همه مفاخری که در آن پرورش یافته بودند، کم فروغ میشد و ایران باستان، با همه اما و اگرهای تاریخی آن، جلوهای ویژه پیدا میکرد؛ جلوهای که به زعم رژیم، در نهایت باعث تلقین مشروعیت شاه به جهانیان میشد. مقدمات جشن را از سال 1347 فراهم کردند. از یک سال پیش از برگزاری، تبلیغات گستردهای برای آن انجام شد. 46 کمیته خارجی فعال شده بودند تا در خارج از کشور، مسئولیت تبلیغات را برعهده بگیرند. 100 هواپیمای باربری ارتش و تعداد زیادی کامیون و تریلی، در مدت 9 ماه، اثاث اقامتگاههایی را که در خارج از کشور طراحی شده بودند، به شیراز انتقال دادند. هزینه واقعی جشنهای 2500 ساله هیچگاه به درستی معلوم نشد؛ 200 میلیون دلار، 500 میلیون دلار یا یک میلیارد دلار! اینها ارقامی بود که در همان زمان و پس از آن، درباره هزینه این جشنها منتشر شد. اسدا… علم در مصاحبهای هزینه جشنها را 8/16 میلیون دلار اعلام کرد؛ اما فرح دیبا در مصاحبهای، اعلام کرد که فقط مدرنیزاسیون تخت جمشید، 200 میلیون دلار خرج روی دست آن ها گذاشته و کل هزینه جشن، بیش از یک میلیارد و 500 میلیون دلار شده است!
یک پرسش مهم
پرسشی که همه و حتی خبرنگاران خارجی از شاه و دولتمردان او داشتند این بود که «آیا هزینه کردن این همه پول برای چنین جشنی، در حالی که در کشور شما هنوز افراد زیادی در فقر دست و پا میزنند، ضروری است؟» اما شاه در پاسخ به پرسشها، تنها میخندید و هزینههای جشن را ناچیز میشمرد. دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد، که یک سال پس از برپایی جشنهای 2500 ساله به ایران آمده و از شیراز هم، دیدن کرده است، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» مینویسد:«[شیراز] سوای محلههای متعدد فقیرنشین، دو حلبیآباد بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت.» او میافزاید:«حمل و نقل شهری در همه جا و به ویژه در تهران، به قدری خراب بود که غیرقابل توصیف است. وضع مسکن، جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار، یا وحشتناک بود و یا مشکلی هولناک! … خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا، بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا، بسیار گران و خطرناک.»
پس مردم ایران چه؟
صرف نظر از هزینه سنگینی که برای برگزاری جشن انجام شد؛ موضوع دیگری هم ایرانیان را رنج میداد. آن ها در این مراسم که تمام هزینه های آن از جیب آن ها پرداخت میشد، قرار داشتند؟حقیقت تلخ آن بود که ایرانیان در جشنهایی که به ظاهر، ملی نامیده میشد، هیچ نقش و جایگاهی نداشتند؛ حتی نقش آن ها در حد یک آشپز که بتواند غذای خوب ایرانی طبخ کند و در اختیار مهمانان بگذارد هم، تعریف نشده بود. شاه با در پیش گرفتن چنین رویکردی، نشان داد که اصولاً اعتمادی به مردم ندارد؛ جشنهای 2500 ساله، بیان کننده شکاف آشکاری بود که بین محمدرضا پهلوی و مردم وجود داشت. با وجود هزینه فراوانی که صرف تبلیغات شد، انعکاس جشنها در برخی رسانههای مطرح جهان، فاجعهبار به نظر میآمد. در حالی که روزنامههای خارجی تیتر میزدند:«با نیمی از هزینه این جشن میشد ننگ زندگی قرون وسطایی را از روستاهای ایران شست»، اسدا… علم، وزیر دربار، به خبرنگاران می گفت: «حالا که پول داریم و خرج هم میکنیم؛ اگر نداشتیم هم مردم ایران باید لحاف و تشکهایشان را میفروختند و این جشن را برگزار میکردیم[!]»
منابع:
ایران بین دو انقلاب؛ یرواند آبراهامیان؛ ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی؛ نشر نی؛ 1389
شکست شاهانه؛ ماروین زونیس؛ ترجمه عباس مخبر؛ نشر طرح نو؛ 1370
اقتصاد سیاسی ایران؛ محمدعلی همایون کاتوزیان؛ ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی؛ نشر مرکز؛ 1374
آخرین پادشاه؛ محمدمهدی موسیخان؛ مجله زمانه؛ سال سوم؛ شماره 21؛ خرداد 1383