روایت جذاب شهید مطهری از آشنایی و انس با نهج البلاغه
در تابستان سال هزاروسیصدوبیست [1320]، پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمیشناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که ای کاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن نیز آشنا سازد.
از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد؛ گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را میشناختم. احساس کردم که دنیای جدیدی کشف کرده ام.
شیخ محمد عبده، مفتی اسبق مصر که نهج البلاغه را با شرح مختصری در مصر چاپ کرد و منتشر ساخت و برای اولین بار به توده مصری معرفی کرد، مدعی است که اصلًا نهج البلاغه را نمیشناخته و نسبت به آن آگاهی نداشته است، تا اینکه در یک حالت دوری از وطن این کتاب را مطالعه میکند و سخت در شگفت میماند؛ احساس میکند که به گنجینه ای گرانبها دست یافته است. همان وقت تصمیم میگیرد آن را چاپ کند و به توده عرب معرفی نماید.
بیگانگی یک عالم سنی با نهج البلاغه چندان عجیب نیست.
عجیب این است که نهج البلاغه در دیار خودش، در میان شیعیان علی، در حوزه های علمیه شیعه «غریب» و «تنها» است همچنانکه خود علی غریب و تنهاست. بدیهی است که اگر محتویات کتابی و یا اندیشه ها و احساسات و عواطف شخصی با دنیای روحی مردمی سازگار نباشد، این کتاب و یا آن شخص عملًا تنها و بیگانه میماند هرچند نامشان با هزاران تجلیل و تعظیم برده شود.
ما طلاب باید اعتراف کنیم که با نهج البلاغه بیگانه ایم؛ دنیای روحانی که برای خود ساخته ایم دنیای دیگری است غیر از دنیای نهج البلاغه.
دریغ است در این مقدمه از آن بزرگمردی که مرا اولین بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکی از «ذخائر» گرانبهای عمر خودم- که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم- میشمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم.
به خود جرأت میدهم و میگویم او به حقیقت یک «عالم ربانی» بود، اما چنین جرأتی ندارم که بگویم من «مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاه» «1» بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان میگرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز «عالم ربانی» نیست
او، هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملًا میشناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار میرفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد، او به خوبی تدریس میکرد و فضلا در حوزه درسش شرکت میکردند. اما هرگز نمیشد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه مینشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال میداد و روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی که ما نمیتوانستیم درست درک کنیم سیر میداد.
او … ادیب محقق، حکیم متألّه، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی (قدّس اللَّه سرّه) راستی مرد حق و حقیقت بود.
منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، ج 16، ص 346-349