نحوه شهادت شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت جاوید الاثر جواد الله کرم

اختصاصی خاطره نگاری- ‌امین از همه بیشتر با من رفیق بود، سال ٩٠ بود برای تدریس تو سپاه میرفتم من امین رو از سال ٩٠مشناختم، یک پسر فعال و باهوش بود. امین خیلی پیگیر اومدن به سوریه بود. تلاش امین برای گرفتن تخصص خیلی زیاد بود. تا اینکه سال٩٣ امین قبل از عید با من تماس گرفت گفت باید منم بیام دیدم خیلی تلاشش زیاده تا اینکه قرار شد یک عده ای رو بفرستن سوریه، شانسی از طرف تشکیلات ما گفتن که شما این بچه ها رو ارزیابی کن ببین چجوری هستن من رفتم دیدم توشون بچه ها واقعاً هم توانمند ترین بچه ها توی سیستم همین ها بودند.
نهایتاً رفتیم پیش بچه ها دیگه با این بچه ها موندیم آقا امین رفت یه برهه ای که آشنا بشه اونجا واقعا امین علمش تو بحث مسائل چک و خنثی و تخریب و بمب ها خیلی زیاد بود. امین رو گذاشتم مسئول تخریب که پشت بمونه چون همش میخواست بیاد جلو کار کنه تو منطقه. البته خودش بزرگوار بود ولی نمیخواست بایسته پشت خط نهایتاً اینکه روز هشت محرم یه عملیاتی رو ما ساعت ١١شب حرکت کردیم امین بدو بدو اومد گفتش که من میخوام بیام بعد من گفتم کجا میخوایی بیایی؟! گفت نه استاد من میخوام بیام جلو. توی محور یه چندتا منطقه رو ما قرار بود عمل کنیم یعنی بچه های ما میخواستن عمل کنن شش تا منطقه بود دوتا منطقش دست ما بود عملیاتش چهارتا منطقش دست بچه های زینبیون، فاطمیون، و بچه های دیگه بود. گفتم که نه شما یکی از بچه های تخریب رو بفرست شما بایست اینجا کار فرماندهی رو انجام بدی گفت نه من میخوام بیام.

شهید امین کریمی در کنار فرمانده خود جاوید الاثر جواد الله کرم
شهید امین کریمی در کنار فرمانده خود جاوید الاثر جواد الله کرم

کار خیلی مهم بود نیاز هم بود که امین باشه منتهی ما نمیخواستیم امین رو ببریم امین باید می ایستاد اونجا و کار فرماندهی رو انجام میداد چون مسئول تخریب تیپ بود. من دیگه ممانعت نکردم گفتم دیگه باشه بیا. دائماً بغل من راه میومد همش هم میخــندید خیلی میخندید. انگار خبر داشت که میخواد آسمونی بشه. شب بود چهار و نیم کیلومتر عمق بود منتهی ما ١١کیلومترو پیاده راه رفتیم. از سنگر کمین ها رد شدیم، دوربین دید در شب دست امین بود تو این فاصله با امین شوخی میکردم. از همه صمیمی تر با من بود
رد شدیم خلاصه رسیدیم به هدف ساعت ۴ صبح بود رسیدیم و موقعیت یابو باز کردیم و دیدیم سر جامون هستیم قرار گرفتیم بچه هارو ما چیدیمو تقریباً اذان صبح رو گفت اینا به ما دستور حمله دادن.الله اکبر گویان وارد جنگ شدیم. از همه بچه سرسنگین تر و مرتب تر امین بود بالباس اتو زده جنگ میکرد،
یکی دوتا از نیروهای سوریه ای به ما داده بودند.من با سوریه ها جلو رفتم اون لحظه امین اینا عقب بودن یه ٢٠٠متر عقب تر من با سوریه ها جلوتر رفتم بعد این سوریه ها درگیر شدن بایستی ما درگیر میشدیم یعنی باید ما اونجارو میگرفتیم جاده بسته میشد که بچه های محور دیگه عملیاتشون راحت میشد سوریه ها رفتن داخل خوردن به حجمه سنگین آتیش چندتا شهید دادن فرار کردن من جلو بودم بچه ها هم ٢٠٠متر عقب تر بودن اونجا من یک تیر خورد تو پام از فاصله نزدیک یکی از این مسلحین بود که منو زد من هم اونو کشتم بعد به بچه ها گفتم پشت بیسیم ٢٠نفر عقب بشینن  ١٠نفر بیان سریع جلو چون ما جلو بودیم اگر نمیومدن جلو هم عملیات سخت میشد هم بچه ها دونه دونه شهید  میشدن تو این ١٠نفر دیدم که امین بدوبدو اومد جلو پیش خودم. حین این اومدن جلو یکی از بچه های تخریب که از بچه های امین بود تیر خورد امین اومد جلو تیر دشمن این بنده خدارو کشون کشون آورد پشت یک کومه ای بود.بچه ها جمع شدیم بقیه بچه هارو گذاشتیم دفاع فاصله ٧٠٠متری خودمون گفتیم برید عقب بشینید هرکی میخواد نزدیک شه به ما بزنید از پشت از طرفین ماهم هرکی زد ما نیستیم اونا هستن بزنید

amin-8
امین داشت پای این بنده خدارو می بست و میخندید حی داشت میخندید میگفت تازه داره میشه یه درگیری حسابی  گفت؛نگفتم استاد اولین شهید فاتحین تخریب چی هست من اونموقع متوجه نشدم منظور امین رو تا این مسلحین اومدن جلو اینا تعدادشون زیاد بود یعنی ۶٠نفر بودن بچه ها خیلی هاشونو به درک فرستادن
تو همین وضعیت بودیم من داشتم تصمیم میگرفتم که از این بغل بریم تو داخل چون اونور خیلی حجمشون زیاد بود بچه ها از یک طرف آتیش رو کم کردن که ما بریم داخل تو همین وضعیت بودیم چند نفر هم امین خودش زد یعنی با چشمای خودم دیدم. امین گفتش که بزار یدونه از این بمب های بزرگ که درست کرده بود بدم بندازیم پشت این کومه،درگیری ما ١یا٢متری بود یعنی حی از اون پشت در میومد میزد دوباره برمیگشت اون پشت.امین خم شد بهم بمب دست ساز بده کولشو در آورد انداخت زمین خم شد بهم بمب دست ساز بده یکی از مسلحین از بالا کومه و دیگری از بغل کومه شروع کرد به شلیک کردن یک تیر خورد به پهلو ی من یک تیر خورد به امین دیدم امین افتاد بغل من گفتم چی شده دیدم ذکر لبش داره میگه *یاحسین* یاحسین
امین افتاد بغل من اصلا باورم نمیشد تا اینکه فکر کردم مثلا یک تیر خورده بهش مثلا حالت ضعف بهش دست داده گرفتم بغلم و یخورده نگاهش کردم از بغل من یه چند نفر از مسلحین اومدن  منو ندیدن میخواستن مارو دوربزنن که مارو اسیر کنن من امین رو رها کردم روی زمین تیراندازی کردم بهشون اون حرومی که امین رو زد من به درک فرستادم.
٢دقیقه طول کشید این قضیه دیدم امین افتاده رو زمین رو به قبله من رفتم پیش امین صورتش رو نگاه کردم و صورتمو گذاشتم رو صورتش ببینم گرمای صورتش رو دیدم گرم صورتش بعد دستاشو دست زدم دیدم کف دستش سرده خیلی با آرامش خوابیده بود.خیلی وضعیت بهم ریخته بود
با این حال اونا که عدشون زیاد بود ما تقریباً از اون ۶٠نفر ما حدود ۴٠نفرشونو حداقل به درک فرستادیم چون عده زیادیشون ریخته بود زمین
و عده ی زیادی رو ریختن تو ماشین بردن نزدیک صبح شد من اعلام کردم  شهر آزاد شد.بچه ها مارو نزنید من دارم میام داخل شهر
یه تعداد از این جنازشون افتاده بود زمین همه تیر ها خورده بود تو سر دوباره بیسیم زدم به بچه گفتم حال امین چطوره گفت شهید شده اعصابم خورد شد یه چندتا از زخمی هاشون افتاده بود زمین اینارو زدم به درک فرستادم اومدم بالا دیدم که امین افتاده بلندش کردم گفتم مرد مومئن کجات تیر خورده آخه اینجوری شهید شدی
تو اینقدر قوی بودی دیدم که پشتش تیر خورده و کمونه کرده تیر رو قلبش وگذاشتمش رو زمین و سرمو یه چند لحظه ای گذاشتم رو سینش وچهرش هم خندان بود و بعد دیدم یک نفر بر اومده گذاشتیمش داخل نفربر برد.
amin-38
این شهد شهادت را همراه تو می نوشم
چون راه سعادت را در راه تو می دانم
سامان دلم هستی در پیش تو می مانم
لبیک شهادت را همراه تو می خوانم.

 

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۷ آبان، ۱۳۹۵ ۱۲:۱۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

One thought on “نحوه شهادت شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت جاوید الاثر جواد الله کرم

  • اسفند ۱۰, ۱۳۹۵ در t ۱۱:۵۹ ب.ظ
    Permalink

    باسلام
    اجرتون با شهدا
    در متن اون قسمت که شهید کریمی تیر میخوره فکر کنم تیر به دست فرمانده شهید آقاجواد اصابت کرده بود

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *