مدرسه مروی و گداهای تهران در روزهای برفی
یادم نمیرود که یک روز تهران، برف خیلی سنگینی آمده بود. روز تعطیل رسمی هم بود. خواستم به درس بروم، برایم تردید حاصل شد، اما رفتم. وقتی به منزل ایشان [مرحوم ابوالحسن شعرانی] رسیدم، مقداری مکث کردم، بالاخره در زدم. در را به روی ما گشودند. وارد شدم. عذرخواهی کردم که با این برف، نباید مصدع بشوم. ایشان فرمودند: شما روزهای پیش که از مدرسه مروی تا اینجا میآمدید، این گداهای گذر بودند. امروز چطور؟ گفتم: بودند، آنها در چنین روزهای سرد، بازارشان گرم است! فرمود: آنها کارشان را تعطیل نکردند، ما چرا تعطیل بکنیم؟
مرحوم آقای غروی با آن سطح بالای علمی، برای ما صرف میر میگفت! ایشان میفرمود: من تعهد دارم روزانه در خیابانها و بازار آمل، هر روز به یک طرف قدم بزنم، تا مردم به کلی روحانیت را فراموش نکنند و بدانند که هنوز روحانیت و طرفداری از منطق وحی هست و من فرض میدانم که روزانه خود را به مردم نشان بدهم.