به آسید محمود بگویید فردا نماز بخواند
پنجم مرداد ماه مصادف بود با سالگرد اولین نماز جمعه تهران که آیتالله طالقانی به حکم بنیانگذار جمهوری اسلامیایران امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقامه کرد.
یادداشت کنونی، از زبان دکتر احمد جلالی نماینده کشورمان در یونسکو است در آن به خاطراتی از آن نمازجمعه اشاره شده است، با هم این یادداشت را میخوانیم:
صبح فردای آن شب که امام انقلاب، آیتالله طالقانی را به امامت جمعه تهران منصوب کردند، بنده به مرحوم آقای اشراقی، داماد امام، تلفن و خواهش کردم همان موقع خدمت امام برسند و پیشنهاد کنند که ایشان بیانی در قالب حکم یا فتوای شرعی صادر بفرمایند تا براساس آن مردم نماز جمعه را، که قرنها در شیعه متروک شده و ذهن عبادی جامعه به آن آشنا نبود، جدی تلقی کنند. نگرانی آن بود که ناآشنایی اذهان و ساقط شدن نماز ظهر مردم موجب شود که نماز جمعه شکوه شایسته پیدا نکند. مرحوم اشراقی این پیشنهاد را پسندیدند و گفتند که نیمساعت بعد برای دانستن نتیجه به ایشان تلفن کنم. در تماس بعدی ایشان عکسالعمل امام را اینطور نقل کردند: «احتیاجی نیست. تعیین آقای طالقانی کافی است که نماز جمعه بگیرد.»(1)
اینبار هم تشخیص امام درست بود. طالقانی، اولین نماز جمعه را در دانشگاه تهران امامت کرد. صحن دانشگاه و خیابانهای اطراف، تا خیابان فلسطین، بلوار کشاورز و بخشی از پارک لاله مملو از جمعیت بود. صحنه با هلیکوپتر تلویزیون فیلمبرداری و همان شب پس از اخبار از شبکه اول پخش شد. آن شب سنت پخش خطبههای نماز جمعه از تلویزیون پایهگذاری شد. فردای آن روز، یعنی شنبه، برای دیدن حاج احمدآقا به قم رفتم، پرسیدم آقا از نماز جمعه راضی بودند؟ گفتند: دیشب آقا روی زمین ساکت نشسته بودند و پخش خطبههای نماز جمعه را تماشا میکردند. وقتی صحنهای را که هلیکوپتر گرفته بود دیدند در حالی که قدری از روی زمین بلند شده بودند با خوشحالی گفتند: «عجب چیزی شد» با شنیدن این جمله همه خستگیام درآمد. آخر همه دوندگیهای آن چند روز برای آماده کردن دانشگاه تهران، نصب سیستمهای صوتی، آماده کردن دکوپاژ لازم برای فیلمبرداری و همه تدارکات دیگر به یک کنار، حرف و حدیثها و بیصفاییها بود که بیش از دوندگیها نفس میگرفت.
اما داستان اعلام نصب آقای طالقانی به امامت جمعه تهران و برگزاری اولین نماز جمعه از این قرار بود:
شب پنجشنبه سوم مردادماه 1358 بود و شب اول ماه رمضان(2) نماز مغرب را با ایشان گزارده بودم و در سکوت اطاق، از نیمرخ، در حال و هوای مردی فرو رفته بودم که با خشوع تمام تعقیبات نماز بجای میآورد. مردی که در دفاع از حقوق الهی مردم، خود یک تاریخ بود و تاریخ معاصر آزادی و کرامت انسان در ایران نام او را همواره به اصالت و سرافرازی یاد خواهد کرد و از یاد او خالی نخواهد ماند.
سکوت اطاق با زنگ تلفن شکسته شد. گوشی را برداشتم. مرحوم حاج احمدآقا بود.
ـ آقای طالقانی آنجا هستند؟
ـ هستند، تعقیبات نماز میخوانند.
ـ چه خوب که تو هم آنجا هستی. چون آقا(امام) همین الان گفتند که «به آسید محمود بگو پسفردا نماز جمعه بخواند». همین امشب زود بگو تلویزیون اعلام کند. گوشه و کنار کار را هم خودت بگیر. باید مطلب جا بیفتد…
گوشی را دادم به آقای طالقانی. طبیعتاً حرفهای آن طرف خط را نمیشنیدم، اما میشنیدم که آقای طالقانی میگفتند: آخه من مریضم، خستهام، پاهام درد میکنه…. حالا آقا یک مهلتی بما بدهند تا فکری بکنیم. آخه همین پسفردا که نمیشه، این کار تدارکات میخواهد… بعد هم تعارفها و تواضعهایی داشتند و دیگران را برای این مهم پیشنهاد کردند.
اما حاج احمدآقا سعی میکرد ایشان را قانع کند. بعد از اتمام صحبت تلفنی، از آقا پرسیدم که چرا نگران هستند؟ گفتند که: اولاً باید مردم را آماده کنیم. بعد هم باید فکر محلی بکنیم. عرض کردم: آقا دانشگاه تهران خوب است. هم مرکزیت دارد، هم محیط زیباست، هم بسیار با معناست که چون شمایی که از پیشتازان دعوت دانشگاه به مسجد و اتصال مسجد به دانشگاه بودهاید، در صحن دانشگاه نمازی بخوانید که در هیأت و حرمت نماز امور زندگی سیاسی و اجتماعی مردم در آن مطرح میشود مگر نه اینکه آرزوی شما همین بوده است؟ پس چرا یت و لعل در کار میآورید؟ مسجد هدایت شما پایگاه دانشگاهیان متدین بود. حالا به برکت انقلاب، امام مسجد هدایت، به حکم امام انقلاب، خطاب هدایت خود را به صحن دانشگاه میبرد. حالا چرا حضرتعالی انقلت در کار میآورید. نگران نباشید، تدارکات هم با بنده. از امکانات تلویزیون استفاده میکنیم، حل میشود.
فکری کردند و گفتند: آخه آقای خوانساری در بازار (مسجد امام) نماز جمعه میخواند. باید فاصله کمتر از 6 کیلومتر نباشد. عرض کردم اگر هم فاصله کمتر از 6 کیلومتر باشد باید ایشان محل نماز خود را عوض کنند چون شما حکم از حاکم دارید، نه ایشان. سکوت کردند، علامت رضا بود.
اخبار تلویزیون شروع شده بود. از همانجا به اتاق خبر زنگ زدم و گفتم که اخبار را قطع کنند و اعلام کنند که از سوی امام، آیتالله طالقانی به امامت جمعه تهران منصوب شدند و اولین نماز جمعه پسفردا برگزار خواهد شد. اما آنها اعلام نکردند. در آن روزها بنده معاونت برنامههای رادیو و تلویزیون را برعهده داشتم، یعنی مسئولیت همه برنامهها غیر از خبر، مدیریت خبر با من نبود و بخشی از دوستانی که در آن مقطع در بخش خبر مسئولیت گرفته بودند و اتفاقاً آن شب در آنجا بودند، از خبر انتصاب آقای طالقانی به امامت جمعه خوشحال نبودند. بیشتر آن دوستان در سالهای قبل از انقلاب در عین تدین، تابع طرز فکری بودند که روحانی سیاسی را نمیپسندید و بخصوص مشی آقای طالقانی را هم قبول نداشتند. اغلب غرضی نداشتند، اما در باب مشی سیاسی و وسعت نظر ایشان گرفتار سوء تفاهماتی بودند. بخصوص مرا متهم میکردند که قصد دارم با مطرح کردن آقای طالقانی در تلویزیون او را بزرگ کنم، به آنها میگفتم که اشتباه میکنند. طالقانی بزرگ هست. با آوردن او، تلویزیون بزرگ میشود. طالقانی در ایران بخش مهم و انکارناپذیری از تاریخ انقلاب، تاریخ آزادی، و تاریخ نهضت روحانیت است. تثبیت مشروعیت و مقبولیت او محتاج تلویزیون نیست، بلکه تلویزیون در احراز مشروعیت و مقبولیت خود محتاج استوانههایی چون اوست. آن دوستان فکر میکردند که مطرح شدن ایشان اسباب سوء استفاده کسانی میشود که «فی قلوبهم مرض». اما بنده فکر میکردم و به تجربه میدانستم که درست برعکس، مطرح نکردن طالقانی در مسیر خواست همان دل مریضانی است که میخواهند او را از انقلاب و امام و روحانیت جدا معرفی کنند. طالقانی سرمایه تاریخی کشور، انقلاب و امام بود. چرا از تأثیر این وزنه بزرگ و ذخیره سترگ در مجموعه حرکت انقلاب و رهبری آن غافل بمانیم.
بهرحال این سلسله گفتگوها میان بنده و بسیاری از دوستان سر دراز داشت که اینجا جای بحث آن نیست. انصاف آن است که این بحثها را باید در ظرف طبیعی خود در آن زمان دید و سپس به نقد آن پرداخت. نقدی به انگیزه آموختن از هم، نقدی به نیت غنیتر کردن مجموعه پشتوانه انقلاب، تا مقدمهای باشد برای همزبانیها و همدلیها. چیزی که سفارش امام و ترجمان آرزوی طالقانی است.
بهرحال، آن شب مسئولان اخبار، این خبر را پخش نکردند و من خجالت کشیدم در حضور آیتالله طالقانی با آنها در این خصوص بحث تلفنی داشته باشم. از طرفی هم سفارش حاج احمدآقا این بود که همان شب اعلام شود. سعی کردم بزرگان شورای انقلاب را با تلفن پیدا کنم و در کم و کیف امر و انتخاب محل نظرشان را بگیرم. اما مقدور نشد. اما نظر حاج احمدآقا را در مورد انتخاب دانشگاه تهران پرسیدم. تأیید کردند. با توجه به شرایط، از خدمت آقای طالقانی مرخص شدم و به سرعت خود را به جامجم رسانیدم. وقتی رسیدم اخبار تمام شده بود. دستور دادم مسئولان پخش فرصتی در میان برنامههای پس از اخبار باز کنند. اما لازم بود برای توده مردم توضیح بدهیم که اصولاً نماز جمعه چیست و احکام آن کدام است.
فرصت آماده کردن مطلب و استفاده از فقها و بزرگان قوم نبود. به ناچار خودم پشت دوربین رفتم و حکم امام را در برگزاری نماز جمعه و نصب آقای طالقانی به امامت جمعه تهران اعلام کردم و از میرایی و تأثیری که از استاد بزرگوارم شهید مطهری در ذهن داشتم بهره گرفتم و با یادی از او، فلسفه و تاریخ نماز جمعه و زمینه و ضرورت احیای آن را توضیح دادم. سالها پیش مرحوم مطهری در دو سخنرانی تحت عنوان خطابه و منبر (که هر دو در کتاب گفتار عاشورا چاپ شده است) از اینکه چرا نماز جمعه، این واجب بزرگ در شیعه متروک شده است، عمیقاً اظهار تأسف کرده بودند و آن را غیرقابل توجیه دانسته بودند و مراکز دینی را در عدم توجه به این واجب ملامت کرده بودند.
یکی از دلایل علاقه شدید بنده به احیای نماز جمعه و مستحکم کردن پایههای آن در جامعه ایران، همان تأثیری بود که از نفس ایشان و نگاهشان در این باب در بنده بجای مانده بود. داغ شهادت او باعث شده بود که جلوههای آرزوهای او در احیای مآثر اسلامی بیشتر نمود داشته باشد. پس از پیروزی انقلاب، یک بار که در معیت ایشان به محضر امام مشرف میشدیم، با توجه به حساسیتی که در باب نماز جمعه در ایشان سراغ داشتم، مطلب را خدمتشان یادآوری کردم و ایشان هم خیلی محکم از امام تقاضا کردند که نماز جمعه را در شیعه احیاء کنند. یکبار هم آقای طالقانی در محضر امام اهمیت موضوع را یادآوری کردند، اما در این هر دو بار که بنده شاهد بودم، امام سکوت کردند و نظر خاصی ابراز نفرمودند، تا آن شب که تلفنی حاج احمدآقا دستور ایشان را ابلاغ کرد.
آرزو میکردم کاش مطهری آنجا بود و تحقق آرزوی خود را میدید. حدیث فضل بن شاذان از حضرت رضا(ع) را که ایشان هم در همان دو مقاله خطابه و منبر مورد استناد و توضیح قرار داده بودند بیاد داشتم…. انما جعل الخطبتین لمکان رکعتین…. آنچه میدانستم برای مردم توضیح دادم و دانشگاه تهران را به عنوان محل نماز اعلام کردم.
البته چون مشورت کافی نشده بود گفتم که در صورت تغییر محل، مطلب را به اطلاع مردم خواهیم رسانید. ولی صبح فردای آن شب که با شهید بزرگوار بهشتی مشورت کردم تأیید کردند و گفتند: «فکر خوبی به سرت رسید».
***
فردای دستور امام، یعنی پنجشنبه، بعدازظهر رفتم خدمت آقای طالقانی تا نظرشان را درباره جزئیات امر بپرسم. ارتباط بنده با ایشان مستقل از دفتر ایشان بود. بخصوص تلاش و تعمد داشتم ترتیبات امر با نظر شخص خودشان و بدون واسطه و با استفاده از امکانات تلویزیون داده شود. وقتی خدمت ایشان رسیدم، مشغول صحبت تلفنی با حاج احمدآقا بودند. میگفتند، آقا باید فتوا بدهند که نماز ظهر مردم ساقط است. من نمیتوانم مسئولیت نماز مردم را برعهده بگیرم. باید مستند به فتوای ایشان عمل کنم. مدتی پس از این مکالمه، حاج احمدآقا خبر دادند که آقا فرمودند که درست است، فتوای مرا اعلام کنید. توجه و دقت آقای طالقانی در تنظیم همه امور اساسی انقلاب و حرکتهای خودشان با امام و مستند دانستن آنان به محور رهبری بسیار عبرتآموز و هشدار دهنده بود.
طالقانی، به خلاف تصور آنان که او را خوب نمیشناختند، در عین بینش باز و اندیشه روشن و پویا، به ضوابط و دقایق فقهی و شرعی بسیار اهمیت میدادند. بیاد دارم، یک روز هنگام نماز جمعه، ایشان به مسئول صدا و سیما اجازه نمیدادند میکروفون کوچکی را به لباسشان نصب کند تا صدایشان خوب پخش شود. آن مسئول از بنده خواست دخالت کنم، علت ممانعت را از خدمتشان پرسیدم.
ـ گفتند آخه مثل اینکه نه این میکروفون با چرم پوشیده شده، ممکن است این چرم اشکال داشته باشد.
ـ آقا چرم نیست، پلاستیک است.
ـ آخه نماز مردم گردن من است. مطمئنی که چرم نیست؟
***
طالقانی در آخرین خطبه جمعه خود در بهشتزهرا باز هم از قرآن گفت:
…. و یضع عنهم اصرهم و الاغلال اللتی کانت علیهم…. آن روز او غسالخانه جدید بهشتزهرا را افتتاح کرد. پس از احوالپرسی با غسال تنومند آنجا به او گفت: «مرا آوردند اینجا خوب بشوریآ»
دو روز بعد، بدن مطهر او با بدرقه و اشک میلیونی مردم به بهشت زهرا رسید. وقتی پیکر پاک آن افسانه اخلاص و صفا غسل داده میشد، در میان ازدحام و هیجان و ولوله عجیب مردمی که غسالخانه را احاطه کرده بودند، نگاهم به آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب افتاد که تک و تنها و گردآلود، از میان آن ازدحام و غوغا خود را به درون رسانیدند. با غمی سنگین و چشمانی اشکآلود، تا آنجا که بنده توجه داشتم، ایشان تنها روحانی عضو شورای انقلاب بودند که طالقانی را تا بهشت زهرا تشییع کردند و بر تغسیل او حضور یافتند.
پینوشت:
1ـ به یاد داریم که پس از رحلت ناگهانی آیتالله طالقانی بود که امام بیانی مفصل در ترغیب مردم به شرکت در نماز جمعه و ضرورت حفظ شکوه آن صادر فرمودند.
2ـ (در منزل آقای چهپور در خیابان ایران، که آن روزها محل سکونت آیتالله طالقانی بود و این روزها مدرسه است. همان منزلی که بحث قرآنی هفتگی «با قرآن در صحنه» معمولاً زیر درخت کاج بلند، روی یک تخت چوبی و قالیچه ترکمنی و کنار حوض بزرگ حیاط آن منزل مطرح و ضبط میشد).