خاطره ای از مرحوم سید مهدی طباطبایی در ایام اتفاقات سال 88
محمد ترکمان در روزنامه اطلاعات نوشت: آشنایی بنده با آن مرحوم باز میگردد به پس از سال ۱۳۴۴ که مرحوم آیتالله سید محمد رضا سعیدى خراسانى براى تصدى منصب امام جماعت مسجد موسى ابن جعفر خیابان غیاثى، رحل اقامت در تهران افکند. از آنجا که مرحوم طباطبائى، برادر همسر مرحوم سعیدى بود و بنده به مسجد و خانه مرحوم سعیدى رفت و آمد میکردم، باب آشنایىام با مرحوم طباطبائى، همچنان که با مرحومان آیتالله منتظرى و آیتالله ربانى شیرازى و… آغاز شد. خاطراتى از آن مرحوم دارم که یکى از آنها را که در ربط با روزهاى پس از انتخابات ریاست جمهورى در خرداد سال ۱۳۸۸ است، اینجا نقل مىکنم.
دو سه روز پس از پایان انتخابات بود که براى پیگیرى بیمارى یکى از منسوبان؛ به بیمارستان دکتر شریعتى رفته بودم و در بازگشت، پیاده از خیابان دکتر فاطمى عبور مىکردم. صحنههاى بسیار ناراحتکننده اى را ملاحظه کردم. نگران از عواقب رویدادها و بى چاره از اینکه نمىتوانم گامی در جهت آرامش اوضاع و نجات جوانان از ضرب و شتمها بردارم، بهیاد آوردم که آقاى طباطبائى از آشنایان قدیم، داراى تقوا و سلامت نفس است و در ضمن عضو جامعه روحانیت تهران نیز هست و مقامات کشور با او آشنایى دارند، اگر بتوانم او را ببینم و از او یاری بطلبم، شاید بتواند گامى در جهت آرام سازى اوضاع بردارد و مردم و میهن بیش از این، متضرر نگردند.
راهى خانه او در خیابان غیاثى که حالا بهنام آیتالله سعیدى خوانده مى شود، شدم. ساعت حدود ۲ بعد از ظهر بود که به در خانه او رسیدم. (لازم بهذکر است که مرحوم طباطبائى از معدود کسانی بهشمار میرفت که بهرغم امکان تغییر محل سکونت خود به یکى از بهترین نقاط شهر، تا پایان عمر در همان خانه مرحوم سعیدى زندگى می کرد). زنگ در را نواختم. فردى در را باز کرد. گفتم: «با آقاى طباطبائى کار دارم.»
جواب داد: «استراحت میکنند».
گفتم: «از راه دور آمدهام؛ به ایشان بفرمائید فلانى است، اگر موافقت فرمودند، زیارتشان خواهم کرد، اگر نه؛ خداحافظى کرده و خواهم رفت.»
فرد مذکور به داخل رفت و بازگشت و مرا به داخل فرا خواند.
با دیدار آن مرحوم و پس از مصافحه و یاد از ایام ماضى، عنوان کردم امروز در گوشههایی از شهر شاهد صحنههایى ناراحتکننده بودم و ادامه این جریان به زیان مردم، کشور، نظام، اسلام و روحانیت است. استدعا دارم از موقعیت و نفوذ خود استفاده بفرمائید و اصلاح ذات البین نمایید و از ورود خسارت بیشتر ممانعت بهعمل آورید.
سخنان بنده، عقده دل آن مرحوم را باز کرد. متوجه شدم او بیش از بنده واقف به امور و نگران اوضاع مى باشد. پس از شرح مستوفائى از آنچه به سبب انتقاداتش، بر او گذشته است، فرمودند: «من نیز بسیار نگرانم و از خداوند میخواهم که مسئولین را متوجه خطیر بودن اوضاع و حرکت در جهت تقلیل تشنجها و رفع نقارها و کدورتها، بفرماید.»
بنده، که شاهد صداقت و تقوا و حریت آن بزرگمرد شدم، با احترامى بیش از پیش، براى او طلب توفیق براى نمایاندن چهره رحمانى دین و خدمت به مردم و میهن نموده، خداحافظى کردم و با خود گفتم: پس از این، از چنین انسان صالحى، بیش از پیش باید دیدار و کسب فیض داشته باشم.
بى سبب نبود که امروز جمعیتى عظیم؛ بدون تبلیغات نهادهاى خاص و «آن رسانه»، در تشییع پیکر او حاضر شدند و به صداقت و تقوا و حریت او، اداى احترام نمودند.
در زمانه اى که جامعه ما بیش از هر وقت نیازمند انسانهائى چون طباطبائى متخلق به اخلاق مى باشد، فقدان او ثلمه اى است بزرگ. امید آنکه فرزندان و شاگردان او راه آن انسان آزاده را ادامه دهند. عاش سعیدا و مات سعیدا.
منبع: روزنامه اطلاعات، دوشنبه 1397/2/31