دو خاطره از اعظم طالقانی؛ زنی که او در فضای ناامیدی امید میآفرید.
حمیدرضا جلائیپور، استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاح طلب، در یادبود اعظم طالقانی به ذکر دو خاطره از او پرداخت و نوشت: دانشآموز دبستان و عضو یک خانواده هشت نفره ساکن جنوب شهر تهران خیابان شهباز خیابان غیاثی بودم. بیاد دارم در شلوغی اعتراضات مردمی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مادرم با دمپایی دوان دوان دنبال جمع کردن بچههای کوچکش بود تا در راه مدرسه آسیب نبینند. هیچوقت مادرم را چنین سراسیمه ندیده بودم. شهربانی پدرم را دستگیر، سرش را تراشیده، یک شب زندانش کرده بودند. بد جو وحشتی بود تا دو سال بعد همه در خانه درباره دستگاه (یا شاه) یواش حرف میزدند. مادرم از ترس، عکس امام خمینی را از دیوار اتاق خانه برداشته بود و پدرم با او جر و بحث میکرد که باید عکس را به دیوار برگردانی و در آخر برگرداند.
در چنین فضایی به یاد دارم یک حادثه محله ما و محیط خانه ما را از آن جو ترس و یاس تغییر داد. خانم اعظم طالقانی در یک خانه کوچک در خیابان غیاثی یک مدرسه دخترانه (مدرسه مهدوی) تاسیس کرد و در آنجا معلم بود. مدرسهای که به کانون گرما و نشر فرهنگ در محله تبدیل شد.
دو کوچه پشت ساختمان همین مدرسه قماربازان اکثرا قاپ میانداختند و هنوز اهالی از «اصغر قاتل» میگفتند. مادرم از اینکه خواهرم را در این مدرسه دینی و کیفی ثبت نام کرده بود در پوست نمیگنجید و گویی روحیه جدیدی پیدا کرده بود. از آن پس یکی از گعدههای زنان محله ما، زنانی بودند که دختران خود را با خرسندی در مدرسه اعظم طالقانی ثبتنام کرده بودند و در نشست اولیا و مربیان او آنها را به کتابخوانی دعوت میکرد. در واقع او در این مدرسه و در آن جو خفقان در محله ما امید آفریده بود.
باز بیاد دارم چهل سال بعد (یعنی پس از زندانی شدن مبارزان و مرحوم طالقانی، پس از مبارزات چریکی دهه چهل و پنجاه، پس از وقوع انقلاب اسلامی، پس از جنگ هشت ساله) پس از دوم خرداد قتلهای زنجیرهای اتفاق افتاد، به مدت بیست روز روزنامهنگاران، نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی راحت در خیابانها آفتابی نمیشدند و شبها در خانه خود نمیخوابیدند. قاضی سعید مرتضوی اکثر روزنامههای موثر اصلاحطلب را تعطیل کرده بود. برای فعالان اصلاحطلب جو امنیتی درست شده بود. جلسات مشورت اصلاحطلبان در خانهها تشکیل میشد. در آن فضا اعظم طالقانی به رغم حال ناخوشی که داشت در این جلسات شرکت فعال داشت. به یاد دارم یکی از این جلسات تا دو نیمه شب ادامه داشت و او فرد فعال جلسه بود. او جو میشکست و از همه مهمتر در آن جو چکشی علیه مطبوعات، نشریه «پیام هاجر» را تاسیس کرد و قصه حیات «مطبوعات غیر حکومتی» تداوم یافت.
خوشبختانه با پیشرفت پدیده فضای آنلاین و شبکههای اجتماعی، سیاستهای چکشی تندروهای حکومتی علیه مطبوعات به درب بسته خورد.
او یک زن آگاه، متکی برخود، مسلمان، شجاع، امیدوار و با همت بود. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.