روایت متفاوت شاهد عینی سینما رکس بعد از ۴۲ سال: «چپ، راست، مذهبی و غیر مذهبی با هم اتحاد داشتند و سینما را سوزاندند»
روزنامه اطلاعات؛ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۵۷ نوشت «در یک فاجعه ملی که دیشب در شهر آبادان رخ داد ۳۷۷ نفر از مردان، زنان و کودکان زنده زنده در سینما رکس آبادان سوختند. ساعت ۱۰ دیشب در حالی که ۷۰۰ نفر مرد، زن و کودک سرگرم تماشای فیلم فارسی گوزنها در سالن نمایش بودند گروهی خرابکار و غیر معتقد به اصول انسانی با همکاری سرایدار سینما با مواد آتشزا سالن سینما را به آتش کشیدند».
این اولین خبر از آتش سوزی سینما رکس بود؛ اولین خبر از راز سر به مهری که بعد از ۴۲ هم همچنان شفاف نشده است. روایتهای مختلفی از ماجرای سینما رکس وجود دارد. گفته میشود کسی یا کسانی با مواد آتشزا سینما را به آتش کشیدهاند.
یکی از حاضران در این ماجرا «رضا خدری» خبرنگار آبادانی روزنامه کیهان است. او که در روز حادثه چند دقیقه بعد از آتش سوزی خودش را به محل حادثه میرساند و اولین خبرنگاری است که به داخل سینما راه پیدا کرده و عکسهایی که حالا از حادثه وجود دارد را گرفته است. خدری متولد و بزرگ شده آبادان است و بنابراین شناخت خوبی درباره بسیاری از اشخاصی که نامشان در پرونده است دارد.
همه قبل از آتش سوزی بیهوش شده بودند
به گزارش خاطره نگاری خدری در مصاحبه با انصاف نیوز (امیرحسین ناظری کنزق) همه روایتهای رسمی از این حادثه را دروغ خواند و گفت: افراد در سینما رکس قبل از آتش سوزی خفه شده بودند. چرا که ممکن نیست در عرض حدود ۲۰ دقیقه ۷۰۰ نفر بسوزند. چون اگر آنها هوشیار بودند میتوانستند فرار کنند. با توجه به اینکه کسی از جایش تکان نخورده بود یعنی همه قبل از آتش سوزی همه بیهوش شده بودند.
او ادامه داد: من زمانی که رفتم داخل هیچکس از سر جایش تکان نخورده بود؛ همه در جای خودشان سوخته بودند. من دیدم جسدی که پایش روی پایش بود و سوخته بود. و این سوختگی در حدی بود که نمیشد تشخیص داد که آن جنازه زن است یا مرد.
هیچکس زنده از سینما بیرون نیامد
بعضی روایتهای رسمی میگوید حداقل بین ۲۰ تا ۴۰ نفر از این آتش سوزی نجات پیدا کردهاند. عباس امینی مستندساز جوان آبادانی که مستندی درباره این سینما رکس ساخته اما در گفت و گویی ادعا کرده که تعداد آنهایی که نجات پیدا کردهاند خیلی بیشتر است. او میگوید من با تعداد زیادی از آنها صحبت کردهام اما آنها حاضر نیستند خودشان را معرفی کنند. چراکه چون هر کسی زنده بیرون آمده بود، در مظان اتهام بود که حتماً دستی در قضیه داشته است، فضا خیلی متشنج بود. برای همین بیشتر آنها ترجیح دادند سکوت کنند، برخی آنقدر ترسیده بودند که از ایران رفتند. [
خبرگزاری پارس (ایرنای کنونی) همان زمان در خبری درباره نجات یافتگان نوشت: از هفتصد تماشاگر کوچک و بزرگ که در سالن سینما «رکس» آبادان سرگرم تماشای فیلم بودند، در جریان آتشسوزی، تنها یک صد نفر توانستند خود را از مهلکه نجات دهند و به بیرون فرار کنند و شش صد نفر دیگر در میان جهنمی از آتش سوختند که از این عده سیصد و هفتاد و هفت نفر جان خود را از دست دادند.
خدری اما این روایت را هم دروغ میداند. خدری گفت: هیچ کس از سینما رکس زنده بیرون نیامد؛ فقط یک نفر نجات پیدا کرد که آن هم بچهاش گریه کرده بود و بیرون آمده بود.
او اینکه کسانی زنده بیرون نیامده را تاییدی بر ادعای خود میداند و توضیح میدهد: سینما رکس یک سینمای قدیمی بود که همان موقع ۶۰ سال سن داشت؛ دیوارهایش هم فقط یک ردیف آجر بود اگر اینها هشیار بودند و حتی با لگد دیوار میزدند دیوار میریخت با توجه به اینکه آدم در زمان خطر قدرتش بیشتر میشود. پس اینها هشیار نبودهاند. من آنجا بودم هیچ صدایی به بیرون نمیآمد. اصلاً صدای مردم و اینها نمیآمد. بعد از اینکه من داخل رفتم همه روی صندلیهایشان سوخته بودند و صندلی های آهنی از بین رفته بودند.
معماری سینما رکس چکونه بود؟
خدری ساختمان سینما را اینگونه توصیف کرد: سینما رکس طبقه بالای یک پاساژی بود. یک درب جدا داشته که یک درب میلهای آهنی داشت. برای رسیدن به سینما شما باید از آن در وارد میشدید از پلهها بالا میرفتید تا به سینما برسید.
یکی از نکاتی که در پرونده سینما رکس همیشه جای سوال دارد داستان بسته بودن درب هاست. بعضی میگویند درب ها رو به داخل باز میشدند و فشار جمعیت باعث شده بود که نفراتی که جلو بودند نتوانند درب را باز کنند. سلیمی نمین ولی بسته بودن درب را کار ساواک میداند. او در بخشی از مصاحبه خود با تسنیم گفته: ساواک ۴ معتاد و موادفروشی که در کمیته مشترک ساواک و شهربانی از آنان پرونده داشتند، به کار گرفتند و معلوم نیست موادمخدری مصرف کرده بودند که پس از دستور ساواک به داخل سینما رفتند. این معتادان اطلاع نداشتند که قرار است دربها بسته شود و خیالشان راحت بود که با شروع آتش سوزی به سرعت از سینما خارج خواهند شد. یکی از آن معتادان از راه پشتبامی سالن سینما توانست فرار کند. البته چند نفر اقدام به فرار از آن طریق کردند که الباقی سوختند و موفق نشدند.
خدری داستان بسته بودن دربهای سینما را نه کار ساواک میداند و نه فشار مردم او داستان را اینگونه توضیح میدهد: دری که گفته میشود یک درب آهنی نردهای بود که از بیرون میشد داخل را دید. سرهنگ بیات و سرهنگ امینی که الان در رسانههای خارجی درباره سینما رکس صحبت میکنند درب آهنی را با زنجیر بسته بودند و میگفتند میخواهیم عاملین را بگیریم؛ برای جلوگیری از در رفتن آنها درب را بستهایم. ولی یک نکته وجود دارد. کسی اصلاً پشت در نبود که گیر کرده باشد اگر کسی پشت در میآمد مردم آنها را میدیدند و کمکشان میکردند. اصلاً کسی نتوانسته بود به پایین برسد. همه سر جای خودشان سوختند.
نبودن آب برای خاموش کردن آتش و اعدام صاحب سینما
درباره دیر رسیدن آتش نشانی گزارشهای زیادی وجود دارد. روزنامه اطلاعات در باره این موضوع در همان سال ۵۷ نوشت: شاهدان عینی حادثه میگفتند: در این میان قصور دستگاههای آتشنشانی را نیز نباید نادیده گرفت. با آنکه چندین تلفن فوری به مراکز آتشنشانی شد و آنها در جریان حریق قرار گرفتند اما خیلی دیر خود را به محل رساندند و ضمناً اتومبیلهای آتشنشانی فاقد تجهیزات لازم بود حتی یکی از ماشینها آب نداشت. سرانجام فرماندار و سایر مقامات و اکیپهای امدادی به محل آمدند و کار حمل اجساد به خارج سینما و انتقال مجروحین به بیمارستان و کارهای دیگر شروع شد.
خدری هم این موضوع را تأیید میکند و میگوید: از دم آتش نشانی تا دم سینما رکس کلاً ۱۰ دقیقه پیاده راه است ولی آتش نشانی دیر رسید. آتش نشانی که آمد آب نداشت. شیرهای آتش نشانی هم رویشان را سیمان گرفته بودند.
نبودن آب برای خاموش کردن آتش یکی از اتهاماتی بود که «علی نادری» صاحب سینما به خاطر آن اعدام شده. حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی، رئیس دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس در گفت و گوی خود با سایت تاریخ ایرانی گفته بود: سینما رکس از ایمنی پایینی برخوردار بود و حتی راه فرار را با ظروف نوشابه بسته بودند. شهرداری از یک هفته پیش از آتشسوزی اخطار کرده بود که تانکر آتشنشانی خالی است، اما به این توصیه عمل نشده بود. شهرداری علیه مدیر سینما رکس شهادت داد که صاحب سینما رکس اخطارهایش را نادیده گرفته است.
خدری درباره حرف های آقای موسوی میگوید: کدام سینما مخزن اضطراری دارد؟ همین حالا هم سینماهای تهران مخزن ندارند. اصلاً مالک آن مجموعه آن جا نبود؛ زمانی که شنیده بود این اتفاق افتاده خودش را رسانده بود به مجموعه نه اینکه احضارش کنند؛ خودش آمده بود. اینکه چرا اعدام شد در پرده ابهام است.
ماده اشتعالزا چه بود؟
درباره ماده آتش زا اختلاف نظرهایی وجود دارد. گزارشی از شهربانی آن زمان وجود دارد که میگوید سه گالن بنزین در این آتش سوزی استفاده شده. اسنادی که ویکی لیکس سالها بعد منتشر کرده میگوید این آتش سوزی بر اثر گازوئیل بوده. عباس سلیمی نمین استاد اصولگرای دانشگاه که مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است در مصاحبهای با مرکز اسناد انقلاب اسلامی میگوید ماده آتش زا بنزین هواپیما بوده است.
خدری درباره این موضوع میگوید: معلوم نیست اینها را با چه چیزی سوزاندهاند؛ چرا که در حدود ۲۰ دقیقه آن بدنها آنطور سوخته بودند. بنزین و گازوئیل اینطور نمیسوزاند. ساختمان یک طوری سوخته بود که سقف سینما با آن ارتفاع هم سوخته بود؛ این کار بیست لیتر بنزین نیست. در عکسهایی که من گرفتم مشخص است که حتی راه پلهها که بیرون از سینما هستند هم سوختهاند. اینها ماده آتش زا را حتی به دیوارها هم پاشیده بودند که آتش به سقف رسیده بود.
حسین تکبعلیزاده، مرد تناقض گویی
در دادگاهی که برگزار شد عامل این آتش سوزی ها را کسی به نام «حسین تکبعلیزاده» عنوان کردند؛ فیلم های اعترافات او نیز موجود است که میگوید خودم کبریت را کشیدم و ساختمان را آتش زدم. این فرد در مصاحبههای مختلف از سوی اشخاص مختلف فرد متناقضی معرفی شده بود. در گزارشی که خبرگزاری ایسنا منتشر کرده بوده و روزنامه سازندگی آن را بازنشر کرده نیز به این موضوع اشاره شده بود.
عباس سلیمی نمین در بخشی از جوابیه خود به این گزارش برای روزنامه سازندگی با اشاره به گزارش یکی از رسانه های خارجی مینویسد: اگر میپذیرید روایت تکبعلیزاده دارای تناقضاتی است چرا به استناد اظهارات سردرگم وی چنین قضاوت صریحی میشود. البته باید تأکید کنم همه جریاناتی که این روزها میکوشند این جنایت بر کشیده غرب سرمایهداری در ایران را تطهیر کنند به اظهارات فردی استناد میجویند که مسائل آشکار وی همگان را علیالقاعده میبایست به تأمل وادارد. به فرازی از نوشتار دیگری که بسیار مشابه قضاوت روزنامه شماست توجه کنید: «دادگاه سینما رکس که در طول سیزده روز از اول تا دوازده شهریور ۵۹ با کیفرخواست علیه سی وسه متهم در آبادان برگزار شد، عمدتاً به محاکمه فردی به نام حسین تکبعلیزاده که به بیماری اعتیاد مبتلا بود، تبدیل شد. وی… ماجرایی را تعریف میکند که تا جایی که روزنامهها آن را انتشار دادهاند، قلم بطلان بر تمامی نظرات کینهتوزانه ارباب مطبوعات، سازمانهای سیاسی خود آیتالله خمینی و دادگاه مزبور و همچنین برخی خانوادههای قربانیان میکشد که اصرار داشتند آن را به رژیم شاه نسبت دهند.» (مقصر اصلی آدمسوزی سینما رکس آبادان کیست؟ نوشته الاهه بقراط)
این قصه همین الان هم تخیلی است
خدری که تکبعلیزاده را از نزدیک میشناخته درباره او میگوید: «حسین تکبعلیزاده» گفت من ۲۰ لیتر بنزین برداشتم بردم و کبریت زدم و سوزاندم. خب مگر میشود با ۲۰ لیتر بنزین سالن ۷۰۰ نفری را آتش زد. این آقای تکبعلی زاده را من میشناختم. او یک آدم معتادی بود که ۱۰ متر راه میرفت زمین میخورد. تکبعلی زاده در اظهاراتش گفت من رفتم اول سینما سهیلا را آتش بزنم دیدم دوتا پاسبان دم در است؛ برگشتم رفتم سینما رکس؛ بلیت خریدم و رفتم داخل و آتش زدم.
او ضمن نامعقول خواندن این روایت میگوید: من همان موقع گفتم کدام عقلی قبول میکند که یک نفر با بیست لیتر بنزین برود داخل سینما؛ اولاً کنترل کننده بلیت کاری با او نداشته باشد. دوما برود داخل سینما بنزین را زمین بریزد؛ کبریت بزند؛ مردم هم با او کاری نداشته باشند؟ سوما آدم معتادی که ۱۰ قدم نمیتوانست راه برود میگوید ایستادم تا همه بسوزند و بعد بیرون آمدم. این قصه همین الان یک قصه تخیلی است. این را به یک بچه هم بگویید میخندد.
این خبرنگار اهل آبادان درباره کسانی که به عنوان همدست تکبعلی زاده در دادگاه از آنها یاد شده بود از جمله فرج بذرکار، یدالله زاغی و فلاح میگوید: کسانی هم بودند که سوختند هم نه پست و مقامی داشتند و نه آدم خاصی بودند. آدمهای معمولی بودند که کسی هم نمیشناختشان.
رئیس دادگاه با اعدامی اختلاف داشت؟
خدری یکی دیگر از اعدامیهای پرونده را نیز میشناخت: یکی دیگر از کسانی که اعدام شد یک ستوان شهربانی بود. بله یکی از کسانی که اعدام شد ستوان جوانی بود به نام بهمنی؛ اتفاقاً خیلی ورزشکار بود و قهرمان بوکس و کشتی هم بود. به خاطر اینکه قصور کرده بود اعدامش کردند. شهربانی شماره یک آبادان همسایه سینما بود. وقتی من رسیدم آن جا سینما داشت در آتش میسوخت و عوامل شهربانی هم بودند. خود عوامل شهربانی درب را بسته بودند.
بعضی از روایات از اختلاف او با آقای موسوی تبریزی گفته بودند. خدری در این باره میگوید: این موضوع را هم من شنیدهام که آقای موسوی تبریزی یک مراسمی داشت در آبادان و این ستوان جوان به خاطر دستور شهربانی رفته بوده و با سخنرانی او برخورد کرده بود.
یکی از عوامل آتش سوزی فرماندار آبادان شد؟
«محمد کیاوش» یا «محمد علوی تبار» که بعدها به عنوان نماینده مردم آبادان در مجلس حضور داشت هم از کسانی بود که خارج نشین ها او را از عوامل آتش سوزی عنوان میکردند. خدری که با علوی تبار نیز رابطه داشته درباره این ادعا میگوید: آقای علوی تبار ناظم دبیرستان من بود. در آن زمان اسمش «سید علوی» بود. بعد از انقلاب اسمش را عوض کرد و شد «کیاوش» و شد فرماندار آبادان. وقتی فرماندار شد میز و صندلیهای داخل فرمانداری را آتش زد و گفت اینها طاغوتی است. بعد دوباره فامیلش را عوض کرد و شد «علوی تبار». در زمان آتش سوزی او دبیر تعلیمات دینی ساده بود و بعد شد مدیر مدرسه فرخی.
رادیو زمانه در گزارشی مدعی شده بود «به گفته تکبعلیزاده، عامل اصلی اجرای حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان، سید محمد کیاوش که قبل از انقلاب معلم و از رهبران نیروهای مذهبی این شهر بود.»
خدری دلیل این ادعاها را اینگونه تشریح میکند: بعد از انقلاب چون به طور ناگهانی شد فرماندار ایجاد شبهه کرد و بعد از اینکه فرماندار شد شایعه شد که او در این آتش سوزی نقش داشته. به نظرم این موضوع صحیح نیست.
آتش سوزی سینما رکس کار شاه بود؟
در گزارشهایی مطرح شده که شاه میخواست با آتش زدن این سینما عدهای فعالین سیاسی را از بین ببرد چراکه آدمهای سیاسی مطرحی در سینما بودند. گزارشهایی وجود دارد که شاه به ساواک دستور داده که این سینما را آتش بزند. ویکی لیکس در اسناد خود اشاره میکند «حکومت ایران به طور ضمنی اجازۀ چنین کاری داده است،»
هنری پرکت، افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶در مصاحبه ای هم گفته بود: در آن برهه گزارش خیلی کوتاهی ــ در حد چند جمله ــ از سیآیای گرفتیم که از قول یکی از رابطهای سیآیای در ساواک میگفت ساواک مقصر است.
خدری درباره اینکه آیا شاه برای حذف فعالین سیاسی این کار را کرده میگوید: آبادان به خاطر وجود دانشکده نفت شهر سیاسی بود. از زمانهای قبل حزب توده و… در آبادان فعالیت میکرد. خب در این شهر عادی است که در بین ۷۰۰ نفر کسانی باشند که فعالیت سیاسی باشند. اما نمیشود نتیجه گیری کرد که شاه میخواسته تصفیه کند. هنوز ریشه اصلی پیدا نشده است.
بعضیها هم آمریکا را مسبب این حادثه میداند. این خبرنگار به این سؤال نیز اینگونه پاسخ داد: بعضیها میگویند کار خارجیها بوده. چون خارجیها آن زمان با شاه خوب نبودند. شاه گفته بود که من دیگر به چشم آبیها باج نمیدهم پس آمریکاییها این کار را کردند. یکی از استدلالهایشان هم این است که چرا با اینکه خیلی خارجی در آبادان بود هیچ کدامشان در سینما نبودند. ولی به نظرم این موضوع خیلی جدی نیست. خب اگر خارجیها میخواستند بکنند چرا در تهران نکردند.
بعد از انقلاب کارهایی شد که شبهه برانگیز بود
او درباره تحقیقات خود میگوید که سؤالات بی جوابی در پیگیری قضیه سینما رکس وجود دارد: وقتی بعد از انقلاب سینما رکس را با خاک یکسان کردند به شبههها دامن زدند. مگر نمیگویند شاه این کار را کرد؟ خب چرا این را تبدیل به موزه نکردند و آن را تبدیل به ساندویچ فروشی کردند. نکته دوم اینکه چرا این حادثه را بعد از دو سال از تقویم جمهوری اسلامی حذف کردند. و نکته بعدی هم اینکه میخواستند یادمان شهدای رکس را هم خراب کنند ولی مردم آبادان نگذاشتند. اینها سوالاتی است که برای من پیش آمده است.
وی افزود: هرکسی این موضوع را گردن طرف مقابل میانداخت ولی این سؤال وجود دارد که چرا جمهوری اسلامی به طور ریشهای سراغ این موضوع نرفت. چرا بعد از جنگ تحقیق نشد.
این محقق با بیان اینکه کسی تا به حال مزاحمتی برای او به وجود نیاورده ولی اراده محکمی نیز برای رسیدن به حقیقت وجود ندارد ادامه میدهد: کسی تا به حال مزاحم تحقیقات من نشده، من در تلویزیون آبادان به طور زنده مصاحبه کردم؛ با روزنامه جوان سپاه مصاحبه کردم و منتشر شده؛ با روزنامههای دیگر داخلی مصاحبه کردم و منتشر شده کسی کاری با من نداشته. هیچ کس حتی به من نگفت چرا این سؤالات را پرسیدی یا این چیزها را گفتی.
چپ، راست، مذهبی و غیر مذهبی
خدری که تحقیقات گستردهای درباره سینما رکس داشته درباره مسببین اصلی حادثه توضیح میدهد: به نظر من این کار یک تیم ارگانیزه شده است. چون نمیشود که عملیاتی با این دقت را یک نفر انجام دهد. اینها یک حداقل ۳۰ یا ۴۰ نفر بودند. چونکه این کار دقیق بود. این یک سناریو بود که این برنامه را چندین روزه با برنامه ریزی دقیق انجام دادند. با توجه به اینکه هم عوامل رژیم شاه نقش داشتند و هم سؤالات دیگری وجود دارد من میگویم بین چپ و راست و مذهبی و غیر مذهبی اتحادی بود؛ والا خود شهربانی هم به تنهایی میخواست این کار را بکند لو میرفت.
او در انتها این حادثه را یک راز همیشگی عنوان کرده و گفت: من از همان ۴۲ سال پیش در حال تحقیقم. اما هیچ نتیجهای نگرفتهام. ۵ نفر از خانواده جعفر سازش که از خبرنگاران روزنامه کیهان بود در این آتش سوزی از بین رفتند. او خیلی پیگیر این موضوع بود. حتی به خارج رفت. ولی او هم به من میگفت که همه چیز همچنان در هالهای از ابهام است. دیگر هم نمیشود به نتیجهای رسید. آدمهایی که میدانستند بعد از ۴۲ سال به رحمت خدا رفتهاند. بعضیها از ایران رفتهاند.