وقتی شهید کلاهدوز توطئه رژیم شاه برای کشتار مردم را خنثی کرد
در 21 بهمن 1357، درست یک روز قبل از پیروزی قطعی انقلاب اسلامی، رژیم پهلوی درصدد کشتار وسیع مردم ایران برآمد. از این رو قرار شد تانکها به خیابانها اعزام شوند تا جلوی انقلاب مردم ایران را بگیرند.
عبدالله جاسبی یکی از اعضای ” گروه بینام” در جلد سوم خاطرات خود با عنوان “از غبار تا باران” که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره این توطئه رژیم پهلوی میگوید: رژیم در حال احتضار شاهنشاهی نفسهای آخر را میکشید، لیکن همچنان برای زنده ماندن دست و پا میزد تا مگر به نحوی خودش را از غرقابی که با دستان پلید خود برای خویش ساخته بود، نجات دهد. دیگر برای او فرقی نداشت که چگونه خود را برهاند، حتی اگر شده با جاری ساختن خون در خیابانها و کشتار بیدریغ مردم کوچه و خیابان با هر وسیله ممکن.
تیمسار بدرهای و تیمسار نشاط و چند تن دیگر، طراحان اصلی این نقشه بودند؛ نقشهای که بر اساس آن قرار شد روز 21 بهمن تعدادی تانک به خیابانها اعزام شود و به خدمه تانکها مأموریت داده شود که به هیچ جنبندهای رحم نکنند، هرکس را که فریاد “الله اکبر” بر زبان راند بزنند.
شهید کلاهدوز که در پادگان حضور داشت، پس از باخبر شدن از این تصمیمات به فراست دریافت چه واقعه وحشتناکی در شرف تکوین است؛ کشتار بیامان مردم تظاهر کننده، گلولهباران شدید چند نقطه شهر تهران، از جمله مقر حضرت امام و دانشگاه. کلاهدوز با زیرکی توانسته بود از روی قرائن و شواهد به تصمیمات آنها پی ببرد و پس از بررسیهای زیاد یقین پیدا کرد که بر اجرای این تصمیمات اصرار دارند، بنابراین او بایستی هر طور شده این خبر را به انقلابیون میداد و نظر به اینکه تلفنهای داخل پادگان یا قطع بودند و یا شدیداً تحت کنترل قرار داشتند، چارهای نداشت جز اینکه به بهانه سرکشی از پیرامون پادگان از آنجا خارج شود و از تلفن عمومی استفاده کند زیرا در آن شب افسر نگهبان بود.
به هر ترتیب با احتیاط لازم به عنوان گشت اطراف پادگان بیرون رفت و با احتیاط کامل باجه تلفنی را پیدا کرد و گوشی را برداشت، خبر داد و سریع بازگشت؛ اما این کار او را اقناع نکرد و با خود فکر کرد که کار از این بزرگتر است و یک تلفن نمیتواند رفع مشکل کند، لذا از ساختمان خارج شد و نقشهای را که چند لحظه پیش طراحی کرده بود، باید عملی میکرد.
لذا در حالی که اطراف را میپایید با احتیاط به یکی از تانکها نزدیک شد و سوزن آن را برداشت. وقتی که مطمئن شد کارش را به خوبی انجام داده است از آن پیاده شد و به سراغ دومین تانک رفت، نزدیک تانک ناگهان سایهای در جلو دیدگانش ظاهر شد، انگار کسی متوجه او شده بود، خواست خودش را مخفی کند، اما گویی صاحب سایه او را دیده بود، بر اعصابش مسلط شد و به طرف او رفت. نگهبان تانکها بود. جلوتر رفت، نگهبان او را شناخت، پایش را به علامت احترام محکم کوبید و در مقابل او ایستاد. کلاهدوز هم در موضع افسر گشت (بازدیدکننده) جوابش را داد و خونسرد از کنارش گذشت. کارش تمام نشده بود، قدمزنان از کنار صف تانکها گذشت تا به آخرین تانک رسید دوباره کارش را آنجا آغاز کرد، ساعتی بیش به طلوع فجر صادق نمانده بود و او در حال از کار انداختن تانکها بود. سپیده که دمید، سوزن آخرین تانک را هم درآورد و خوشحال از آن خارج شد.
صبح روز 21 بهمن حکومت نظامی در پی انجام توطئه علیه قیام مردم، ساعت عبور و مرور مردم را چهار بعدازظهر اعلام کرد. اما مردم در پی فرمان حضرت امام که فرموده بودند: «این یک توطئه است و کسی در خانه نباید بماند»، بیمحابا فریاد “هیهات منا الذله” را سر دادند و در خیابانها به تظاهرات مشغول شدند.
صبح همین روز تانکها جهت استقرار در خیابانهای شهر از پادگان خارج شدند. کلاهدوز در دل به آنها میخندید، او میدانست که این غولهای آهنی از یک چوبدستی کمتر شده. 22 بهمن روز سقوط رژیم سلطنتی، روز انقراض حکومت شاهنشاهی و روز پایان عمر ننگین رژیم پهلوی بود. پادگانها یکی پس از دیگری تسخیر و فرماندار نظامی تهران توسط مردم دستگیر گردید.
بعضی از افرادی که هدایت تانکها را به عهده داشتند از نیروهای کلاهدوز بودند و او به آنها گفته بود مبادا دست از پا خطا کنید و به مردم آسیبی برسانید.
کلاهدوز در شب 21 بهمن نه تنها تانکها را از کار انداخته بود بلکه بسیاری از ادوات جنگی را هم دستکاری کرده بود و با این عمل جسورانه خود در حقیقت بخشی از دستگاه نظامی رژیم پهلوی را خلع سلاح کرده بود.
منبع: پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی