وقتی که امام موسی صدر قید دعوت رسمی استاندار را به خاطر رفاقت زد.
یه کلمه رو می گم تا ببینی دوستی چه می کنه. یه وقتی، من و آقا موسی در سفری که به ایران داشت، با هم رفتیم مشهد. بین مسیر به من گفت: استاندار خراسان، من رو دعوت رسمی کرده.خب، استاندار هم بسیار بانفوذ و قدرتمند بود. آقا موسی مهمان او بود. شما فقط همین یک کلمه رو بشنو که کسی مهمان استاندار باشه و برای دیدار او برنامه ریزی کرده و از اینجاحرکت می کنه. بین راه گفت: ما دیداری هم با استاندار داریم. گفتم: من اونجا نمیام. تا من این رو گفتم، بلافاصله جواب داد: «پس من هم نمیرم». به همین سرعت! نه فکر کنه ها. گفت من هم نمیرم. گفتم حتما شوخی می کنه. بالاخره یکی دعوت کرده، اون هم دعوت رسمی! …
وقتی رسیدیم، دیدیم گروهی به استقبال اومده بودند، اتفاقا ماشین استاندار هم اونجا بود، آقا موسی همین جوری یه نگاه کرد و به سمت دیگه رفت. بعد رفتیم خونه یکی از آشناهای پدر و خودایشون. سه چهار روز ما اونجا بودیم. اصلا سراغ استاندار نرفت. بالاخره با هم صحبت کردیم که این آدم خطرناکیه، ممکنه پرونده ای برای ما درست کنه. برای همین، یه جلسه به دیدن استاندار رفتیم. حالا شما همین یکی رو ببینید. آیا کسی این کار رو می کنه؟ یعنی قید سفر و پذیرایی رسمی رو بدون اینکه حرفی داشته باشه بزنه …
راوی: آیت الله سید مرتضی مستجابی
منبع: یاران موافق، حمید قزوینی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، سال ۱۳۹۵، چاپ اول، صفحه 175