روایت حسین کنعان از آخرین دیدار با امام موسی صدر قبل از سفر به لیبی

ماه رمضان بود و من و امام [موسی صدر] در شهر الزهرا تنها بودیم. [ساعاتی قبل از سفر] امام منتظر بودند تا همسفرانشان از راه برسند. روی پله‌های ساختمان ایستاده بودیم. امام عبایش را از دوش برداشت و آن را روی پله‌ها پهن کرد و فرمود: بنشین! من با حالتی خجالت زده، با خودم گفتم: چطور می‌توانم بر روی عبای امام بنشینم؟! ولی امام اصرار داشت. ایشان همواره اخلاق و رفتاری همچون پیامبران داشتند. در آن لحظات، با من درباره جنبش محرومین و برخی اشخاص سخن گفتند، اما دغدغه اصلی ایشان، اوضاع جنوب و رویدادهای آن بود. در مورد مسائل همیشگی بحث کردیم، اما احساس می‌کردم امام برخلاف همیشه، ناراحت و گرفته است. گویی آن سفر برایش یک اجبار بود و حالتی را که همیشه در ایشان مشاهده می‌کردیم، در آن لحظات نمی‌دیدم. پس از حدود نیم ساعت، امام از جا برخاست و گفت: شما به خانه بروید و من هم قبل از سفر یک چرت می‌زنم! گفتم: کجا می‌خواهید بخوابید؟ گفت: روی صندلی! گفتم: آقا جان! اجازه بدهید بمانم و برای بدرقه شما به فرودگاه بیایم. ولی ایشان اصرار کرد که بروم. ساعت حدود 3 بعدازظهر بود. نخستین بار بود که هنگام خداحافظی با امام، اشک از چشمانم سرازیر می‌شد، زیرا اولین بار بود که ایشان هنگام وداع، سر و کتف مرا بوسیدند؛ و آن آخرین باری بود که ایشان را دیدم. وداع تلخ و دردناکی بود و من هنوز به آن سفر و به فرجام آن می‌اندیشم.
منبع: خاطرات دکتر حسین کنعان (نماینده سابق پارلمان لبنان و از همراهان و نزدیکان امام صدر)، موسی الصدر، قدر و دور، ترجمه مهدی سرحدی، فصل ۵

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۱۲ شهریور، ۱۳۹۵ ۶:۵۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *