101 خاطره جنگی
«101 خاطره جنگی؛ سال 2009 – سارایوو» نوشته ژنرال راسم دلیچ و با ترجمه محمدباقر پیپلزاده، عنوان ششصدوبیستوششمین کتاب تهیه شده در دفتر ادبیات و هنر مقاومت و پنجمین کتاب این مجموعه درباره وقایع بوسنی و هرزگوین است. این کتاب 440 صفحهای را انتشارات سوره مهر در زمستان سال 1395 منتشر کرده است.
مدافعان سارایوو
مترجم کتاب در آغاز آن آورده است که «این کتاب از زوایای جالبی به تحولات جنگ بوسنی [1995-1992] پرداخته است. از آنجا که [مرحوم] ژنرال راسم دلیچ خود مستقیماً در صحنه جنگ حضور داشت، کاملاً مشکلات و گرفتاریهای آن دوران را نیز لمس کرده بود… معتقدم ژنرال دلیچ از زاویهای کاملاً متفاوت اوضاع جنگ را بررسی و از طرفی تلاش کرده خاطراتش را به صورت زنجیروار بیان کند؛ به گونهای که پس از پایان هر خاطره ادامه ماجرا را در خاطره بعدی دنبال میکند و بدین ترتیب عملاً خواننده کتاب را به خواندن همه قسمتهای کتاب ترغیب میکند.»
نویسنده کتاب هم در مقدمه آن یادآور شده: «کتاب حاضر در بر گیرنده دیدگاههای شخصی من است و مجموعهای از دیدارها و تماسهای من با شخصیتهای مختلف در دهه نود [میلادی]. به هر حال قصد من این بود که واقعیتهای تلخ و شیرین جنگ را بهطور عینی بازگو کنم… خوانندگان این کتاب با مطالعه آن، تصویری کلی از پیچیدگیهای اوضاع بوسنی در سالهای 1995-1992 به دست خواهند آورد و متوجه میشوند که برای حفظ بوسنی و مسلمانان (بوشیناکها) چه مصایب و دشواریهایی پیشرو بوده است. مسئله بقا و حیات مسلمانان نیز در این کارزار مطرح بوده است. در این کتاب کوشیدهام نحوه بیداری و قیام و رشد و بالندگی سیاسی و نظامی بوشیناکها را به شکل عینی تشریح کنم. خوانندگان کتاب کاملاً متوجه خواهند شد که جامعه جهانی چه اهدافی را دنبال میکرد و اینکه چگونه مدعی دفاع از حقوق بشر بود، ولی عملاً از متجاوزان و اعمال فاشیستی آنها حمایت میکرد. این کتاب بخشهایی از آن دوران توفانی را به تصویر میکشد.»
«در چهار آوریل 1992 اولین گلولههای خمپاره و توپ به شهر سارایوو اصابت کرد و تجاوز به شهر عزیزم، سارایوو، عملاً آغاز شد… بالاخره کاسه صبر من لبریز شد و در روز یکشنبه 12 آوریل 1992 به همه همکارانم اعلام کردم که ارتش JNA [ارتش یوگسلاوی سابق] را رها میکنم و به نیروهای دفاع منطقهای جمهوری بوسنی و هرزگوین میپیوندم…» این جملهها از سرآغازی برای راوی خاطرات خبر میدهند تا هر کاری که میتواند برای رفع حصر کامل سارایوو انجام دهد: «ما… تلاش میکردیم به مدافعان شهر سارایوو کمک کنیم. مدافعان سلاح و مهمات کافی در اختیار نداشتند…»
ژنرال دلیچ با خاطراتش نشان میدهد محور بسیاری از فعالیتهای اطراف خود در مقابله با متجاوزان صرب بوده است، همزمان، اضطراب و دلشوره اسارت برادرش توسط همین متجاوزان و بیخبری از پسرش را هم تحمل میکرده است. گویی او از هیچ اتفاقی در صحنه این جنگ بیخبر نبوده، حتی از شایعههایی که بارها، تأثیر آنها موجب تعجب وی میشده است.
ایده احداث تونل
«در اوایل پاییز 1992 جنگ سراسر بوسنی و هرزگوین را در بر گرفت. به همین دلیل، وظایف و مأموریتهای میدانی من افزایش یافت. هم باید در ستاد فرماندهی به رتق و فتق امور میپرداختم و هم به جبههها سرکشی میکردم. فرماندهان یگانهای مختلف ارتش، مرتب با من تماس میگرفتند و خواستار حضورم در منطقه عملیاتی حوزه استحفاظی خود میشدند تا مشکلات پیش رویشان را حل کنیم.» این بند از کتاب از حجم سنگین فعالیتهای راوی حکایت دارد. او در دل روایت خود از عملیات گوناگون و گروههای مختلفی که در صحنه جنگ، هر کدام به نوعی تأثیرگذار بودند، اطلاع میدهد. در این مسیر عوامل ناکامی کم نیستند و ژنرال دلیچ از روبهرو شدن با آنها هم گفته است: «پس از آن که شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین مرا به فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح بوسنی و هرزگوین منصوب کرد، حوادثی به وقوع پیوست. در همان نشست شورای ریاست جمهوری صفر خلیلویچ ثابت کرد زیر بار پذیرش حکم این شورا در انتصاب من به عنوان فرمانده ارتش نخواهد رفت. وقتی خلیلویچ جلسه شورای ریاست جمهوری را با عصبانیت ترک کرد، برایم این سؤال مطرح شد که اگر او بخواهد لجاجت کند من باید چه واکنشی نشان بدهم و…» رویاروییهای داخلی مانند این کم نیستند، اما برای راوی و آنها که به شکست محاصره سارایوو فکر میکردند، نبض واقعی جنگ در نقطههای دیگری بوده است: «با توجه به اهمیت ارتباط سارایوو با سایر مناطق، ایده احداث تونل زیر پیست فرودگاه سارایوو مطرح شد تا بدین ترتیب سارایوو به مناطق آزاد در دوبرینیا و از آنجا به بوتمیر متصل شود… 31 جولای 1993 روز سرنوشتسازی بود و باید تصمیم مهمی میگرفتم. در آن روز خبر مسرتبخشی شنیدیم: تونل آماده بهرهبرداری بود. این خبر شبیه معجزه عمل کرد و خداوند میخواست به مردم سارایوو لطف و عنایتش را نشان دهد. یگانهای عملیاتی ما با عبور از تونل، از سارایوو به ایگمن منتقل شدند و بدین ترتیب هم ایگمن نجات یافت و هم سارایوو از محاصره درآمد. اگر تونل فقط همین یک سود را برای ما داشته باشد، باز هم طراحی و ساخت آن کاملاً مقرون به صرفه بوده است. ولی واقعیت این است که تونل نه فقط باعث نجات ایگمن شد، بلکه نقش آئورت را داشت و همانطوری که آئورت وظیفه مهمی در خونرسانی در بدن دارد، تونل هم نقش مهمی در تأمین مایحتاج مردم سارایوو ایفا کرد و مردم و مواد غذایی و کالاهایشان به راحتی از سارایوو خارج یا به آن وارد میشدند. از همان روز به بعد، در مذاکرات صلح، فرماندهان صرب و اونپروفور درباره تونل از من میپرسیدند و من هم پاسخ میدادم: «کدام تونل؟ ما چند تونل داریم. شما منظورتان کدام تونل است؟» باید بگویم که تا پایان جنگ اجازه ندادیم رسانهها مطلبی درباره تونل منتشر کنند و در واقع احداث تونل محرمانه بود… تونل زیر پیست فرودگاه سارایوو از معجزات دوران مقاومت مردم بوسنی است.»
«101 خاطره جنگی» 101 قطعه از تحولات جنگ در بوسنی و هرزگویناند که پی در پی، هم وقایع را مرور میکنند، هم مهمترین چهرهها و مذاکرات و جلسه ها و تفاهمها را برمیشمرند، هم قهرمانان و شجاعان جنگ را معرفی میکنند، هم سفرهای خارجی راوی به کشورهایی مانند ترکیه، آمریکا، مالزی و ایران را در بر دارند و هم جغرافیای آن جنگ را برای مخاطبان، بهخصوص علاقهمندان به تحولات جهانی و اروپا، به نوعی شرح میدهند و گویا میکنند.
ژنرال راسم دلیچ در صفحههای پایانی کتاب نوشته است که «باید اقرار کنم جمهوری اسلامی ایران بیشترین کمک را به بوسنی کرد. این کمکها بیشتر در زمان جنگ ارسال شد.»
ترجمه این کتاب برای مخاطبان فارسی زبان و بویژه ایرانی اهمیت دارد. در سالهای جنگ در بوسنی و هرزگوین، تحولات این جنگ از نظر مردم ایران دور نبود و به مناسبت نگرانی و دغدغههایی که درباره مسلمانان آن منطقه داشتند، پیگیر وقایع بودند. اینک خاطراتی را میخوانند که پشت صحنه آن وقایع و تحولات را در بردارد.