خاطرات آیت اللهی که زرتشتی ها هم به تشییعش آمدند.
محمدرضا تابش، نماینده مجلس و نوه آیت الله خاتمی، در سالگرد درگذشت آیت الله سید روح الله خاتمی (امام جمعه فقید یزد و نماینده اسبق امام خمینی در این استان) در یادداشتی به ذکر خاطراتی از ایشان پرداخته است:
حضور در جهادسازندگی
ایشان آنقدر با مردم و بهویژه جوانان شهر مأنوس بودند و به قولی خود را تافتهجدابافته نمیدانستند که به یاد دارم در اوایل انقلاب و هنگامی که تازه جهاد سازندگی تشکیل شده بود، خودشان پیشاپیش جوانان به روستاها میرفتند و از صبح در کار دروی محصول کشاورزان همکاری میکردند و این در حالی بود که در آن سال، فصل درو با ماه مبارک رمضان همزمان بود.
حساسیت نسبت به بیت المال
اخلاق نیکو و حسن برخورد و سخاوتمندی ایشان به گونهای بود که همیشه درِ خانهشان به روی مردم باز و منزلشان، ملجأ مردم بود. اما این سخاوت و در گشاده، با وسواس شدید ایشان روی حفظ و نحوه مصرف بیتالمال همراه بود؛ به گونهای که وقتی ایشان به عنوان امامجمعه یزد و نماینده ولی فقیه در این شهر منصوب شدند و بنده و چند نفر دیگر از عزیزان که مسئولیت کارهای دفتر ایشان را به عهده داشتیم، برای تردد بین اردکان و یزد، فقط در شرایطی به ما اجازه میدادند از اتومبیل دفتر استفاده کنیم که پنج نفر همزمان بخواهیم به اردکان برگردیم و در سایر موارد میگفتند صحیح نیست که برای رفتوآمد دو نفر، از خودروی بیتالمال استفاده شود و ما مجبور به استفاده از وسایل حملونقل بینشهری بودیم.
وجوهاتی که در تامین خانه و تحصیل فرزندان صرف نشد
پیش از آن هم با وجود اینکه یکی از مهمترین منابع واریز وجوهات برای حضرت امام (ره) بودند و به واسطه علاقه مردم اردکان به امام و اعتماد مردم به ایشان، همیشه مبالغ زیادی از وجوهات نزد ایشان بود و اختیار هزینهکردن مقداری از آن را هم داشتند، وقتی آقای حجتالاسلام خاتمی قصد داشت در قم منزلی تهیه کند، ایشان یک ریال هم از آن پول به آقای خاتمی ندادند و همسرشان خانم ضیایی که او هم زنی فاضل و فرهیخته بود با فروش یک قطعه زمین پدری، هزینه تأمین مسکن آقای خاتمی را فراهم کردند. وقتی هم که قرار بود فرزند دیگر ایشان، یعنی علی آقا در دانشگاه ادامه تحصیل دهند و نیاز به واریز مبلغی به عنوان شهریه بود، «آقا» حتی حاضر به قرضدادن این پول از بیتالمال به فرزندشان نشدند و آن سال انارهای باغ را پیشفروش کردند تا پول تحصیل علیآقا تأمین شود.
رادیو، روزنامه، تحصیل زنان و دکتر شریعتی
آیتالله خاتمی با وجود آنکه از روحانیون بلندمرتبه بود، در همان زمانی که برخی از علما تحصیل در دانشگاه را جایز نمیدانستند، مشوق دانشجویان بود و تقریبا همه فرزندان دختر و پسر ایشان تحصیلات عالی داشتند. ایشان در سالهای دور که بسیاری از روحانیون با روزنامه و رادیو مخالف بودند، از همان شمارههای ابتدایی روزنامه اطلاعات، این نشریه را مطالعه و آرشیو میکردند و این آرشیو الان در کتابخانه اردکان موجود است.
من به خاطر دارم که ما در خانهمان یک رادیو ترانزیستوری داشتیم و پدر مرحوم بنده که یک دبیر بود، از این رادیو استفاده میکرد و «آقا» همیشه برای گوشدادن به اخبار رادیو به منزل ما میآمدند. ایشان نه تنها اخبار رادیو ایران، بلکه رادیو «پیک ایران» که رسانه کمونیستها بود و همچنین رادیو بیبیسی را هم گوش میکردند و معتقد بودند باید علاوه بر مسائل خودمان، به همه اخبار دنیا احاطه داشته باشیم. در همان سالها که برخی از علما انتقاد از دکتر شریعتی را به مرز تکفیر او رسانده بودند، «آقا» تقریبا تمام کتابهای مهم دکتر شریعتی را خوانده بود و با وجود اینکه به برخی از نظرهای ایشان نقد داشتند، اما مطالعه آثار دکتر شریعتی را منع نمیکردند و در میان اصحاب ایشان که بسیاری از آنها، جوانان بودند، خیلیها کتابهای دکتر شریعتی را میخواندند و درباره آن از «آقا» سؤال میپرسیدند و جواب میگرفتند.
حضور پیرمرد بیمار در جبهه
یکی دیگر از ویژگیهای آقای خاتمی، التزام به عمل درباره مسائلی بود که به دیگران توصیه میکردند. بسیاری از نزدیکان ایشان و بزرگان انقلاب به یاد دارند در سالهای پایانی عمر ایشان که مصادف با سالهای آخر جنگ بود، وقتی تحتتأثیر حملات شیمیایی صدام و مسائل پایان جنگ، روحیه رزمندگان آسیب دیده بود، یکبار مقام معظم رهبری که رئیسجمهور وقت و امامجمعه تهران بودند، فراخوانی برای حضور در جبههها دادند و خودشان نیز عازم جبهه شدند و بسیاری از ائمه جمعه هم در پاسخ به این فراخوان هم به جبههها رفتند و هم جوانان را به حضور در جبههها دعوت کردند.
در آن زمان آیتالله خاتمی به دلیل بیماری، در بیمارستان بستری بودند و به ایشان خون تزریق میشد. اما ایشان روند درمانی را متوقف کردند و خودشان عازم جبههها شدند. وقتی مقام معظم رهبری در تیپ الغدیر، آیتالله خاتمی را دیده بودند و نماز جماعت هم به امامت ایشان برگزار شده بود، ابراز تعجب کرده بودند و گفته بودند شما الان باید در بیمارستان باشید. اما آقای خاتمی گفته بودند من میخواستم مردم را به حضور در جبههها دعوت کنم و قبل از اینکه دیگران را به این کار فرابخوانم باید خودم آن را انجام میدادم؛ چون نمیتوانم مردم را به کاری که خودم انجام نمیدهم، دعوت کنم.
در نهایت این نوع رفتارها و صفا و خلوصی که مردم از ایشان دیده بودند و آنچه گفته شد که تنها گوشهای از آن حیات سالکانه بود، باعث شد در روز تشییع باشکوه پیکر ایشان، همه اقشار مردم و حتی زرتشتیان یزد نیز برای بدرقه «آقا» بیایند.
منبع: روزنامه شرق، 1395/8/5