خاطرات پسر ایران از روزهای عید نوروز در جنگ

سیدنورالدین عافی، که در کتاب نورالدین پسر ایران خاطرات خود را بازگو کرده، از لحظه‌های سال تحویل در طول دوران دفاع مقدس در جبهه‌ها خاطرات زیادی دارد که بنا به گفته خودش در آنها بعضا تلخی و شیرینی در هم آمیخته بوده‌اند. آنچه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با این رزمنده جانباز است. که حاوی خاطرات و نکات جالبی از آن ایام می باشد:

تلخ‌ترین سال تحویل در جبهه‌ها برای من بر می گردد به سال 1363 و بعد از عملیات بدر که در نتیجه بمباران شیمیایی دشمن و هواپیماهای عراقی به شدت مجروح شده بودم و مهم‌تر از آن، خبر شهادت سرداران لشکر عاشورا و در راس آنها آقا مهدی باکری همه را در روزهای پایانی و همین‌طور موقع سال تحویل به شدت ماتم زده کرد و بچه‌ها رمقی در موقع سال تحویل و آغاز سال نو نداشتند.
نورالدین پسر ایران از نخستین نوروز دور از خانه در سن 18 سالگی نیز خاطره‌ای دارد و می‌گوید: آن روز را در منطقه جنگی کردستان و در مهاباد و تپه تلویزیون گذراندم. در طول یک ماهی که در تپه بودیم فقط یک بار درگیری داشتیم و آن هم در روز تحویل سال 1360 بود.
وی اضافه کرد: صبح همه بچه‌ها دور سفره هفت سین عید جمع شده بودند و منتظر تحویل سال بودند که یک دفعه صدای انفجار و شلیک چند گلوله ما را از سفره بلند کرد و به شوخی گفتم « جمع کنید، این هم تحویل سال».
عافی ادامه داد: درگیری در اطراف تپه یکی دو ساعت ادامه یافت و وقتی سر وصداها خوابید و پای تلویزیون نشستیم، صحبت‌های امام هنگام تحویل سال نو تمام شده و کار از کار گذشته بود.

13910128170146612_PhotoL

نورالدین پسر ایران از زمان تحویل سال 1362 نیز خاطره به یاد ماندنی دارد و می‌گوید: در آخرین روزهای سال 1362 در منطقه جنگی کردستان به شدت مجروح شدم و از مهاباد به بیمارستان امام خمینی(ره) تبریز منتقل گشتم، چند روزی بدون اینکه خانواده از مجروح شدن و بستری شدنم در بیمارستان اطلاع داشته باشند به سر بردم. یک روز در بیمارستان صدای آشنای مادرم از آستانه در برخاست.
وی اضافه کرد: از صدای مادرم در بیمارستان ماتم برده بود در آن شرایط، حضور و صدای مادر خیلی آرام‌بخش بود هر چند می‌دانستم چقدر برایم ناراحت خواهد شد به زودی فهمیدم آن روز مادرم مثل خیلی‌های دیگر برای عیادت از مجروحان جنگی به بیمارستان آمده و سید علی از دوستان رزمنده، مادرم را در راهرو بیمارستان دیده و مجروح شدنم را به او گفته؛ اصلا آن سال نفهمیدم لحظه‌های تحویل سال چگونه گذشت.
نورالدین عافی گفت: در موقع تحویل سال 1362 در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری بودم و آنجا از تحویل سال خبری نبود. وی اظهار کرد: در سال 1364 باز خاطره‌ای تلخ از موقع و روزهای تحویل سال دارم. در اسفند سال 1364 در عملیات والفجر هشت با وجود پیروزی‌هایی که داشتیم «امیر» دوست و هم‌رزم بسیار صمیمی‌ام را که به شهادت رسیده بود به خاک سپردیم در آن روزها و لحظه‌ها به لحاظ روحی ایام سختی را می‌گذراندم؛ ناچار به مشهد مقدس رفتم و چند روزی را در کنار بارگاه امام هشتم شیعیان طی کردم که البته برایم هیچ رنگ و بوی نوروزی نداشت.
وی گفت: موقع سال تحویل 1366 بعد از عملیات‌های کربلای چهار و پنج در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری بودم؛ سال تحویل 1367 نیز در پادگان شهید قاضی تبریز گذشت که آنجا هم خبری از نوروز و عید نبود.
سیدنورالدین عافی خلبان رزمنده و جانباز 70 درصد آذربایجانی و راوی کتاب نورالدین پسر ایران از نوروز در ایام بچگی نیز خاطراتی دارد که برایمان تعریف می‌کند.
وی می‌‌گوید: در دوران بچگی بیشترین عیدی که از فامیل گرفته‌ام پنج ریال بوده که آن را هم دایی بزرگم داد. عمه و خاله‌هایم نیز تخم‌مرغ رنگ کرده عیدی می‌دادند که خوشحالمان می‌کرد.
نورالدین پسر ایران اضافه کرد: آن موقع‌ها چهار برادر بودیم شهید صادق برادر کوچکمان بود، وقتی خانواده برای عید یک دست لباس نو می‌خریدند برادر بزرگتر آنها را می‌پوشید و لباس‌های او به برادر کوچکتر و به همین ترتیب به کوچکترها می‌رسید و این طوری عید را می‌گذراندیم.

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۲۷ اسفند، ۱۳۹۴ ۲:۱۵ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *