تعطیلی گل آقا از زبان رضوانیه

تعطیلی هفته‌نامه گل‌آقا ، آن هم بدون اعلام دلیل ، شوک بزرگی بود که هیچ کسی انتظار آن را نداشت. کیومرث صابری سال‌ها معلم بود و در طبق عادتی که داشت، همه جلسه‌ها نیز مانند مدیر مدرسه سخنرانی می‌کرد. بقیه هم مانند ناظم، دبیران و دانش‌آموزان به آن گوش می‌دادند و در آن شرایط کمتر کسی فضا را برای مطرح کردن اعتراض یا انتقاد یا شکایت مناسب می‌دید.
یک روز پس از توقیف داخلی و خودخواسته هفته‌نامه، وقتی همه زانوی غم بغل کرده و به تحریریه آمده بودند، با یک بشقاب حلوا و سینی خرما داخل رفتم.
چند دقیقه بعد قاب عکس شاغلام با روبان تسلیت، به همراه دو شمع مشکی با پایه بلند کنار آن را روی میز گذاشتم. همه دور میز جمع شدند. مراسم ختم بود.
برای شاغلام چند نسخه اعلامیه ترحیم پرینت گرفتیم و روی دیوارهای موسسه نصب کردیم، اما کافی نبود.
با بزرگمهر حسین‌پور مشورت کردم. او گفت که برای انجام هر کاری آمادگی دارد.
کنار موسسه گل‌‌آقا یک ساختمان نیمه‌کاره در حال احداث واقع شده بود. داخل کارگاه رفتم و از سرکارگر مقداری گچ گرفتم (آن ساختمان در آینده تبدیل به محل استقرار روزنامه شرق شد). به موسسه برگشتم و با امکانات نامناسب و ناکافی و نامربوطی که در اختیار داشتم، توانستم گچ را به شکلی که می‌خواستم در بیاورم.
بزرگمهر حسین‌پور کیف ابزار مجسمه‌سازی خود را همراه داشت. دوباره همه دور میز و این‌بار به دور تخته گچی که هنوز خیس بود، جمع شدند.
آن زمان هنوز گوشی موبایل مجهز به دوربین وارد بازار نشده بود و تنها یکی از اعضای تحریریه با هندی‌کم همه صحنه‌ها را ثبت کرد اما در این سال‌ها هربار که سراغ فیلم را گرفتم، در پاسخ گفت که آن را گم کرده و پیدا نمی‌شود.

گل آقا

سنگ قبر شاغلام
بزرگمهر، سنگ قبر شاغلام را تراشید و آن را قلم‌گیری کرد. وقتی سنگ را کنار خرما و حلوا و قاب عکس و شمع‌ها گذاشتیم، تازه عمق فاجعه بیش‌تر تفهیم‌مان شد.
هر کسی بی‌خبر داخل تحریریه می‌‌آمد، برای چند ثانیه میخ‌کوب می‌شد و به فکر فرو می‌رفت. چند دقیقه بعد پیغام رسید که پوپک صابری دستور داده آن بساط مجلس ترحیم باید همین حالا جمع شود و ماموران نظمیه آبدارخانه هم آن را اجرایی کردند.
سنگ قبر را با خود به خانه بردم و در جایی امن قرار دادم. این قطعه سنگ گچی برایم یادآور روزهایی است که مردم با اشتیاق به دکه‌ها سر می‌زدند و سراغ نشریات گل‌‌آقا را می‌گرفتند. مسئولانی که مشترک مجله بودند اما تا رسیدن پستچی طاقت نداشتند و از منشی خود می‌خواستند که آن را زودتر تهیه کند. روزهایی که وقتی پدر یا مادری آخر هفته از سر کار به خانه برمی‌گشت، بچه‌ها دور او را می‌گرفتند تا گل‌آقا را از دستش بقاپند و بخوانند و یا کارتون‌هایش را ببینند. گربه پاکشیر، قورباغه رادمند، ستون الو گل‌آقا… .
اکنون از میراث گل‌آقا، تنها ساختمانی با ارزش میلیادری باقی مانده که اذناب را دیگر داخل آن راه نمی‌دهند و همه چیز از هم متلاشی شده است.

سنگ قبر شاغلام

نویسنده: فرورتیش رضوانیه

منبع: پایگاه عصر ایران

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۲۳ تیر، ۱۳۹۵ ۱:۰۷ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

One thought on “تعطیلی گل آقا از زبان رضوانیه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *