آیا علامه طباطبایی «ضدانقلاب» بود؟
مواضع سیاسی علامه طباطبایی، بویژه در مواجهه با انقلاب و جمهوری اسلامی همیشه مورد پرسش و بحث بوده است. بویژه که نقل قول های متفاوتی از سلوک سیاسی علامه طباطبایی روایت می شود. روزنامه فرهیختگان (پنجشنبه 24 آبان) در یادداشتی به قلم محمدحسین نظری به ابعاد مختلف شخصیت علامه طباطبایی پرداخته و در بخشی از آن دیدگاه و رفتار سیاسی علامه در زمان رژیم شاه و در مواجهه با انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. هرچند این مساله دامنه وسیع تری دارد ولی نگارنده به این بحث ورود کرده و با ارائه ادله و شواهدی سعی در اثبات نظر خود دارد.
بخش از این یادداشت را که به تبیین ابعاد سیاسی شخصیت علامه طباطبایی می پردازد، در ادامه می خوانیم:
در اینجا تنها چند واقعیت تاریخی را از نظر میگذرانیم که خود نمایانگر شخصیت واقعی علامه فقید است. قبل از آن اما به نقد نقلقولی از آیتالله مصطفی محققداماد میپردازیم که تا به حال از طرف وی تکذیب نشده یا دستکم نگارنده این تکذیبیه را ندیده است. این نقلقول در موارد مختلف مورد استفاده قرار گرفته و ازجمله علامه محمدرضا حکیمی هم این مطلب را تکرار کرده است. او علامهطباطبایی را ضدانقلاب خوانده و ادعا میکند که ایشان در یک جمع خصوصی گفته است «این انقلاب یک شهید دارد و آن هم اسلام است!» (حکیمی، عقلانیت جعفری، ج اول، تهران: دلیل ما 124 تا 130) اولا به فرض اینکه شواهدی برای اثبات این ادعا وجود داشته باشد، آیا یک فقیه دانا به رموز استدلال و برهان، حق دارد به این شکل رهبر عادل و فقیه مهذب یک جریان عظیم علمی را به صرف برخی شواهد «قاتل اسلام» بداند؟! آیا رد و ابطال یک جریان فکری که آقای حکیمی با آن مخالفت دارند به قیمت تخطئه یک عالم وارسته و خدوم به اسلام میارزد؟ آیا ذکر این موارد وهن چهره اسلام و دین نیست؟ بهنظر میرسد نقل این مطلب ظلم به علامه و انقلاب و نظام اسلامی است و حتی اگر این نقلقول صحت داشته باشد، خوب بود که ناقل (محققداماد) دستکم حرمت «المجالس بالامانات» را نگه میداشت.
ثانیا؛ کسانی که علامه را از نزدیک درک کردهاند میدانند که اولین مشخصه او دقت در کلام و ظرافت در بیان و اعتدال در اندیشه بود و مواضع مهم خود را در عباراتی دقیق و حسابشده بیان میکرد و کلماتی که خوشایند اهل سیاست و مروجان اندیشههای جناحی است هرگز بر زبان او جاری نمیشد. چنین گفتهای علاوه بر آنکه از جهت سند و شواهد زمانی و مکانی و محتوا دارای مشکل است از جهت بیان نیز با رویه دقیق و حکیمانه او تطبیق نمیکند. مواضع فراوانی از علامه به صورت مستند نقل شده و در بسیاری از آنها نسبت به حکومت و سیاست مواضعی اتخاذ شده و هیچیک از آنها با چنین گفتهای که به او نسبت داده شده تطبیق نمیکند.
اما ادله تاریخی؛ در اسناد تاریخی شواهد متعددی از برخی فعالیتهای سیاسی علامه موجود است که شدت و اثرگذاری این فعالیتها خود موضوعی است که در یادداشتی مجزا قابل بررسی است. اما وجود این اسناد تاریخی نهتنها مهر باطلی است بر «ضدانقلاب» بودن علامه، بلکه حتی نشان میدهد همراهی علامه با جریان انقلابی تنها همراهی نظری و فکری نبوده و ایشان تا به ثمر رسیدن انقلاب همواره در برخی فعالیتهای سیاسی هم شرکت داشتهاند.
اسنادی مانند جلسه نهضت آزادی با امامخمینی(ره) در منزل علامهطباطبایی در سال 41، مخالفت علامه با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و حمایت از امامخمینی(ره)، پیوستن به تجمع انقلابی خرداد سال 42 در حرم حضرتمعصومه(س)، مهاجرت به تهران برای اعتراض به دستگیری امام(ره) در سال 42، گزارش ساواک در چهارم مرداد 43 درباره فعالیت سیاسی علامه و تاکید ایشان بر لزوم اتحاد حوزویان و دانشگاهیان در مبارزه با رژیم شاه و گزارش ساواک در اردیبهشتماه 49 مبنیبر افتتاح حساب علامه و چند تن دیگر برای جمعآوری کمک به سازمانهای چریکی فلسطین، بخشی از مواردی است که در اسناد تاریخی ذکر شده است. علاوهبر این، ضمن پذیرفتن این مساله که ایشان همچون بسیاری از روحانیون آنوقت در صف اول مبارزات سیاسی نبودند، باید توجه کنیم که اندیشههای سیاسی علامه بهعنوان مبانی نظری حکومت اسلامی جایگاه مهمی در تشکیل و تثبیت جمهوری اسلامی داشته است. علاوهبر این، بسیاری از مبارزان درجه اول آن دوره از شاگردان مکتب ایشان بودند که خدمات آنها به انقلاب اسلامی تا امروز هم ادامه یافته است؛ شاگردانی که دامنه آن از مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر به آیات جوادیآملی، حسنزادهآملی و سیدمحمدحسین تهرانی میرسد. بنابراین بهنظر میرسد غیرانقلابی خواندن علامه و انتساب ایشان به ضدانقلاب تلاش مذبوحانهای است از سوی برخی افراد و جریانها برای اینکه چهرههای شاخص علمی و مذهبی را موید افکار انحرافی خود جلوه دهند و واضح است که با وجود آثار آن اندیشمند فقید اعم از مکتوبات و شاگردان و جایگاه ایشان نزد معمار کبیر انقلاب اسلامی، تلاش این جریانها به ثمر نخواهد رسید.