خاطراتی از “انسانیت” سردار سلیمانی
آنچه می خوانید بخشی از گفتگوی امیر عبداللهیان معاون سابق عربی-آفریقایی وزارت امور خارجه با فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران است که عبداللهیان ناگفته های مهمی از وجوه انسانی شهید حاج قاسم سلیمانی بیان کرده است:
یک آدمی که ذهن راهبردی دارد، ژنرال نظامی است، کار دیپلماتیک و کار سیاسی کرده است، در ابعاد انسانی و شخصیت فردیش واقعا یک الگو بود و یک نمونه بود. به بسیاری از جزئیات توجه داشت.گاهی اوقات زنگ میزد و یک کاری را از من در وزارت امور خارجه میخواست. من آن کار را در روال خودش میگذاشتم و سریع هم انجام میشد. هفته بعد که همدیگر را میدیدیم اولین سؤالی که میپرسید میگفت امیرعبداللهیان کار آن فرد انجام شد؟ آن موضوع که با شما صحبت کردم به نتیجه رسید؟ گاهی اوقات وضعیت و احوال افراد پیرامون خودش را خیلی بادقت و با جزئیات دنبال میکرد. من یک خاطرهای وقتی در رسانه هم گفتم اخیراً یک تعداد از این خانمهای سردبیر رسانههای سوریه آمده بودند. سی چهل نفر مهمان جمهوری اسلامی ایران بودند. برای آنها هم گفتم. چون دیدم اینها خانم بودند. وقتی من تعریف میکردم تقریباً هفتاد درصدشان فقط اشک میریختند. در آن جلسه گفتم شما سردار سلیمانی را در سوریه فقط در بعد رشادت های نظامیاش شناختید ولی اجازه بدهید من دو تا نکته را بگویم که شاید برای شما خانمها شنیدنش جالب باشد. یک وقتی ما با سردار سلیمانی در دفترش جلسه داشتیم چهار پنج نفر بودیم موقع ناهار شد غذا برای ما آوردند. بعد یک ظرف غذای مخصوص کرمانی، همسر سردار سلیمانی درست کرده بود و برای سردار فرستاده بود. سردار غذا را باز کرد. اسمش را فراموش کردم یک غذایی خاص کرمان بود. ظرف غذا را باز کرد. گفت خانمم بهخاطر اینکه خیلی وقت است بیرون بودم و نرسیدم موقع شام و نهار خانه باشم، این غذای خاص را درست کرده است صبح به من گفت این غذا را میفرستد. سپس بلند شد برای یکیک ما این غذا را در کنار غذای اصلی که داشتیم توزیع کرد. بعد اشاره کرد به آقای پورجعفری، (جا دارد از سردار شهید پورجعفری هم در این گفتوگو یادی بکنیم.) گفت آقای پورجعفری بگو یک تعداد ظرف بیاورند و بشمار ببین بچههایی که در ساختمانند چند نفرند؟ آقای پورجعفری آمد گفت که حاج آقا از سرباز جلوی در تا اینجا مثلا دوازده نفرند. ما مشغول ناهار بودیم. سردار برای تمام این دوازده نفر از این غذا تقسیم کرد. گفت اینها را ببرید به همهشان بدهید. برای خودش تقریباً هیچی نماند. دیدم آن آخرش یک لقمهای نان گرفته ته ظرف را پاک میکند. من ظرف خودم را مقابلش گذاردم گفتم حاجی این را با هم بخوریم برای شما چیزی نمانده است گفت نه خانم من به اندازه کافی برای شب گذاشته است. شما غذایتان را میل بکنید. این در حالی بود که آن جلسهی ما یک جلسهی پرچالش و پراسترسی بود اما توجهش به آن سربازی که جلوی در ساختمان ایستاده هم بود تا از این غذایی که همسرش فرستاده، محروم نشود.
مورد بعدی؛ من در اوج بحران سوریه به دمشق رفته بودم. وقتی از محل ملاقات آقای بشار اسد بیرون آمدم، پیغامی به من دادند که سردار سلیمانی در دمشق است و گفته که به فلانی بگویید بیا همدیگر را ببینیم. ما را به یک منطقه خیلی وحشتناکی بردند که هر آن من انتظار داشتم به جای سردار سلیمانی با داعش مواجه شوم. اینقدر آن منطقه بهم ریخته و ویرانه بود. وقتی رسیدیم و با سردار سلیمانی مواجه شدیم خیالم راحت شد که من را درست آوردهاند، نشستیم وقتی داشتیم با هم صحبت میکردیم تابستان بود. از آن میوههای پربرکت منطقهی شامات روی میز بود. من انجیر خیلی دوست دارم. شروع کردم به اندازهی پنج یا شش عدد انجیر خوردم. باز ایشان رو کرد به آقای پورجعفری، (فرزند شهید پورجعفری در یک مصاحبهای گفتند که آقای پورجعفری بدون حاج قاسم نه غذا میخورد و نه هیچ کاری انجام میداد اینقدر نزدیک بودند) گفت آقای پورجعفری یک لحظه بیا، آقای پورجعفری آمد گفت برو ببین انجیر هست بازهم بیاوری آقای امیرعبداللهیان انجیر خیلی دوست دارد، این رفتار را در چه شرایطی میکرد! ایشان و تعدادی از دوستان حزب الله و تعدادی از ژنرالهای ارتش سوریه در اتاق عملیات بودند و داشتند عملیات در یک منطقهی مهمی از سوریه را طراحی میکردند شرایط هم شرایط خیلی حساسی بود جایی که ما نشسته بودیم اطرافمان خمپاره میخورد اینقدر منطقه، منطقهی عجیب و غریبی بود در این شرایط یک بشقاب انجیر برای من آوردند من به شوخی به آقای سلیمانی گفتم سردار مثل اینکه همه انجیرها را من خوردم برای شما چیزی نگذاشتم گفت نه من انجیر نمیخورم، گفتم برای شما بیارند. یک ساعت بعد من در پرواز بودم. سرمهماندار پرواز من را میشناخت ولی گویا سردار سلیمانی را هنوز خیلی شناختی نداشت آمد به من گفت آقای فلانی یک فردی به نام سلیمانی یک کارتن بزرگ انجیر برای شما فرستاده و داده آمده در کابین، ما این را چه کارش کنیم؟ من فهمیدم سردار سلیمانی این کار را کرده ولی او نفهمید چه کسی این کار را کرده است. فقط میدانست یک آدمی است که توانسته تا داخل کابین پرواز این کارتن انجیر را بفرستد. به این خانم گفتم که میشه این انجیر را در دیس بگذارید و بین همهی مسافرها توزیع کنید. نود درصد مسافرین مدافعین حرم بودند که برمیگشتند. او گفت از نظر پروتکلی برای من سخت است ولی این کار را انجام دادند. این ابعاد روحی، شخصیت فردی، و نوع نگاهی است که حاج قاسم داشت.