خاطرات مادر ژاپنی شهید دفاع مقدس و روایت سرفه های یک جانباز
مراسم تکریم مادران و همسران شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم دیروز در آستانه سالروز ولادت حضرت زهرا(س) حال و هوایی متفاوت به سالن آمفی تئاتر دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب بخشیده بود؛ متفاوت از این رو که همه چیز این مراسم با یک همایش عادی تفاوت داشت؛ از خرابی بلندگو در ابتدای آن که موجب شد تقریبا تا اواخر مراسم حاضران از صدای طبیعی سخنرانان بهره ببرند تا حضور خانم کونیکا یامامورا مادر ژاپنی شهید محمد بابایی که مانند یک فرد جوان بیش از نیم ساعت پشت همان بلندگوی خراب سخنرانی کرد اما تمرکز حضار برای شنیدن سخنان وی و از همه مهم تر روایت عجیب او از زندگی خود و خانواده و فرزندش حال و هوای مراسم را متفاوت کرده بود. این مراسم یک روایت جالب دیگر هم داشت؛ روایتی درباره یک جانباز شیمیایی 70 درصد دفاع مقدس که پس از بیهوشی در اثر جراحات گازهای تاول زا برای مداوا به ژاپن انتقال داده می شود و پزشکان ژاپنی می گویند بیشتر از یک ماه زنده نمیماند اما او بیش از 30 سال همچنان سرزنده و سالم است البته با اسپری و سرفه اما او هم می تواند برای حاضران دقایقی سخنرانی و فضا را متحول کند.این مراسم با سخنرانی سردار داوود غیاثی راد، عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب و معاون روابط عمومی رزمندگان غرب و شمال غرب کشور آغاز شد. وی با اشاره به برگزاری این مراسم در آستانه روز مادر به حضور خانم کونیکا یامامورا، مادر شهید بابایی دراین مراسم اشاره کرد وگفت که وی در زمان فاجعه بمباران هسته ای هیروشیما هفت سال داشته است و پس از آشنایی با یک بازرگان ایرانی در ژاپن برای زندگی به ایران میآید که یکی از ثمرات زندگی اش شهید محمد بابایی است. وی همچنین با اشاره به حضور جانباز 70 درصد شیمیایی، علی جلالی فراهانی در این مراسم افزود: این جانباز یکی از معجزات زنده دفاع مقدس است چرا که پزشکان ژاپنی از مداوای وی ناامید می شوند و می گویند که بیش از چند ماه زنده نخواهد ماند اما تاکنون بیش از 30 سال است که زندگی می کند و شرح بیشتری از زندگی و خاطرات او در کتاب “به روایت سرفه ها” از حمید حسام آمده است. وی درپایان سخنانش از حاضران خواست تا بایستند و خانم کونیکا یامامورا را برای آمدن به جایگاه سخنرانی تشویق کنند.
اگر به ایران نمی آمدم
کونیکا یامامورا، مادر 80 ساله ژاپنی شهید محمد بابایی در ابتدای سخنرانی به طرح این پرسش پرداخت که چطور شد مسلمان شده است و گفت: ایرانی ها مسلمان به دنیا می آیند و به همین دلیل ارزش اسلام را آنچنان که شایسته است نمی دانند اما مسلمان شدن من که به عنوان یک بودایی به دنیا آمدم و بعد مسلمان شدم تفاوت زیادی دارد. اگر به ایران نمی آمدم، مسلمان نمی شدم و سرنوشت دیگری داشتم و پسرم شهید نمی شد. وی با بیان این که بودایی ها پس از مرگ جنازه میت را می سوزانند و این یعنی که همه چیز او تمام شده است، افزود: اما اسلام و فرد مسلمان مفاهیم دیگری دارند، اسلام می گوید که این طور نیست و دنیای آخرتی وجود دارد و دایما باید امتحان بدهیم و خداوند ما را به شکل های گوناگونی مثل ترس، گرسنگی و نقص در جان و مال و ثمرات زندگی آزمایش می کند. وی سپس به ماجرای بمباران هسته ای ژاپن و مسائل جنگ جهانی دوم اشاره کرد و با یادآوری این که آمریکایی ها در اواخر این جنگ با 900 فروند جنگنده شهر توکیو را به مدت سه ساعت بمباران کردند، گفت: واژه بمباران به خوبی می تواند این وضعیت را ترسیم کند زیرا شهر توکیو زیر بارانی از بمب های جنگنده های آمریکایی قرار گرفته بود که بیش از 10 هزار کشته داد که اکثرا سوختند؛ حال باید پرسید که آمریکا شیطان بزرگ نیست؟
در ژاپن همه چیز کار است
کونیکا با بیان این که جنگ ایران و عراق با جنگ جهانی دوم تفاوت های زیادی دارد؛ افزود: ژاپنی ها اگرچه به قانون بیش از حد احترام می گذارند اما به دلیل آن که معنویت ندارند زندگی آن ها تبدیل به یک زندگی ماشینی شده و انسانیت از بین آن ها رفته است. آمار خودکشی در ژاپن خیلی زیاد است. میگویند خودم را بکشم و راحت بشوم، وقتی که یک فرد در ژاپن سالمند می شود از خانواده جدا می شود و باید برای خودش زندگی کند و کسی سراغ وی نمیرود. رابطه گرم انسانی که در ایران وجود دارد، در آن جا نیست و فقط همه چیز کار است. وی در ادامه به ذکر خاطره ای از فرزند شهید خود پرداخت و با اشاره به اعزام وی در اوایل جنگ در عملیات مسلم بن عقیل، گفت: محمد مجدد در سال 61 گفت که می خواهد به جبهه برود، من به او گفتم که کنکورش را بدهد و سپس به جبهه برود اما هیچ وقت جلوی رفتن او را نگرفتم چون نباید جلوی کسی که راه سعادت را می رود گرفت. اما اگر کسی به راه گمراهی برود باید جلوی او را گرفت. ایشان در مرحله اول امتحانش قبول شد و سپس در تکاپوی رفتن بود چون امام (ره) فرمودند که جبهه را خالی نگذارید.
معجزه زنده جنگهای شیمیایی
در ادامه این مراسم، علی جلالی فراهانی، جانباز 70 درصد شیمیایی نیز به ذکر خاطراتی از نحوه جانبازی اش پرداخت و گفت: سال 1366 سه روز مانده به عید در عملیات والفجر 10، لشکر ما در منطقه مریوان هدف اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت و راکت در چهار متری من به زمین خورد و مواد شیمیایی را استنشاق کردم چون در منطقه با لباس شخصی بودیم و می خواستیم به مرخصی عید بیاییم. وی با اشاره به تاثیر مخربی که این گازهای شیمیایی بر ریه های جانبازان شیمیایی دارد، گفت: الان که جلوی شما ایستاده ام ریه سمت راستم کار نمی کند و ریه سمت چپم 20 درصد فعال است یعنی اگر برای یک نفس عمیق 100 واحد ریه نیاز باشد ما 20 واحد آن را داریم. وی با اشاره به انتقالش به شهر سنندج پس از جراحت، افزود: بعد از انتقال به درمانگاه و کشیدن آب تاول هایی که روی بدنم زده بود به یکی از دوستان گفتم که خیلی خسته شده ام و می خواهم اندکی بخوابم اما این مصادف با بیهوشی من در شهر سنندج شد و 2.5 ماه بعد در ژاپن به هوش آمدم و تصور میکردم که اسیر گروهک های کرد ضدانقلاب شدهام. چون یک خانم بی حجاب را بالای سر خودم دیدم و وقتی سرم را برگرداندم یکی دیگر هم در آن سو ایستاده بود. وی با اشاره به سوختگی 95 درصدی بدنش و تجربه زیاد ژاپنی ها در درمان سوختگی ادامه داد: زمانی که قدرت صحبت کردن پیدا کرده بودم دو نفر از سفارت ایران به بالینم آمده بودند، آن جا بود که فهمیدم در ژاپن هستم و درمان من 4.5 ماه به طول انجامید. پزشکی که مرا معالجه کرده بود به این نتیجه رسید که فایده ای ندارد و یک گواهی برای سفیر ایران در ژاپن نوشت که من حدود یک ماه دیگر در ژاپن زنده نمی مانم و توصیه کرد مرا به کشور خودم ببرند که اگر قرارباشد عمرم تمام شود در کنار خانواده ام باشم. رئیس وقت بیمارستان ساسان مرا تحویل گرفت و به شکل منظمی من را تا جلوی هواپیما مشایعت کردند. بعد از 16 سال گروهی مردم نهاد از ژاپن که در زمینه کمک های دارویی و صلح فعال هستند به ایران آمدند و با دیدن جانبازان شیمیایی ایران متوجه شدند که جنایتی همانند هیروشیما در ایران اتفاق افتاده است.
منبع: روزنامه خراسان، شماره 19776، پنجشنبه 1396/12/17