در آخرین دیدار امام موسی صدر با شهید بهشتی چه گذشت؟ آیت الله منتظری مناسب جانشینی آقای خمینی نیست!
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی محسن کمالیان، صدرپژوه، با مرحوم صادق طباطبایی است:
آیا از دیدارهای شهید بهشتی و امام صدر در آلمان خاطراتی به یاد دارید؟
استاد: بله! مدتی بعد از آنکه آقای بهشتی به هامبورگ آمدند، آقای صدر سفری به آلمان کردند. بالاتفاق از آخن به هامبورگ رفتیم و بر شهید بهشتی وارد شدیم. در آنجا تعدادی از خویشان، دوستان و خصوصا رفقای قدیمی قم جمع شده بودند تا این دو چهره را در کنار هم زیارت کنند. آقای صدر دو نفر لبنانی به همراه داشتند که به من گفتند اینها را بگردانم. من هم اینها را برداشتم و برای 4 روز به دانمارک رفتیم. وقتیکه برگشتیم پرسیدم، خوب داییجان چکار کردید؟ ایشان هم تعریف کردند که شب اول من در باره برنامههایم در لبنان صحبت کردم. شب دوم آقای بهشتی در مورد برنامههایشان در آلمان صحبت کردند. شب سوم هم ترکیب اهداف، برنامهها و راههای مشترکمان را در ارتباط با اروپا، نجف و ایران مورد بحث قرار دادیم. البته اینجا وارد جزئیات نشدند، فقط به من توصیه کردند که ارتباط با آقای بهشتی را حتما حفظ و مستحکم کنم.
این قضیه حدودا در چه سالی بود؟
استاد: باید حدودا در سال 1344 بوده باشد. برای اینکه در سال 1344 من به ایران آمدم و وقتی برگشتم، آقای بهشتی دیگر به آلمان آمده بودند [8]. احتمالا در همان سال 1344 یا سال بعد بوده است! از هامبورگ که برگشتیم، باز برای داییجان جلسهای در آخن گذاشته شد. من آن موقع در دهکدهای نزدیک آخن به نام «باسوایلر» زندگی میکردم. داییجان نیز به همانجا آمد. یادم هست که کشیش کاتولیک دهکده به منزل من آمد تا از داییجان دیدن کند. این شخص بسیار مسحور افکار و شخصیت کاریزمائی امام صدر شده بود.
در بخشی از صحبت تان به آخرین ملاقات امام صدر و شهید بهشتی در آلمان اشاره داشتید! اگر امکان دارد، جزئیات بیشتری از این ملاقات و مباحث مطرح شده در آن را برایمان تعریف بفرمایید:
استاد: بله! این ملاقاتی بود که در بعد از ظهر یکی از روزها در شهر بوخوم صورت گرفت. قضیه مربوط به بعد از شهادت مرحوم حاجآقا مصطفی است. یک سری فعالیتها و حرکتهایی نیز در ایران شروع شده بود. من الآن دقیقا به خاطر ندارم که آیا داییجان از سفری بر میگشتند و در اروپا توقفی داشتند؟ یا اینکه توقفشان مقدمه سفری بود که میرفتند؟ در غیر این صورت، ملاقاتشان با آقای بهشتی حتما از قبل تنظیم شده بود و میخواستند که با هم یک مشورتی داشته باشند. البته در این سفر آقای بهشتی ملاقاتهای فراوانی با افراد و انجمنها و کادرهای سیاسی و نمایندگان گروههای اسلامی داشتند. از جمله با افراد کادر بالای انجمن اسلامی حتی در جلسه یادبود سالگرد فقد دکتر شریعتی هم شرکت کردند. من الآن تردید دارم که آیا با هم از قبل قرار داشتند یا خیر. اگرچه مجموع استنباط من از برخوردهای اولیه آنها با یکدیگر که در منزل ما صورت گرفت، این است که این قرار از قبل تدارک دیده شده بود. البته من از هیچکدام نپرسیدم. اصولا روش ماها اینگونه بود که بیش از مطالبی که به ما میگویند یا مورد نیازمان هست، نپرسیم. این اقتضای آن دوران از مبارزات بود. به هر حال، در یکی از جنگلهای اطراف بوخوم قدم میزدیم. من دقیقا یادم هست که بعد از اینکه صحبتهای اصلی خودشان تمام شد، که تماما در مورد ایران و وضع سیاسی و اجتماعی مردم بود. دو موضوع جالب مورد بحث قرار گرفتند:
موضوع اول در مورد اعتماد حضرت امام به مردم بود! آقای بهشتی گفتند: «من نمیدانم که در ذهن «آقا» چه میگذرد»؟ آن موقع هنوز به ایشان «امام» نمیگفتند و لذا «آقا»ی مطلق به معنای امام خمینی بود. آقای بهشتی گفتند: «من نمیدانم که چه مطالبی را به ایشان گزارش میدهند و ایشان چه تصوراتی از اوضاع داخل ایران دارند که اینطور پشت سر هم بیانیه میدهند؟ لا اقل آن مقداری که من لمس میکنم، جامعه ما هنوز این مقدار آمادگی را ندارد»! البته این امر بدان معنی نیست که آن شهید بزرگوار نسبت به حرکات امام معترض بود. امروز من اینچنین استنباط میکنم که ایشان از طرحها و گامهای بعدی امام اطلاعی نداشتند. چه بسا اگر از این مسائل اطمینان خاطر داشتند، مسأله را طور دیگری طرح میکردند. من در همان سفر ترتیب ملاقات تلفنی ایشان را با حاج احمد آقا دادم. حاج احمد آقا آنوقت دیگر در نجف و در خدمت امام بودند، دادم. به هر حال داییجان در پاسخ آقای بهشتی گفتند: «من نمیدانم که الآن چه چیزی مورد نظر شما و یا در ذهن آقای خمینی هست. اما درون من گواهی میدهد که آقای خمینی قدمهای درستی را برداشتهاند. من رؤیت خیلی واضحی از حرکتهای ایشان دارم و به نظرم میرسد که ایشان خیلی بیشتر از سیاسیون به مردم اعتقاد پیدا کردهاند. گزارشهایی هم که برای من میآیند، چه از ایران و عراق و چه از اوضاع سیاسی خاورمیانه و جهان، بیانگر آنند که ایشان در این اعتقاد اشتباه نکردهاند و مردم این آمادگی را دارند. خصوصا الآن هم دورانی است که شما نباید خیلی نگران فریفتن عامه مردم توسط بنگاههای تبلیغاتی باشید. الآن حرکت مذهبی از مردم و دانشگاه شروع شده و به پایگاهش در مساجد رسیده است. این خیلی فرق دارد با حرکتی که فقط از مساجد شروع شود و پایگاهش در خانهها و حسینیههای مراجع باشد. الآن دیگر جوانها به میدان آمدهاند، دانشگاهها هم پشت قضیه هستند. بنابراین رؤیت واضح است و حرکت به جلو خواهد رفت و راه برگشتی وجود ندارد».
موضوع دوم در مورد جانشینی حضرت امام بود! داییجان گفتند: «یک نگرانی برای من باقی مانده است و آن اینکه حرکت تا به الآن قائم به شخص آقای خمینی است». ایشان تاکید داشتند که با توجه به تحرکات دشمن، باید به فکر مرجعیت بعد از امام بود و نگذاشت که حرکت از این لحاظ صدمه ببیند. از آقای بهشتی پرسیدند آیا در این باره فکری کردهاید که ایشان آقای منتظری را مطرح نمودند! داییجان با شگفتی پرسیدند آقای منتظری؟ آقای بهشتی پرسیدند مگر شما عقیدهای غیر از این دارید؟ آنوقت داییجان ضمن اشاره به اخلاص و ارادتشان نسبت به آقای منتظری و با تاکید بر شرایط و خصوصیات مهم مرجعیت در این زمان، صراحتا جواب مثبت داده و آقا سید محمد باقر صدر را نام بردند! در آنجا توضیح دادند که مبانی فکری، سیاسی، اجتماعی و مذاق فقهی آقا سید محمد باقر با آقای منتظری خیلی تفاوت دارد. گفتند که مبانی فقهی آقا سید محمد باقر صدر مبانی جدیدی است که جوابگوی نیازهای امروز جامعه است. تاکید داشتند که آقا سید محمد باقر کسی است که در تشخیص موضوعات خیلی باهوش بوده و با آن مبانی فقهی درستی که دارد، به خوبی میتواند نیازهای حکومتی شما را در عصر جدید پاسخ گوید. یادم هست که ایشان به گونهای این مطلب را بیان میکردند، که معلوم بود کوچکترین تردیدی در آن ندارند. برای اینکه آقای بهشتی سؤال کردند که آیا شما این را جدی میگویید؟ که داییجان طوری بر مطلب تاکید کردند که روشن بود کمترین تردیدی در این تشخیص خود ندارند. البته همانطوریکه اشاره شد، آقای صدر بواسطه اینکه در بعضی دروس مقدماتی حوزه شاگرد آقای منتظری بودند، خیلی به ایشان علاقه داشتند؛ منتها نه به عنوان مرجع و رهبر بعد از امام!
آیا آقای بهشتی این تشخیص آقای صدر را پذیرفتند؟
استاد: آقای بهشتی مخالفتی نکرد. قاعدتا به این دلیل که به ایشان اعتقاد داشت و میدانست که بدون دلیل حرفی نمیزند. شاید تنها ایرادی که مثلا میتوانستند بگیرند آن بود که آقا سید محمد باقر صدر در نجف است و دسترسی به ایشان نیست. آن زمان هم مسالهای تحت عنوان ولایت فقیه همانند امروز مطرح نبود. اگر آقای بهشتی در این مورد با داییجان هم نظر نبوده باشند، احتمالا تنها موردی بوده است که با هم اختلاف نظر داشتهاند.