روایت وزیر آموزش و پرورش دولت موقت از قبول مسئولیت وزارت!

سال 57 بود. یک روز دکتر هادی شریفی آمد و گفت: دنبال یک وزیر آموزش و پرورش می‏ گردند، شما چه کسی را معرفی می‏ کنی. من فورا گفتم: دکتر سحابی، گفت: سحابی پست دیگری دارد. وزیر مشاور است. شخص دیگری را نام بردم، از نظر اعتقادی اشکال داشت. خاطرم هست، ولی نمی ‏خواهم اسمش را بگویم. آن روز آقای دکتر شریفی رفت. من هم قضیه را تقریبا فراموش کرده بودم که چند روز بعد دوباره آمد و گفت: خود تو وزیر می ‏شوی؟ گفتم: نه من وزیر دولت موقت نمی‏ شوم. دکتر شریفی هم رفت و قرار شد برود و مهندس‏ بازرگان را ببیند.
اولین‏ بار مهندس بازرگان را در دبستان خوسف بود که اسم ایشان را شنیدم. معلمی داشتیم که‏ یک روز گفت: یکی از تحصیل کردگان فرانسه، برگشته به ایران و دارد تفسیری می‏ نویسد و نام او مهندس بازرگان است.
به‏ هرحال چند روز بعد رفتیم خدمت آقای مهندس بازرگان. گفت: برنامه‏ شما برای‏ آموزش و پرورش چیست؟ گفتم: تا یک ماه پیش نه من امیدوار بودم‏ که کسی مرا دعوت به وزارت کند و نه کسی مرا واقعا وزیر می‏ کرد. این است که فعلا برنامه‏ ای ندارم، ولی از وزیرانی که تا حالا بوده ‏اند، از هیچ کدام کمتر نیستم. آقای دکتر سحابی-خدا رحمت کند او را- حرف مرا تأیید کرد و گفت: خوب جوابی به آقای نخست‏ وزیر دادی! به این ترتیب من شدم وزیر آموزش و پرورش دولت موقت. خوب‏ تجربه‏ ای بود، ولی پوست آدم کنده می‏ شد.

راوی: دکتر غلامحسین شکوهی

منبع: در گفتگو با پایگاه صدای معلم

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۹ اردیبهشت، ۱۳۹۵ ۹:۵۹ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *