روایت حمید داوودآبادی از تاثیری که مطالعه خاطرات دفاع مقدس بر مخاطب گذاشته؛ از شیعه شدن یک خانم تا گریه های پروفسور آلمانی!
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی حمید داوودآبادی، نویسنده دفاع مقدس، با خبرگزاری دفاع پرس است:
آیا با کسانی مواجه شدهاید که با خواندن زندگینامه شهدا مسیر زندگیشان تغییر کرده باشد؟
بله. شاید برخی باور نکنند که یک خانم سنی با خواندن کتاب «دیدم که جانم میرود» شیعه شد. یک پروفسور آلمانی با خواندن کتابهای دفاع مقدس از مظلومیت رزمندگان اشکش سرازیر شد. یک روز سه جوان به دفتر کارم آمدند و گفتند که با خواندن خاطرات شهید «مصطفی کاظمزاده»، نماز اول وقت میخوانند و هر هفته بر سر مزار وی میروند. آنها سطر به سطر کتاب قطور «از معراج برگشتگان» را حفظ بودند.
به خاطر دارم خانمی نزدم آمد و گفت که من حجاب نداشتم. کتاب «دیدم که جانم میرود» شما را به خاطر شرکت در مسابقه خواندم و با حجاب شدم. همسرم چند سال سعی کرد تا بتواند من را به حجاب تشویق کند اما نتوانست. همسرم گفته است که بیایم و از شما تشکر کنم.
به کرار رخ داده است که به من گفته اند با خواندن خاطرات شهدا و یا کتاب شما، راهمان را پیدا کردیم اما معتقدم که شهدا این افراد را به راه راست دعوت کردند.
من به عنوان یک رزمنده بر خودم واجب میدانم تا خاطرات جبهه و جنگ را برای نسل بعدی بیان کنم. این خاطرات تنها به من تعلق ندارد. حداقل یک میلیون رزمنده به جبهه رفتند و در میان آنها 700 هزار نفر زنده ماندند و از دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی دارند. این در حالی است که ما تنها حدود 20 نویسنده دفاع مقدس که خود رزمنده بودند، داریم.
من به عنوان یک رزمنده وظیفه دارم که رسالتم را با نوشتن خاطرات جبهه و جنگ به اتمام برسانم. همچنین ناشران و خبرنگاران نیز وظیفه دارند، این خاطرات را منتشر کرده و به گوش نسل امروز و آینده برسانند.