روایت شنیدنی یک خبرنگار از آشنایی و مصاحبه با امام موسی صدر؛ “دیدم اصلا نمی توانم حرف بزنم و حتی به چشمانش نگاه کنم. به من نگاه کرد و لبخند زد و بهت درآمدم.”

من به عنوان خبرنگار از سال 1353 تا 1368 در لبنان و کل منطقه خاورمیانه کار خبری کردم. در رادیو و تلویزیون به عنوان مترجم خبر کار می کردم که به من پیشنهاد شد به دفتر بیروت بروم. چون در دوره سربازی با برادر شهید چمران همدوره بودم و ایشان درباره شهید چمران و فعالیت امام موسی صدر خیلی صحبت کرده بودند، با این فکر که این کار پوشش خوبی است برای اینکه از نزدیک خدمت امام و چمران برسم بلافاصله آن را قبول کردم.
وقتی به بیروت رسیدم، ژانویه 1975 بود و جنگ داخلی شروع شده بود. جنگ به تدریج به نقطه ای رسید که زندگی در بیروت خیلی سخت شده بود. رئیس دفتر و مدیر و خبرنگاران همه رفتند و من ماندم و هم خبرنگار شدم و هم مترجم و هم مدیر رفتر. تجربه کار خبرنگاری نداشتم و آن را تجربی در لبنان یاد گرفتم. در آن زمان ساواک ایران در آنجا خیلی قوی بود. یادم است اولین روزی که با تلفن با مجلس اعلای شیعیان تماس گرفتم و گفتم من یک ایرانی هستم و می خواهم امام را ببینم. به من گفتند ایشان الان در مجلس نیستند و بعد تماس بگیرید. ده دقیقه بعد، از سفارت به من زنگ زدند. منصور قدر سفیر آنجا بود و به اعتقاد من یکی از افراد مهم وابسته به سیا و موساد بود. جالب این بود که خود سفیر صحبت می کرد. سؤال کرد چرا با مجلس اعلا تماس گرفتید؟ گفتم می خواستم امام را ببینم و با او مصاحبه کنم. گفت شما حق نداری با موسی صدر تماس بگیری و صحبت کنی. من هم جوان بودم، گفتم من نه دیپلماتم و نه کارمند شما. من خبرنگارم و حق دارم با هر کسی مصاحبه کنم. من با پی یر جمیل و کمیل شمعون و جرج حبش و دروزی ها و سنی ها مصاحبه می کنم، با امام موسی صدر هم مصاحبه می کنم. سفیر گفت حق نداری با موسی صدر مصاحبه کنی. گفتم شما به تهران بگویید به من ابلاغ کند حق ندارم با موسی صدر مصاحبه کنم. ولی من نه کارمند شما هستم و نه دیپلمات و گوشی را قطع کردم. منصور قدر، قدرتی داشت که مستقیم با شخص شاه صحبت می کرد و حالا جوانی با او اینطور صحبت می کند، برایش بسیار سنگین بود و از آن زمان شروع به توطئه علیه من کرد.
مهتدی ادامه داد: برای تماس با دکتر چمران هم مشکل زیادی داشتم. به بیمارستان الزهرا رفتم و از طریق کسی به دکتر پیغام دادم و ساعت یک نیمه شب دکتر چمران به خانه من آمد. برای ملاقات با دکتر به روستاهای جنوب لبنان می رفتیم که ساواک حضور نداشته باشد.

وی درمورد اولین دیدارش با امام موسی صدر گفت: اولین مصاحبه تلویزیونی که با امام موسی صدر انجام دادم سال 1976 در قاهره بود. سال 76 جنگ به اوج رسیده بود و امکان زندگی در بیروت وجود نداشت. نه تلفن بود نه تلکس بود و نه برق. من رفتم قاهره و آنجا فعالیت می کردم. امام به قاهره آمدند. ایشان از طریق دیدار با سران عرب دنبال حل بحران لبنان بودند که در نهایت به اعزام نیروهای بازدارنده عرب به لبنان و پایان جنگ دو ساله لبنان انجامید. من به هتل محل اقامت امام صدر رفتم. گفتند ایشان خارج از هتل است. ماندم تا ایشان بیاید. از ترس اینکه ایشان از لابی رد نشود و با آسانسور به اتاقش برود کنار آسانسور ایستادم. حدود یک ساعت ایستاده بودم که آمدند. همین که آمدند و نزدیک آسانسور رسیدند و نگاه من به ایشان افتاد خشکم زد. دیدم اصلا نمی توانم حرف بزنم و حتی به چشمانش نگاه کنم. به من نگاه کرد و لبخند زد و من از حالت بهت درآمدم. ایشان من را اصلا نمی شناخت. به فارسی به من گفت شما با من کاری داشتید؟ همین تعجب مرا برانگیخت که ایشان مرا نمی شناسد از کجا متوجه شد که باید فارسی صحبت کند، آن هم در قاهره؟ توضیح دادم که خبرنگارم و برای مصاحبه آمده ام. ایشان گفتند برویم بالا. این هم برای من تعجب آور بود که ایشان مرا نمی شناسد.

شاید من سلاحی داشته باشم، شاید قصد ترور داشته باشم. چطور بلافاصله مرا به اتاقش دعوت می کند؟ من با تصویربردارم تماس گرفتم که دوربین و وسائل را بیاورد. از ساعت 4 بعدازظهر تا 1 نیمه شب آنجا بودم و علاوه بر مصاحبه با امام موسی صدر، بسیار صحبت کردیم. پای آسانسور یاد شعر فرزدق درباره امام سجاد افتادم که می گوید: یُغضی حیاءً و یُغضی من مهابته فلا یُکلم إلا حین یبتسم. (او خود را از شدت حیا چشم فرو می گیرد و دیگران وقتی چشمانش را می نگرند از هیبتش چشم فرو می گیرند و جرئت آغاز سخن با وی را ندارند مگر پس از آنکه تبسم را بر لبانش ببینند.)

مهتدی ادامه داد: مصاحبه من اولین و تنها مصاحبه خبرنگاری ایرانی با امام بود. من فیلم مصاحبه را به تهران فرستادم ولی پخش نشد. پس از انقلاب تصادفی آن را پیدا کردیم. به دلیل گرما و سرما صدا کش آمده بود و مدت ها طول کشید تا توانستم صدا و تصویر را سینک کنم و بعد چندین بار از تلویزیون پخش شد.

با هر رسانه ای گفتگو می کرد

خبرنگار سابق تلویزیون ایران و کارشناس امروز مسائل خاورمیانه اضافه کرد: امام موسی صدر غیر از مسئله گفتگو، روی رسانه خیلی تأکید داشتند. واقعا معتقد بود که رسانه نقش مهمی در جامعه دارد و محیط آزاد جایی است که رسانه می تواند کار خودش را انجام دهد. برایشان مهم نبود که رسانه مخالف ایشان است یا موافق. با هر رسانه ای که سمتشان می آمد صحبت می کرد. برای مثال، روزنامه الحیات چون مسئولش فرد شیعه ای بود به نام کامل مُروه که ارادت خاصی به امام داشت. آن زمان معروف بود که الحیات مورد حمایت عربستان است. امام موسی صدر هم با هیچ کدام از کارهای عربی و اسلامی از در ستیز در نمی آمد. زمانی که کامل مروه را در دفترش کشتند. امام خیلی ناراحت شدند و در مراسم ترحیمش سخنرانی معروفشان را درباره مطبوعات و آزادی انجام دادند.

مهتدی ادامه داد: در آن زمان مهم ترین روزنامه لبنان النهار بود که از آن به عنوان روزنامه مستقل یاد می کردند. رئیس روزنامه مسیحی ارتدکس بود به نام غسان توینی ولی از طرفداران سرسخت امام موسی صدر بود. در اولین کنگره جنبش أمل آقای توینی از کسانی بود که در آن کنگره بسیار فعال بود و مصاحبه ها و اخبار امام را مرتب در روزنامه اش منتشر می کرد. با این حال امام موسی صدر شاید مهم ترین مصاحبه اش را با روزنامه المحرر که دست چپی بود و پایگاهی بود که چپی ها و قومیون عرب به امام حمله می کردند، انجام داد. ایشان اولین حمله خود به رژیم شاه را از آن روزنامه صورت داد.
امام موسی صدر به اهمیت کار رسانه اعتقاد کامل داشت و به هر روزنامه نگاری از هر کشوری وقت ملاقات می داد. طبیعتا متعهد ماندن به منشور حرفه ای و اخلاق حرفه ای برای ایشان بسیار مهم بود. اگر کسی هم به این منشور پایبند نبود، در مصاحبه با ایشان نمی توانست این کار را کند چون از یک سو شخصیت ایشان فرد را به شدت تحت تأثیر قرار می داد. از طرف دیگر افکار ایشان آنقدر در جامعه پخش بود که اگر کسی می خواست افترایی به ایشان ببندد نمی توانست. لذا ایشان نگران نبود روزنامه نگاری که مصاحبه می کند متعهد هست یا خیر.
مهتدی سخنانش را این طور تمام کرد: آنچه که برای من از لبنان مانده، امام موسی صدر و دکتر چمران است. من بعد از شناخت این دو شخصیت و انسان عظیم همیشه فکر کردم که شاید هر هزار سال یک بار چنین انسان هایی پدیدار شوند که قابل توصیف نیستند. بعد از سال هایی که کنار این دو بودم احساس می کنم تمام کسانی که ادعایی دارند در کنار این دو، کوتوله هایی بیش نیستند.

منبع: پایگاه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۶ مرداد، ۱۳۹۶ ۷:۳۷ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *