روایت فرزند شهید مهدی عراقی از شبی که پدر دستگیر شد!
آن شب من همراه پدر بودم. آن شب در مراسمی که سخنرانش مرحوم هاشمی بود، حضور داشتیم. پس از مراسم، پدر به همراه شریکش سوار بر یک تاکسی 107بنز شدیم. به یاد دارم که هوا سرد بود و برف زیادی آمدهبود.
تاکسی در انتهای مسیر نزدیک خانه در قلهک، توی برف گیر کرد. زمانیکه به خانه رفتیم متوجه غیرعادی بودن شرایط شدیم. تعدادی از ساواکیها پیش از آمدن ما، در خانه حاضر شدهبودند. شریک پدر گفت: حاجی گویا مهمان دارید، پدر نیز در پاسخ گفت بله دوستان با من کار دارند. تصاویر آن شب را در ذهن دارم. میفهمیدم که اتفاقی در حال رخ دادن است ولی نمیدانستم آن اتفاق از چه جنسی است. حاج آقا از ساواکیها خواست که به سرویس دستشویی برود. همان لحظه گویا آنها نیز فهمیدهبودند که پدر بیجهت دستشویی نرفتهاست. پس از آنکه پدر را بردند یک نفر از آنها به دستشویی رفت و متوجه دفترچهای شد که دیگر محتوای آن قابل خواندن نبود.
منبع: روزنامه قانون، شماره 1055، چهارشنبه 1396/8/3