«روایت مهدوی دامغانی از نقش آقای منتظری در محاکمهاش مورد مناقشه است»
پس از درگذشت مرحوم دکتر احمد مهدوی دامغانی، یادداشت چندسال پیش ایشان درباره محاکمه اش در دادگاه انقلاب بازنشر شد و مورد توجه قرار گرفت (اینجا بخوانید). حال دررابطه با توضیحی که مرحوم دامغانی از نقش آیت الله منتظری در محاکمه اش بیان کرده، پایگاه انصاف نیوز گفتگویی با مجتبی لطفی، عضو سابق دفتر آیت الله منتظری، ترتیب داده و او هم توضیحاتی ارائه داده است.
در ادامه گفتوگوی کامل لطفی را می خوانید:
اخیرا و پس از درگذشت جناب آقای مهدوی دامغانی، خاطراتی از ایشان از روند دادگاه در دهه ۶۰ مورد توجه قرار گرفته است. روند دادگاه به طور خلاصه چه بوده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم . در بدو امر به جامعه علمی ایران درگذشت جناب آقای استاد مهدوی دامغانی را تسلیت عرض میکنم. ایشان از خانواده علم و تلاش و تحقیق بودند. در علوم دینی و دانشگاهی هم تحصیلات و تحقیقات زیادی کرده و زحمات زیادی کشیده بودند؛ چه در دانشگاههای داخل ایران و چه در خارج از کشور. طبق روایاتی که ما داریم، عالم و دانشمندی که از دنیا میرود رخنه و کمبودی در جامعه ایجاد میشود. خدا ایشان را رحمت کند و با اولیا خودش محشور کند.
اما یک قسمتهایی از خاطرات ایشان که از دادگاهشان و مربوط به محاکمه ایشان در روزنامه اطلاعات و برخی از سایتها قبلا منتشر شده بود نشان می دهد دادستان و بازپرس اقای اسدالله لاجوردی بوده و حاکم شرع هم آقای محمدی گیلانی بوده است. ایشان مدتی بلاتکلیف بازداشت موقت بوده و پس از مدتی محاکمه می شود.
اتهاماتی که دادستان اوین –آقای لاجوردی- علیه ایشان مطرح میکرده این بوده است که «شما چرا باتوجه به سوابق خانوادگی و تحصیلیتان، به رژیم شاه خدمت کردید و در هیچ تظاهراتی هم شرکت نکردید و به صفوف انقلابیون نپیوستید و…» خلاصه هفت مورد اتهام برای ایشان در همین موارد مطرح میکنند؛ ایشان میگوید یکی از این مواردی که مرا خیلی متعجب و افسرده کرد، «تبلیغ اسلام آریامهری در دانشگاه مادرید، در طی سالهای ۵۲ تا ۵۵ بوده است». ایشان گفتگوی جالبی با آقای محمدی گیلانی دارد که مطالعه آن را به دوستان سفارش می کنم.
اما اواسط آن گفتگو، لاجوردی میآید، دادستان اوین، مرد قدرتمند دهه ۶۰ در سیستم قضایی کشور. البته عملکرد وی در زندان باعث شده بود، افراد و شخصیتهای مختلفی در ردههای مختلف، منتقد جدی و مخالف حضور ایشان در آن سمت بودند. من جایی نوشتهام که سه تن از بزرگان آن روز که همان روز مسئولیتهایی داشتند و از مراجع تقلید هم شدند –آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و آیت الله اردبیلی – در بزنگاههای مختلفی مخالفت خود را با دادستانی و اعمال آقای لاجوردی به بیت آیت الله خمینی اعلام کرده بودند. اما پشتوانه قوی ایشان در میان افرادی از راس هرم قدرت مانع از این میشد که در وضعیت تغییری ایجاد شود.
در مجموع آقای لاجوردی وقتی وارد دادگاه میشود –به تعبیر مرحوم مهدوی دامغانی- با تندی و تمسخر و تحقیر حتی وسط صحبتهای آقای محمدی گلپایگانی مطالبی را مطرح میکرده است که آقای گیلانی ایشان را آرام میکند. بعد دوباره بحثی درمیگیرد، آقای لاجوردی میگوید «ایشان در دفاع از خود میخواهد حرفهایی بزند که خود را تبرئه کند اما، هیچ ارزشی ندارد، دیناری را برای همکاری با انقلاب خرج نکرده است، چرا دستور اعتصاب نداده است و…» و در نهایت همان اتهام اصلی که چرا ایشان با انقلاب همراهی نکرده است مطرح می شود!
در این بین مرحوم مهدوی بیشتر شنونده است تا در حالت دفاع از خود؛ این ماجرا ادامه دارد تا اینجا که آقای مهدوی دامغانی میگوید «در این میانه درب پشت سر آقای محمدی گیلانی باز شد و طلبه جوانی وارد محکمه شد و سر برد به گوش آقای گیلانی و یک مطالبی گفت؛ آقای محمدی گیلانی پاسخ داده که «به ایشان بگویید بسیار خب!» آن طلبه میرود و بعد برای بار دوم میآید و دوباره چیزی در گوش آقای محمدی گیلانی می گوید. آقای محمدی گیلانی هم در واکنش نگاهی به من کرد و با آشفتگی گفت «لا اله الله، اقای منتظری نمیگذارد ما کارمان را بکنیم!»».
نتیجه آن محاکمه این میشود که آقای محمدی گیلانی ایشان را از حبس تبرئه میکند.
مرحوم مهدوی دامغانی به پیغامی اشاره می کند که از سوی آیت الله منتظری در گوش آقای محمدی گیلانی گفته می شود.
درست است. بحثی که من دارم در همین باره و درمورد قضاوتی است که مرحوم مهدوی دامغانی از تصویری دارد که برای ما از آن روز بیان کردند، یعنی: آمد و شد دوبار یک طلبه از درِ پشتی.
ایشان با ادبیات بسیار محترمانه و محتاطانهای مینویسد که «بنده شرمنده خیال میکنم و خدا داناست، که شاید که مرحوم آقای منتظری رحمه الله علیه، بخاطر آنکه من بنده در ترم پاییزه دانشگاه ادبیات در سال ۵۸ در مقام رد بعض فرمایشاتی که معظم له درباره فدک فرموده بودند…» بعد ادامه میدهند و میگویند «شاید ضمن سخنهایم تعریضی به مرحوم منتظری زده بودم و شیر پاک خوردهای که در کلاس بوده عینا حرفهای مرا ضبط کرده بود و یک روز آقای بازپرس نوار را گذاشت و گفت ببین که چه فضولیهایی نسبت به فقیه عالیقدر کردی…»
ایشان میگوید که «شاید آن روز [دوباره از لفظ شاید استفاده میکنند] از جناب آقای محمدی گیلانی خواسته بودند که تشدید مجازاتی برایم قائل شوند. خدا داناست، نمیدانم، شاید این باشد.»
این خاطره در حدود هفت سال پیش نوشته و منتشر شده است، این خیلی قدیمی است و ما هم در جاهای مختلفی دیده بودیم اما به این گستردگی نبود و برای حفظ حرمتها نخواستیم مناقشه خود را مطرح کنیم. اما الان که ایشان مرحوم شدهاند به این ماجرا خیلی دامن زده شده است.
البته مشکل تاریخنگاری ما همین است که اگر ما آن دقت لازم را اعمال نکنیم، مطلبی گفته میشود، بخصوص که گوبنده مطلب اگر از یک شخصیتی ویژهای برخوردار باشد، خواهی نخواهی آن مطلب در تاریخ باقی خواهد ماند. این تاریخ معاصر و ملموس ماست وای به تاریخ صد و هزار سال پیش!
شما چه مناقشهای در مورد آن بخش خاص گفتههای ایشان دارید؟
این قسمت را که درباره مرحوم آیت الله منتظری که قضاوت و برداشت کردند که «آیت الله منتظری به قاضی پیغام داده بوده است که حکم ایشان تشدید شود!» به نظر من میآید که میتوان در قضاوت ایشان ایراداتی پیدا کرد و مورد مناقشه قرار داد. با همه احتراماتی که برای ایشان قائل هستیم.
آیا زمانی که این ماجرا برای نخستین بار نقل شد، آقای احمد منتظری یا دفتر آقای منتظری پیگیر موضوع نشدند و تماسی با آقای دامغانی نگرفتند؟
واقعیت این است که حجم مطالبی که در مورد آقای منتظری گفته میشود گسترده است و یکی و دوتا نیست. برخی از آنها را خود شما هم واقف هستید؛ اما ماکه در بطن ماجرا هستیم، خیلی از این مطالب را میبینیم و میشنویم. اما در خاطرات مختلف مکتوب و شفاهی، در صداوسیما و در فضای مجازی و…. خیلی از آنها را اطلاع نداریم و طبیعی هم است که ما از همه چیز مطلع نباشیم. آن مقداری را هم که اطلاع داریم بعضی را لزومی نمیبینیم که بخواهیم پاسخی دهیم، چون با حجم زیاد مطالب از یک سو و یا آدم میداند پاسخی هم بدهد منتشر نمیشود و نهایت رونوشتی برای خودمان و آن فردی که اظهار نظر یا برداشتی داشته است میماند؛ که در این صورت انگیزه ای برای پاسخ گویی نیست . مهم افکار آزاد و آگاه عمومی است که واقعا قاضی خوبی بوده اند و حجم تبلیغات گسترده علیه مخالفان را باور نمی کنند.
آیا آقای منتظری هیچگاه از مرحوم دامغانی سخنی گفته بودهاند؟
خیر! من چیزی به خاطر ندارم و با مسئولین وقت دفتر هم صحبت کردم و هیچ آشنایی خاصی از ایشان نداشتند، هیچ ارتباط و شناختی میان ایشان و آقای منتظری وجود نداشته است.
آقای مرحوم مهدوی دامغانی در همان مصاحبه وقتی آن سوءظنی که به آقای منتظری دارند را مطرح میکنند، شاهدی را ذکر میکنند. شاهدشان مواجهه با آقای علی اصغر ناظمزاده است؛ ایشان از شاگردان مرحوم آیت الله منتظری بوده و به دفتر ایشان رفت و آمد داشته است.
ایشان اشاره میکند و میگوید یکی از دلایلی که سوءظن من به مرحوم آقای منتظری صحیح است این است که من را ممنوعالخروج کرده بودند، و من نزد آقای ناظمزاده رفتم و به ایشان گفتم که «چرا من را ممنوعالخروج کردید؟!» ایشان متصدی این اقدام بود. آقای ناظم زاده گفت شما در کلاس درستان درمورد بحث فدک آقای منتظری چنان گفتهاید و…» آن را به رخ من کشید و گفت شما اهانت کردید».
ببینید! مثلا همین مورد را من از آقای ناظم زاده همین دیروز سوال کردم؛ ایشان اتفاقا خاطرهای را گفت که بد نیست اینجا نقل کنم؛ گفتند: «چند سال پیش من کربلا بودم و در نجف، در حرم حضرت علی (ع)، یکدفعه جمعیت فشار آورد و یک تعدادی به عقب بازگشتند. از جمله پیرمردی را دیدم که دارد میافتد و من و دیگران کمک کردیم که ایشان ضربهای نخورد. بعد آن بنده خدا که سنی هم از ایشان گذشته بود به من نگاه کرد و گفت «شما من را میشناسید؟!» گفتم «نه! من دیدم شما دارید میافتید و کمکتان کردم» بعد اسم من را پرسید و من گفتم ناظم زاده هستم. تا من این را گفتم گفت «عجب! شما همان ناظم زاده هستید که من را ممنوعالخروج کردی!». من تعجب کردم و گفتم آقا شما که من را الان از بدو امر هم نشناختید، چطور میگویید که من ممنوعالخروجتان کردم؛ من اصلا کارم در سیستم قضا، این نبود و ربطی به من نداشت».
آقای ناظمزاده آنوقت در محکمه هم که بود در بخش اصناف و بازار و اینها بود و در آن شعبه کار میکرد و کاری با دادگاه انقلاب و مسائل سیاسی نداشته است. حتی میخواهم بگویم آقای ناظمزاده هم ایشان را نمیشناخته است. آقای ناظمزاده روایت میکرد که «من با ایشان صحبت کردم و توضیح دادم که من اصلا شما را بار نخست است که میبینم» تا توضیح دادم، ایشان از من عذرخواهی کرد و گفت «من فکر میکردم کار شما بوده است که من را ممنوعالخروج کردید!»
ببینید! ۷-۸ سال پیش این خاطره و قضاوت مطرح شده و نام ششخصیت بزرگی هم درمیان است؛ آقای منتظری نقش پررنگی در تاریخ انقلاب، کشور، حوزه فقاهت و مرجعیت و در دفاع از حقوق بشر و انسان، عاری از هر ایده و عقیده داشته است. ولی با کم لطفی قضاوت و برداشتی نوشته می شود و در تاریخ میماند. هر دو بزرگوار هم مرحوم شدند! من نمی دانم چه کسی میخواهد این موضوع را اصلاح کند!
برگردیم به مناقشه شما به روایت و قضاوت ایشان.
من به روایت ایشان وارد نمی شوم اما به هرحال این قضاوتی که ایشان کرده است از جهاتی مورد مناقشه است. اگر ما بخواهیم صحت قضاوت ایشان را بپذیریم لازمهاش این است که آقای منتظری از روز و ساعت دادگاه با خبر بوده باشد؛ فرض میکنیم که اصلا خبر هم داشتند و از تمام روزها و ساعتهای دادگاهها خبر داشتند؛ فرض میکنیم آیت الله منتظری خبر داشته است که ایشان آقای مهدوی دامغانی پسر آن مهدوی دامغانی معروف بوده است؛ همه اینها را فرض بر صحت میگذاریم، اما اصلا مشی آقای منتظری فشار و زندان و اعدام زندانیان بوده است؟! درباره مخالفین سیاسی، همیشه اهل تساهل بوده است. ایشان هیئت عفوی را تشکیل داده بودندکه در فقط یک قلم ۶۰۰۰ زندانی را آزاد میکند؛ که حتی آقای محمدی گیلانی میگوید که «ما وحشت کرده بودیم که نکند اتفاقی رخ دهد اما اینها آزاد شدند و بعد دیدیم آب از آب تکان نخورد و این کار خیلی هم خوب بود».
لازمه این قضاوتی که مرحوم آقای مهدوی دامغانی کردند این بوده که آقای منتظری به لحاظ شخصیتی آدم کینهای بوده باشند که بخاطر اینکه ایشان با یک نظریه وتحلیل تاریخی مخالفت کرده، بخواهد انتقامی از مرحوم مهدوی دامغانی بگیرند. در حالی که حتی مخالفین آقای منتظری هم ایشان را آدم کینهای نمیدانند که اهل انتقام باشد؛ آنهم بخاطر مخالفت با یک برداشت تاریخی. شما سخنان ایشان را مدتی پس از شهادت محمد منتظری مرور کنید همانجا با چشمان اشکبار به سمپاتهای مجاهدین نصیحت می کند و از پدر و مادر آنها می خواهد فساد سران سازمان را به آنها گوشزد کنند. در کتاب انتقاد از خود می نویسد من از هر کس بر من زیادتی روا داشته گذشتم.
حالا این شخصیت با این روش اخلاقی به خاطر یک مخالفت با برداشت و تحلیل از فدک حضرت زهرا(س) به دادگاه فشار می آورد که حکم او تشدید شود؟! مرحوم آیت الله منتظری حتی خواهان اعدام نشدن تیمسار مقدم رئیس ساواک شاه شده بود، یا با اعدام های گسترده تابستان ۶۷ به شدت مخالفت کرد و… امکان دارد خواهان تشدید مجازات یک دانشگاهی شریف باشد آن هم با اتهامات واهی؟!
درست است که آقای محمدی گیلانی با آیت الله منتظری ارتباط داشت چنانچه خیلیها رفت و آمد داشتند؛ از آقای خامنهای بیگر تا میرحسین موسوی، ناطق نوری و هاشمی و تا ردههای بعدی، همگی میآمدند و میرفتند. آقای محمدی گیلانی هم میآمد. اما ایشان که منصوب آقای منتظری نبود که بخواهد زیر نظر آقای منتظری باشد و حرف ایشان را بپذیرد. حال فرض که اینگونه بوده باشد پس چرا نپذیرفت؟! مگر آقای مهدوی را تبرئه نکرد؟ خود آقای مهدوی دامغانی میگویند که آقای محمدی گیلانی وقتی آن طلبه مطلب را در گوش ایشان گفت، گفته است «آقای منتظری نمیگذارد کارمان را بکنیم!» چرا ایشان حمل بر صحت نکرده است؟! شاید آقای منتظری پیغام داده است «به من رسیده که چنین شخصی از خانواده علم و خودش هم اهل فضل، در زندان است و یا شما دارید محاکمهاش میکنید! رهایش کنید، کوتاه بیایید!» مثل موارد بسیاری که من اگر بخواهم نام ببرم فراواناند؛ که آقای منتظری بواسطه نمایندگانی که در زندانها داشته است اینها را از زندان آزاد کرد. با این وضعیت می شود قضاوت کرد که بیاید بخاطر اینکه یک نفر با یک نظریهای مخالفت کرده است، استقلال قاضی را زیرپا بگذارد و با پیغام به دنبال تشدید مجازات باشد؟! کاش این مورد را آقای مهدوی در زمان حیات مرحوم استاد ما مطرح کرده و رفع سوء ظن شده بود.
خداوند انشاالله ایشان را رحمت کند. من تنها برای اینکه این سوءظن و حدس ایشان –که خود ایشان هم همینگونه و با احتیاط آن را بیان کردهاند- در ذهنها نماند جسارت کرده و مناقشه کردم. کاش ما زودتر از این به این موضوع پی میبردیم؛ البته ایشان خارج از کشور بودند و دسترسی آسان نبود؛ ولی امیدواریم اهالی رسانه این موارد را منتشر کنند.
البته از ظرفیتها و اهمیت شخصیت اخلاقی جناب آقای مهدوی دامغانی چیزی کاسته نمیشود. احتمال داده میشود رفتار بدی که در زندان با ایشان شده موجب سوءظن شده باشد؛ و چه بسا شیطنتهایی این میان میشده است که مرحوم آقای منتظری را تخریب کنند. عوامل نفوذی که بودند و افرادی که میدانستند آقای منتظری با حضور آنها در سیستم بازپرسی و دستگاه قضا مخالف است، چه بسا آنها شیطنتهایی کرده باشند؛ واقعیت را نمیدانم و انشاالله خداوند همگی آنها را رحمت کند.