ماجرای انتشار کتابی پرغلط و تشکر دکتر مهدوی دامغانی از آیت الله خامنه‌ای!

علیرضا مختارپور، از چهره های فرهنگی نزدیک به بیت رهبری، نوشت:

دکتر احمد مهدوی دامغانی پس از عمری تلاش در جهت حفظ و اشاعه میراث غنی فرهنگ ایرانی-اسلامی، روز ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ از دنیای فانی به دیار باقی مهاجرت کرد.
به‌عنوان ‌بزرگداشت آن مرحوم، به ذکر خاطره‌ای از ایشان که نشان‌دهنده اهمیت دقت در تصحیح متون است می‌پردازم.
این خاطره از زبان ایشان در کتاب آیینه دربرابر خورشید نقل شده که عینا نقل می‌شود:

«کتابی در تاریخ ادبیات شیعه هست به نام نسمهُ السَّحر بذکر مَن تشیَّع و شعر (یعنی نسیم سحری درباره نام‌ بردن و شرح احوال شاعرانی که هم شیعه بودند و هم شاعر. این کتاب دو سه نسخه‌ای داشته و یک کسی که حرفه‌اش این نبوده آن را چاپ کرده است، سراسر غلط!) …
باری پیدا کردن نسخه‌های خطی کتاب نسمهُ‌السَّحر را شروع کردم. از کتاب‌های کتابخانه آقای مرعشی، آقای روضاتی، آستان قدس و چند جای دیگر، سه نسخه را پیدا کردم و شروع به نوشتن کردم…
جلد اولش را که چاپ شد منتشر کرده بودند و وقتی به من رسید، دیدم پرغلط است. آن کسی که خیال می‌کردم غلط‌گیری می‌کند، به‌کلی عامی بوده است.
اتفاقا وقتی آقای صادق خرازی این را خدمت حضرت آقای خامنه‌ای می‌برد، آقای خامنه‌ای می‌گوید: این کار مهدوی نیست. این چیست؟ یعنی چه؟! بعد وقتی این را فرمودند (چون من هم گله‌گزاری کرده بودم) آقای خرازی به عرضشان رسانده‌اند که: بله، خود آقای مهدوی هم ناراضی است. این بود که امر فرمودند تا همه را خمیر کنند. فرمودند که چاپ جدید شود. من هم در مقدمه جلد دوم نوشتم که ایشان این منّت را به من دارند و آبروی مرا حفظ کردند. بعد خودم تصحیح کردم.
اخیرا در کتاب سایه سرو ـکه دوستان راجع به من نوشتندـ دیدم یک آقایی غلط‌های چاپ اول را به پای این گرفته که کار من است. دیدم حوصله این را که جواب بدهم ندارم. گفتم: خیلی خوب … خدا خیرش دهد! در مقدمه چاپ دوم، همین شرح را نوشتم که: متشکرم از آقای خامنه‌ای که دستور دادند کتاب‌ها از بین برود و دومرتبه چاپ و حروف‌چینی شود و خودم غلط‌گیری کردم. بعد یک شعری از ابی‌تمام [حبیب‌بن‌اوس (۲۳۱-۱۸۸) شاعر بزرگ شیعه عرب آوردم (این سه شاعر بزرگ عرب یعنی متنبّی و بُحتری و ابی‌تمّام، هر سه بر ایران حق بزرگی دارند. ابوتمّام شاعر شیعی است که بهترین قصاید راجع به حضرت علی علیه‌السلام را او سروده است) شعری دارد که در خطاب به یک وزیری می‌گوید:
ـ تو آبروی من را حفظ کردی؛ در حقیقت، جان من را حفظ کردی.[1]

پینوشت:
[1] . و ما أُبالی و خیرُ القول أصدَقُهُ / حَقنتَ لی ماءَ وجهی، أو حقَنتَ دمی.»

منبع:

برای دسترسی به این محتوا لازم هست که اشتراک خریداری کنید یا اگر اشتراک دارید از این لینک وارد شوید.

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۳۰ خرداد، ۱۴۰۱ ۱۲:۴۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *