ماجرای ملاقات منافقین با فرمانده سپاه درباره یک زندانی
اسماعیل علوی: دوم اردیبهشت سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. روزی که بخش عمده تلاشها برای تشکیل نیرویی مسلح جهت حراست از انقلاب اسلامی به ثمر نشست و مجال گسترش و توسعه این نهاد انقلابی فراهم آمد، تا آنجا که امروز با گذشت چهار دهه از حیات آن چیزی از اغلب ارتشهای پرسابقه جهان کم ندارد. در تبیین راه طی شده تا تأسیس سپاه پاسداران، روایتهای متعددی وجود دارد. اما آنچه محسن رفیقدوست تاکنون بر زبان آورده، روانتر از بقیه روایتهاست، اگرچه روایت ایشان هم دارای سکته و ناگفتههایی است که جا برای روایت سایر مؤسسین باقی میگذارد تا تصویر روشنی از تاریخچه نحوه شکلگیری یکی از مهمترین نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی به دست آید.
رفیقدوست فکر اولیه ایجاد نیرویی برای دفاع از انقلاب اسلامی را به شهید محمد منتظری نسبت میدهد، آن هم ۱۰ روز قبل از ورود امام خمینی (ره) به کشور. با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ایده تأسیس تشکیلاتی نظامی برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی از سوی گروههای دیگر نیز به طور خودجوش پیگیری میشود. اما استمرار حرکت، نیازمند نسبتی وثیق با کادر اصلی و رهبری انقلاب میبود. این ضرورت چهار گروه اصلی مدعی پاسداری از انقلاب را به هم نزدیک کرده و تشکیلاتی که با حکم امام(ره) مأموریت تأسیس نهاد حراست از انقلاب را برعهده داشت مرکزیت مییابد و سرانجام در دومین روز از دومین ماه بهار، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تأسیس میشود. علیمحمد بشارتی یکی از چهرههای مؤثر در شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در مقطع تأسیس این تشکیلات نیز حضور داشته اما، روایتی متفاوت از آنچه محسن رفیق دوست از ایده اولیه سپاه روایت کرده، مطرح میکند. وی شخص امام خمینی(ره) را صاحب ایده اصلی تشکیل نهادی همچون سپاه میداند و در این ارتباط به نکات تازهای اشاره میکند که در مناسبت سالگرد تأسیس سپاه پاسداران از زبان او شنیدن دارد.
چه ضرورتی منجر به شکلگیری سپاه پاسداران بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شد؟
فکر ایجاد یک تشکیلات نظامی که عناصر آن را جوانان انقلابی شکل دهند از ابتدا مد نظر بود. معلوم بود که ارتش بعد از بازسازی و دور کردن عناصر وابسته، به حرکت انقلابی و پویای خود در بستر نظام برآمده از انقلاب ادامه میداد و به جایگاهی ارزنده و شکوهمند که امروز بدان دست یافته، خواهد رسید. اما از همان ابتدا در کنار ارتش که مأموریت حراست از مرزها را برعهده داشته و دارد، جای خالی یک نیروی مسلح انقلابی که فراتر از مرزبانی به حراست از دستاوردهای انقلاب نیز بپردازد، احساس میشد. تجربه خوب راه اندازی کمیتهها هم بر این نکته تأکید داشت. ضمن آنکه در مقطع پیروزی انقلاب خطر دشمنی گروهکهای مسلح و آشوبطلب محرز بود و ما در مواجهه با عناصری از آنها پس از دستگیری، به اهمیت و حساسیت این موضوع پی برده بودیم. این بود که درصدد برآمدیم تا نیرویی مسلح و انقلابی تأسیس کنیم تا در آن دسته از امور سیاسی و نظامی که ارتش نمیتواند ورود کند، وارد شده و انقلاب را از آسیبهای اینچنینی مصونیت بخشیم.
ایده اولیه تشکیل این نهاد از چه کسی بود؟
تفکر تأسیس یک تشکیلات هماهنگ با انقلاب اسلامی، چیزی نبود که در روزهای انقلاب به ذهن افراد برسد، بلکه حاصل مطالعاتی بود که امام خمینی(ره) از سال ۵۴ بر وضعیت گروهها و گرایشهای سیاسی داخل کشور داشتند. امام میدانست در صورت پیروزی قریبالوقوع انقلاب گروههای سیاسی از جمله منافقین و جریانات چپ شروع به سهم خواهی و ایجاد بلوا خواهند کرد. لذا از همان موقع به دنبال سازماندهی یک تشکیلات نظامی آگاه، مؤمن و مَحرم نسبت به ارزشهای انقلاب بودند. این را من با توجه به قرائن و شواهد میگویم. امام به پیروزی نهضت ایمان داشتند و خبر آن را به نزدیکانشان داده بودند و از سالها قبل به مسائل پس از پیروزی میاندیشیدند. شهید مطهری قبل از پیروزی انقلاب ضمن یک سخنرانی میگوید: «من برای امام ناراحت هستم. چون یقین دارم تا چند سال دیگر امام موفق میشود شاه را سرنگون کند! من ناراحتم برای اینکه امام از کجا کادر میآورد و کشور را اداره میکند.» کسی که میداند در آیندهای نزدیک پیروز خواهد شد، آیا میتواند نسبت به مسائل بعد از پیروزی بی اعتنا باشد؟! بنابراین هیچ بعید نیست که از سالها قبل به فکر نیرویی مؤمن برای حراست از دستاوردهای انقلاب بوده باشد. کما اینکه در همان روزهای بعد از پیروزی انقلاب دولت موقت را موظف به تأسیس تشکیلاتی با حضور جوانان مخلص و دارای انگیزه برای حراست از دستاوردهای انقلاب میکند. البته تشکیلاتی که توسط دولت موقت ایجاد شد، کارآیی لازم را نداشت و آن چیزی نبود که مورد نظر ایشان بود.
این را بر چه اساسی میگویید؟
از فردای پیروزی انقلاب، مردم، افراد وابسته به رژیم پهلوی، از جمله ساواکیها و… را دستگیر و به محل استقرار امام میآوردند. من چون سابقه زندان و بازجویی شدن داشتم، بازجویی از این افراد را برعهده گرفتم و در مواجهه با آنان به این ضرورت پی بردم که برای مصون نگه داشتن انقلاب از خطر دشمنان بایستی جوانان مؤمن و انقلابی را در قالب تشکیلاتی نظامی سازماندهی کرد. آن زمان تشکیلات سپاه با عنوان «گارد انقلاب» تحت نظر دولت موقت تشکیل شده بود، اما کارآیی لازم را نداشت. دکتر ابراهیم یزدی حکم تأسیس سپاه را از امام گرفته و در اوایل اسفند ۵۷ هم این سپاه شکل گرفته بود، ولی افراد آن این کاره نبودند. این موضوع موجب نگرانی ما بود تا آنکه نگرانی خودم را با آقای محمدعلی شرعی از اعضای جامعه مدرسین در میان گذاشتم. ایشان موضوع را به آقای مطهری منتقل کرد. طولی نکشید که به اتفاق ایشان خدمت آقای مطهری رسیدیم. ایشان بعد از شنیدن نگرانیهای ما، گفت هرچه زودتر به سپاه بپیوندید و امور را به دست گیرید. پس از چند روز در اواسط اسفندماه ۵۷ ما تشکیلات خود را به سپاه تازه شکل گرفته در نگارستان هشتم منتقل کردیم و من به عنوان مسئول اطلاعات سپاه فعالیت خودم را شروع کردم.
پس از پیوستن به سپاه همان فعالیتهای قبلی را ادامه دادید؟
بله! وقتی آمدم سپاه، بخش اطلاعات- تحقیقات سپاه را به دست گرفتم و گزارشهایی که تهیه میکردم شخصاً و حضوری تقدیم امام میکردم. امام هم با سعه صدر و با دقت گزارشهای ما را میشنیدند و اگر لازم بود، دستوراتی را صادر میکردند. پیش از آن چون آقای ابراهیم یزدی حکم تأسیس سپاه پاسداران را از امام گرفته بود و آقای لاهوتی هم نماینده ولی فقیه در سپاه بود، کلیه اطلاعات محرمانه کشور به دست طیف خاصی میرسید که این موضوع دلسوزان انقلاب را نگران میکرد. آن ایام اطلاعات ارتش و شهربانی از بین رفته بود و تنها سپاه بود.
آیا چیزی از رکن ۲ ارتش هم باقی نمانده بود؟
نه! معمولاً نیروهای اطلاعاتی زودتر از بقیه فرار میکنند، چون پرونده دارند.
ولی آن زمان سرهنگ کتیبه در رکن ۲ ارتش مشغول فعالیت بود؟
کاری دست سرهنگ کتیبه نبود.
قبل از ورود به سپاه آیا با مجموعهای که تحت نظر دولت موقت بود، همکاری و مبادلهای داشتید؟
خیر! وقتی ما پسر آقای طالقانی را در ۲۳ فروردین ۵۸ دستگیر کردیم، تشکیلات آقای دکتر یزدی با آن موافق نبودند. آنها اساساً کارهای ما را قبول نداشتند. حتی با بازجویی کردنهای ما هم مخالف بودند. آقای عابد جعفری که بعدها وزیر شد، معاون اطلاعات سپاه تحت مدیریت دولت موقت بود. حتی ایشان هم که فردی مؤمن و با اخلاص است، به دلیل آنکه از مریدهای آقای یزدی بود و در دوران تحصیل در امریکا با هم بودند، با ما مخالفت میکرد. البته آنها مدت زیادی بر سر کار نماندند و زود قدرت از آنان گرفته شد. ما که رفتیم سپاه من مسئولیت اطلاعات را برعهده گرفتم تا اینکه چندی بعد در دوم اردیبهشت ۵۸ سپاه به طور رسمی تأسیس شد. وقتی ما در ۲۹ مرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدیم، امام از ما تعریف کردند و عبارتهای تجلیلآمیزی در ارتباط با سپاه به کار بردند که پاسخی به فشارها و تضعیفها علیه ما و سپاه جدید بود. در آن روز امام فرمود: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.» این را بعد از گزارش ما فرمودند و در ادامه افزودند: «من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد.» آن ایام دولت موقت بودجه ما را که نمیداد هیچ، سلاحی را هم که به سپاه میداد پولش را میگرفت. برای اینکه ما رشد نکنیم.
ترکیب اولیه سپاه شامل چه کسانی میشد؟
ترکیب اولیه سپاه شامل؛ آقای علی دانش منفرد، فرمانده/ سید محمد غرضی، معاون عملیات/ دکتر افروز، مسئول روابط عمومی/ محسن رفیقدوست، مسئول تدارکات و محسن سازگارا مسئول تحقیقات بودند. حجتالاسلام حسن لاهوتی هم نماینده ولی فقیه در شورا تعیین شده بود. تشکیل چنین سپاهی نمیتوانست منظور انقلابیون را تأمین کند لذا موجب نگرانی برخی از انقلابی ها را فراهم آورده بود. سرانجام پس از بحث و بررسیهای زیاد در تاریخ ۲.۲. ۵۸ فرمان امام مبنی بر تأسیس سپاه صادر شد و شورای فرماندهی جدید تعیین شد و آقای جواد منصوری به جای دانشمنفرد فرماندهی سپاه را عهدهدار شد. من هم به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تعیین شدم. با تأسیس سپاه و تشکیل شورای فرماندهی جدید، انقلابیون خوشحال و برعکس لیبرالها ناراحت شدند و بنای ناسازگاری با سپاه را گذاشتند.
سپاه در ادامه با مشکل خاصی مواجه نشد؟
چرا. بحث و نظر هنگام بررسی و تصویب اساسنامه سپاه در مجلس اول خیلی طولانی شد. عدهای مخالف بودند و بحثهای تندی علیه سپاه در مجلس درگرفت. این درحالی بود که امام ما را تأیید میکرد و چند بار از ما تعریف و حمایت کرده بود.
مورد دیگری را بگویم در مصداق تضعیف سپاه. من ۸ صبح وقت گرفته بودم تا خدمت امام برسم. دو نفر از علمای قم آمدند که هر دو هم از دوستان ما بودند. گفتند؛ آقای بشارتی ما ۱۰ دقیقه میرویم خدمت امام گزارش مختصری میدهیم و برمیگردیم. آنها رفتند داخل این ۱۰ دقیقه شد ۲۰ دقیقه، حاج احمد آقا گفت دیر کردند شما هم بفرمایید داخل. وقتی رفتم داخل دیدم هر دو بزرگوار دارند علیه ما و سپاه حرف میزنند. یعنی مخالفان ما و سپاه حتی جامعه مدرسین را هم تحت تأثیر قرار داده بودند. این فضایی بود که آن ایام علیه سپاه وجود داشت. چون بعد از تأسیس سپاه نان یک عده آجر شده بود، برای اینکه تا کردستان آشوب شد ما آنجا حاضر شدیم. تبریز شلوغ شد ما آنجا حاضر شدیم و شهر را از خلق مسلمان پس گرفتیم. هرجا انقلاب نیاز به دفاع داشت، ما میرفتیم و حضور مییافتیم. از اینکه میدیدیم صمیمیترین دوستان ما علیهمان شدهاند، تعجب میکردیم. امام وقتی حرف آنان تمام شد رو کردند به من و فرمودند: «هر کس از دست غیر مینالد سعدی از دست خویشتن فریاد.»
سه روز بعد امام ما را خواستند نه تنها تمام آنها را از دل ما بیرون کردند بلکه حرفهایی زدندکه مایه دلگرمی بود و گفتند: «بروید به کارتان ادامه دهید.» آن روز آن دو نفر که از اعضای برجسته جامعه مدرسین بودند به مجموعه عملکرد ما که یکی دستگیری پسر آقای طالقانی و یکی هم دستگیری سعادتی بود معترض بودند. حادثهای که باعث شد منافقین تمام قد روبهروی ما ایستادند و راهپیمایی کردند. ولی ما مقاومت کردیم. وقتی ما آقای سعادتی را گرفتیم منافقان آمدند و با فرمانده وقت سپاه علی دانشمنفرد ملاقات کردند و قرار گذاشتند که سعادتی با ضمانت ۵ میلیون تومان آزاد شود و هر وقت لازم شد، بیاید. آمدند در شورا موضوع را مطرح کردند. من در مخالفت یک ربع صحبت کردم، فرمانده سپاه رفته بود قرار گذاشته بود، اما ما وتو کردیم. همه از این موضوع ناراحت بودند و میگفتند مگر کسانی که در رأس سپاه هستند محرم نیستند.
شما با چه پشتوانهای میتوانستید تصمیم فرمانده وقت سپاه را وتو کنید؟
ما به پشتوانه امام اینگونه وارد عمل میشدیم.
در سپاه با تفکرات مختلف چگونه برخورد میشد؟
ما در سپاه تنها چیزی که وقت نداشتیم به آنها بپردازیم این گونه مسائل بود. اوایل سپاه آنقدر مشکلات بود که تنها چیزی که جایگاهی نداشت این حرفها بود. دانشجویانی که از خارج آمده بودند و عضوگیری شده بودند، یکی طرفدار دکتر شریعتی بود یکی طرفدار این، یکی طرفدار آن، کسی هم کاری به آنها نداشت. کسی هم فعالیت تبلیغی در این زمینهها در سپاه نداشت و بیشتر عقیده شخصی بود.
منبع: روزنامه ایران، ۲/2/۹۸