مقایسه تحلیلی خاطره نگاری با تاریخ شفاهی
خاطره، از جمله مواد و مصالح مورخ در تحقیق تاریخی و همچنین،بنیاد تاریخ شفاهی،به عنوان روشی متفاوت در تاریخ نگاری،می باشد.خاطره نگاری با شیوه ها و قالب های مختلف،سابقه ای طولانی در تاریخ فرهنگ و ادب ایران دارد. در سال های اخیر، به دلایل متعدد، در میان طیف وسیعی از رجال و شخصیت ها ،سنت قدیمی خاطره نویسی در اشکال گوناگون آن ، رواج یافته است. از سوی دیگر ، فرآورده های روش علمی تاریخ شفاهی، به عنوان یکی از جدیدترین روش های گردآوری داده های تاریخی مورد نیاز مورخان و محققان تاریخ، جامعه شناسی و روان شناسی ، رو به افزایش نهاده است. در این میان، برخی، عنوان تاریخ شفاهی را بر انواعی از خاطرات نیز اطلاق می نمایند. بنابراین،شناخت خاطره،خاطره نویسی و تاریخ شفاهی،به منظور بررسی تطبیقی و مقایسه تحلیلی این دو،ضرورت دارد. پرسش کلیدی،این است که آیا اطلاق عنوان تاریخ شفاهی بر انواع خاطره(خودنگاشت،دیگرنگاشت،مکتوب و شفاهی)از نظر علمی صحیح است؟ این، در حالی است که خاطره نویسی و تاریخ شفاهی از ابعاد ماهیتی، ساز و کار و کارکرد؛تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند. این مقاله،بر آن است تا با ارائه تعاریف رایج خاطره،خاطره نگاری و انواع آن، به تشریح کارکردها و مقایسه ویژگی ها ،تمایزها و تفاوت های خاطره نگاری و انواع آن ، به تشریح کارکردها و مقایسه ویژگی ها، تمایزها و تفاوت های خاطره نگاری و انواع آن، به تشریح کارکردهاو مقایسه ویژگی ها،تمایزها و تفاوت های خاطره نگاری با تاریخ شفاهی بپردازد. افزون بر این، اشاره کوتاهی هم به حافظه،به عنوان ظرف خاطره شده است.
مورخان معاصر، نقش افراد را در وقوع حوادث به کلى نفى نمى کنند. امروزه یکى از رایج ترین مواد تاریخ نگارى، نوشتن زندگینامه یا شرح حال است که خواندن آن در بین مردم عادى طرفداران زیادى دارد. زندگینامه ها ، فى نفسه تأکید بر نقش افراد در گذشته و وقایع آن زمانهاست. با این حال، مورخان هنوز هم با نگاهى احتیاط آمیز به زندگینامه ها مى نگرند.از انواع شرح حال نویسى و از منابع اولیه تاریخ نگارى، زندگینامه خودنوشت مى باشد.
هرچند باید توجه داشت که به آنها باید با دیده احتیاط نگاه کرد و اصول و معیارهاى نقد تاریخى را به دقت در موردشان اجرا کرد و از قابل اعتماد بودن آ نها مطمئن شد. وقتی کسى درباره خود دست به قلم مى برد، به طور طبیعى خودش را دست کم در شرایط مطلوبى به نسل آینده نشان مى دهد. تقریباً در خودنوشت نامه ها و مجموعه خاطرات تک نگاشت، موارد متعددى از واقع نمائى و یا دفاع از خود نیز دیده مى شود. با این حال، واقعیاتى هم در آنها مى توان یافت؛ هرچند برخى از نها واقعى تر از بقیه به نظر برسند.از سوى دیگر، زندگینامه اعم از خاطره است و خاطره، گونه هاى زندگینامه نویسى است.
خاطره، حاصل تجربه شخص نویسنده یا صاحب خاطره است. اما زندگینامه نویس، ممکن است سا لها بلکه قرنها با کسى که زندگى اش را نوشته یا مى نویسد، فاصله داشته باشد.در زندگینامه نویسى، خاطره یکى از منابع مهم و عمده زندگینامه نویس به شمار مى آید. ازجمله انواع زندگینامه ها، زندگینامه هاى ادبى است. در تاریخ نگارى اسلامى، تراجم احوال یازندگینامه، از اشکال و عرصه هاى مهم بوده است.
نخستین نکته در بحث خاطره، شناخت حافظه، به عنوان ظرف و محمل هر خاطره و روایت، در خاطره گوئى، خاطره نویسى و تاریخ شفاهى، مى باشد. از یاد، خاطر و یا حافظه، به عنوان توانائى انسان در یادآوردن و بخشى از ذهن به منظور یادآورى، نام برده شده است. Cambridge, 2005, memory) در دانشنامه بریتانیکا، در تعریف حافظه [ memory ] آمده است: »حفظ و بازیابى تجارب گذشته در ذهن انسان – که با فرایند یادآوردن وبرعکس آن فراموشى، قابل تطبیق است. حفظ و بازیابى تجارب گذشته در ذهن انسان، که تأثیر این تجارب بر رفتارهاى ثانویه (بعدى)، شاهدى بر عمل یادآورى نامیده مى شود. 2002, Memory)« )
حافظه را به سه بخش: ثبت حسى، انباره کوتاه مدت و انباره بلندمدت، تقسیم کرده اند.کانالهاى حسى خصوصاً حس بینائى، ثبت هاى اولیه را دریافت مى کنند و موجب مى شوند که ثبت حسى به عنوان عنصری مجزا در حافظه تشخیص داده شود. چنانچه اطلاعات در مدت کوتاه چندهزارم ثانیه مورد توجه واقع نشوند، از بین مى روند. حافظه کوتاه مدت یا حافظه کارى،دومین نظام حافظه است که در آن، زمان از بین رفتن اطلاعات، طولانى تر از حافظه حسى است و تخمین این زمان مشکل است. زیرا تحت تأثیر کنترل آزمودنى مى باشد. ولى شواهدىوجود دارد دال بر اینکه اگر تکرار و تمرین نشوند، ظرف مدت کوتاهى ( 15 تا 30 ثانیه) از بین مى روند. مقدار و نوع اطلاعاتى که از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلندمدت منتقل مى شود، به پردازش کنترل شد هاى نیاز دارد؛ هرچند اطلاعات موجود در حافظه کوتاه مدت نیز به صورت کنترل نشده به حافظه بلندمدت انتقال مى یابد. (کرمى نورى، 1383 ، صص 15 – 16 )
هر حافظه، داراى سه مرحله یادگیرى، نگهدارى و بازیابى اطلاعات مى باشد:
- یادگیرى: در این مرحله – که رمزگردانى، درونداد و ثبت نیز نامیده مى شود -اطلاعات جدید وارد نظامهاى حافظه مى شوند. دو نوع پردازش اطلاعات، یادگیرى ارادى،هوشیارانه و غیرارادى یا تصادفى، در این قسمت دیده مى شود.
- ذخیره سازى یا نگهدارى: مرحله پس از یادگیرى و مرحله قبل از بازیابى است. در این مرحله، عوامل گوناگونى مانند زمان سپرى شده میان مرحله رمزگردانى و مرحله بازیابى یعنى فاصله زمانى و رویدادها و حوادث جدید که در این فاصله رخ مى دهد؛ تأثیرگذار هستند.
- بازیابى یا برونداد: استخراج و بیرون کشیدن اطلاعات از حافظه یا مرحله آزمون،با توجه به نوع اطلاعات و انواع حافظه، به شیو ههاى گوناگون صورت مى گیرد. بازیابى آشکار، یعنى ای نکه آزمودنى به طور آگاهانه و هوشیارانه به مواد یادگرفته قبلى بازمی گردد
و آنها را به یاد مى آورد؛ و بازیابى نهان به معناى نبود آگاهى و هوشیارى درباره اطلاعات قدیمى در قیاس با اطلاعات جدید. (کرمی نوری، 1383 ، صص 22 – 25 )
در میان انواع حافظه، حافظه شاهدان عینى در خاطره گوئى و تاریخ شفاهى، کاربرد دارد. زیرا حوادث و اتفاقات مربوط به حافظه شاهدان عینى، از دیگر حافظه هاى روزمره در زندگى واقعى مهمتر هستند. براى بسیارى از هدفهای روزمره، نیازى نیست که حافظه به طور دقیق عمل کند. فرد، به اجمال گفتگوهای روزمره خود را به یاد مى آورد و در زمینه جا، مکان و زمان اتفاقات و حوادث روزمره یک نظر تخمینى دارد؛ جزئیات دقیق این اطلاعات با هدفهای مهمى ارتباط ندارند. بسیارى در این حافظه به نامها، نشانی ها و زمان ها توجه هشیارانه اى ندارند و به ندرت لازم است که اطلاعات به طور کامل و صددرصد صحیح وکامل باشند.
در حالى که در حافظه شاهدان عینى، جزئیات دقیق حوادث و رخدادها اهمیت خاصى دارند؛ اما دشوارى این جاست که در حافظه شاهدان عینى نمى توان بین آنچه واقعاً از یک صحنه حادثه دیده شده با آنچه بعداً در حافظه شنیده یا تصویرشده، تمایز زیادى قائل شدو دیده های واقعى را از غیرواقعى جداساخت. پرسش های هدایت کننده، گمراه کننده یا حتی اشاره هاى خیلى جزئى، ممکن است خطاهائى در فراخوانى بعدى حوادث به وجود آورد.
این یافته ها از این جهت مهم اند که روال و روند مصاحبه ها را با شاهدان عینى نیز باید مورد توجه دقیق قرار داد.حافظه فلاش بالب یا پرتوافکن نیز جنبه اى خاص از حافظه شاهد عینى است که به یادآورى روشن و همراه با جزئیات حادث های مهم، غم انگیز، تعجب آور و هیجان آور مربوط مى شود. (کرمی نوری، 1383 ، صص 291 – 302 ) از آنجا که اطلاعات و جزئیات خاصى از این حوادث همواره و بدون تغییر در حافظه باقى مى ماند، در بازیابى خاطرات به هنگام نگارش، روایت، گفتگوها و مصاحبه تاریخ شفاهى، به آن رجوع مى شود.
خاطره و خاطره نگاری
گاه خاطره و خاطر یا حافظه را، یکى مى انگارند. در صورتى که »خاطره گرچه از جهت دلالت مفهوم و ساخت، متکى و مبتنى بر خاطر است و حتی گاهى آن را معادل خاطر دانسته اند، مستقلاً داراى معناست. خاطره، بخشى از محفوظات است که از برجستگى و ویژگى خاصى برخوردارباشد. «(واحد، کلهر، معاد یخواه، 1364 ، ص 143 )
شکل کنونى واژه فارسى خاطره و ریشه اصلى آن، همچون بسیارى از کلمات دیگر، تازى است. کلمه خاطره، در لغت به »امورى که بر شخص گذشته باشد و آثارى از آن در ذهن شخص مانده باشد، گذشته هاى آدمى، وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است، دیده هاى گذشته یا شنیده هاى گذشته «؛ معنا و تعریف شده است.(کمرى، 1383 ، ص 26 )
خاطره، مظروف و محتوائى است که در ظرف ذهن (خاطر/حافظه) مى گنجد و حتی ممکن است بخش مهمى از خاطر را به تسخیر خود درآورد. از آنجا که همه داشته هاو انباشته هاى ذهنى، ماندگارى و اعتبار یکسانى ندارند، بسیارى از آموخته ها و یافته هاى حصولى، رفته رفته دستخوش کمرنگى و فراموشى مى شوند. اما خاطره ها چون حاصل بازتاب دیده ها، کرده ها، گفته ها و شنیده ها و نتیجه تجربى حضورى و زیست عملى و تعلق باطنى بشرند، به آسانى از یاد نمى روند و چنانچه زمینه تداعى آنها فراهم شود، پس از سالها، غبار از چهره برمى گیرند و خود را مى نمایانند.
از این رو، خاطره را مى توان به جهتى، انفعال و بازتاب ذهن در برابر رویدادهائى دانست که در حافظه جاى گرفته اند، یا نتیجه یادآورى آنچه در ذهن است، به شمار آورد. درهرحال،خاطره، رویدادى است که شایستگى ثبت و ماندگارى در ذهن را یافته است. (کمری، 1383 ،صص 28 – 29 )
با توجه به این تعاریف، خاطره عبارت است از حوادث، رویدادها و حتی سیر عادی زندگی روزمره که با گذشت زمان، در قسمتی از ذهن جای گرفته و ماندگار شده است، به نحوی که در هر لحظه از زمان حال و بنا به نیاز شخص و یا به طور غیرارادی، به یاد می آید و در برابر فرد جان می گیرد. در این میان، خاطرات آن بخش از وقایع که نقش مهمی در زندگی بازی کرده است، هرچند مدت زیادی از زمان وقوع آن گذشته باشد، همواره در ذهن زنده اند و هرگاه صاحب خاطره در یادآوری آن اراده نماید، همچون روز اول در خاطرش به یاد خواهدآمد؛ گوئی لحظ های بیش از آن نگذشته است و به یادآورنده، همواره می تواند شرح کم وبیش دقیق و کاملی از آن، با ذکر جزئیات بیان نماید. (قانونى، 1387 ، ص 15 )
از نظر ادبى، خاطره نویسى، گون هاى زندگینامه نویسى محسوب مى گردد(شمیسا، 1373 ،ص 259 ) به نظر آزبورن، زندگینامه، داستان زندگى فرد یا بخشى از زندگى اوست که کس دیگرى آن را نوشته باشد. اما خاطره نگارى گون هاى شرح حال و داستان زندگى خود آدم یا نویسنده به قلم خودش است( 1387 ، صص 16،33 ) خاطره نویسى، یکى از انواع ادبى وشکلى از نوشتار است که در آن، نویسنده، خاطرات خود را یعنى صحنه ها یا وقایعى که درزندگى اش روى داده، در آنها نقش داشته یا بیننده آنها بوده، بازگو مى کند(دهقان، 1386 ، ص 137 )
برخى، خاطره نویسى را در معناى عام آن، نه تنها یادآورى و نگارش دیده ها، بلکه شنیده ها هم دانسته اند که در آن، علاوه بر زمان و مکان وقوع خاطره، به ارزیابى چگونگى وقوع آن نیز مى پردازد(کمرى، 1373 ، صص 13 – 14 )گرچه خاطره زائیده و متأثر از واقعیت بیرونى و عینى است، ولى حفظ و ماندگارى آن ناشى از عواطف فردى است. تشخیص، بازخوانى و بازیابى خاطرات را، مى توان در آواها (خصوصاً گفتارها: شفاهیات، نقل ها) نقش و نگارها، نوشته ها، اشیاى مادى و مکان ها ملاحظه کرد. در این میان، » بیش از همه به آثار مکتوب یا خاطره نگاشته ها، به جهت غلبه تدریجى و سیطره غالب، توجه شده است؛ تا آ نجا که واژه خاطره و خاطرات، معمولاًخاطرات مکتوب را به ذهن متبادر مى کند. گوئى این شکل خاص از خاطرات، با تمامى اشکال آن برابر دانسته شده است. گرچه پیدائى آواها، کلام و گفتار بر نقش و تصویر قدمت دارد و نخستین خط (خط – نقاشى: هیروگلیف) از بطن نقش و نگار زاده شده است. «(کمرى، 1383 ، ص 30 )
درست است که وحدت و یگانگى بین اضلاع چهارگانه خاطره یعنى 1. صاحب خاطره؛ 2. خاطره؛ 3. موضوع، رخداد بیرونى و زمینه پرداز خاطره، و 4. نمود عینى و خارجى خاطره (متن)، در صورتى تحقق مى یابد که خاطره نویس و صاحب خاطره یک نفر باشد؛ امااین سخنى ناصواب است که »خاطره نویس و صاحب خاطره یک تن بیش نیست و منظور از خاطره (به معناى مکتوب)، بازگفت و بازنوشت یادهاى پیشین دارنده خاطره، به قلم خود اوست «. (کمری، 1383 ، ص 59 ) خاطره نویس، ممکن است شخصى غیر از صاحب خاطره باشد. در مواردى که صاحب خاطره بى سواد یا کم سواد باشد، این امر آشکارا دیده مى شود.
پیشینه خاطره نویسی
قبل از اختراع خط، منابع تاریخى را خاطره اشخاص و نقل قول ها تشکیل مى داد. یکى ازمنابع و مآخذ مورد استفاده در تدوین تاریخ، منابع ذهنى یا نقلى یعنى شنیده ها، دیده ها وخاطره هاى اشخاص است. در این دسته مآخذ، اسطوره های باستانى، افسانه هاى کهن،حکایات تاریخى و داستا نهاى قهرمانان ملى – که سینه به سینه نقل شده – و همچنین خاطرات اشخاص را باید گنجاند.هر شخصى داراى تجربه فردى است که مى تواند آن را در قالب خاطره روایت کند و به نوشتار درآورد. برخلاف نظر برخى، خاطره گوئى و خاطره نویسى، منحصر به شخصیت هاى برجسته و داراى موقعیت، مرتبه و مسئولیت در جامعه، و مستلزم داشتن دانش عالى تخصصى
در یک زمینه نمى باشد(کمری، 1383 ، صص 67 – » (88 کسى که واقعاً دلش مى خواهد زندگینامه یا شرح حال بنویسد «، مى تواند زندگینامه یا خاطرات خود را بنگارد (آزبورن،1387 ، ص 65 ) گرچه فرهنگ نگارش، قدمتى کمتر از فرهنگ گفتار دارد و نویسندگى، حتی تا به امروز چندان رایج و مرسوم نیست.
خاطرات شفاهى دیوانیان و افراد مورد اطمینان، و زندگینامه ها، مبناى وقایع نگارى مدبرانه ابن مسکویه در بخش عمده اى از کتاب تجارب الامم، بوده است(ابن مسکویه 1366 ، صص 38 ، 53 – 54 ) در قرون میانه اسلامى، به تدریج یادداشت ها یا ملاحظات روزانه، مواد اساسى خاطرات را تشکیل داد.( Rosental, 1968, p 173 ) احتمالاً بسیارى ازمسلمانان داراى مقام و مرتبه بالا و متمایز، یادداشت هاى مربوط به فعالیت هاى خویش را نگاه داشته اند. با توجه به جو سیاسى آن دوران، شمار کسانى که جرئت به جاگذارى وحفظ منظم افکار درونى و محرمانه خویش را در دفترهاى خاطرات روزانه داشتند، قابل توجه نبوده است. با وجود این، برخى صاحب منصبان دولتى، شاید از آغاز به قصد انتشار در آینده، دفتر خاطرات روزانه فراهم کردند. خاطرات ابن ماسرجیس وزیر در قرن نهم، یاعماد اصفهانى در کتاب حجیم البر قالشامى در قرن دوازدهم؛ به احتمال بر یادداشت ها و دفترهاى خاطرات روزانه، مستند و مبتنى بوده که در طول یک عمر فراهم آمده بود.
روزنامجه، عنوان اثرى در میان آثار صاحب بن عباد (متوفاى 385 ق./ 995 م.)، واژه اى فارسى به معناى یادداشت هاى روزانه است. بخش هائى از دفتر خاطرات او، نشان مى دهدکه مطالب آن نه موضوعات تاریخى بلکه اطلاعات ادبى و لغوى مشهور به امالى و آثارادبى عمومى و نوعى معجم بود هاست. ( Rosental, 1968, p 174 ) یکى از قدیمى ترین نمونه هاى خودزیست نامه (حسب حال) در ایران، مربوط به ابن سیناست که آن را بر شاگردان خود املاکرده است. (شمیسا، 1373 ، ص 259 )
در عصر رنسانس، انسا نگرائى موجبات رهائى انسان را از انواع قید و بندها فراهم ساخت. به همین دلیل، سرنوشت وى به عنوان یک فرد و نه عضوى از اجتماع، اهمیت یافت. با تغییر نقش انسان در جامعه غرب، خاطره نگارى به شکل کنونى رواج یافت. با قبول مسئولیت هاى اجتماعى، خاطرات افراد در کنار سفرنامه ها نیز، نشانه هائى از فرد و اجتماع را نمایان ساخت. سیاستمداران، افراد مشهور، نویسندگان، نظامیان و افراد خاندان سلطنتى، ازآن دسته افرادى بودند که خاطراتشان نوشته شد. (دهقان، 1386 ، صص 23 – 24 )
از پایان قرن هفدهم میلادى، استفاده از خاطرات شخصى گروه هاى متعدد اجتماعى به عنوان نمونه داده هاى تاریخى؛ مورد توجه محققان قرار گرفت.( .ompson, 1988, p 33 )خاطرات در جامعه اى که براى تاریخ ارزش قائل شود، خواه ناخواه ارزش پیدا مى کند و در غرب هم، روزى خاطرات ارزش پیدا کرد و فرهنگ خاطره نویسى رواج یافت که تاریخ اهمیت پیداکرد.
پیشگامان جامعه شناسى نیز، داستان هاى زندگى را مشتاقانه جمع آورى کردند. در حالى که دیگران از آن غافل بودند. روایات، بخشى کلیدى در گفتمان شخصى و روا نشناسى انتقادى است.روایات کودکان به منظور توسعه در آموزش و پرورش، تجزیه و تحلیل مى شود.
Atkinson, Delamont, 2006, p IXX) ) در قرن بیستم، کارکرد کتابهاى خاطرات، علاوه بر گزارش وگواهى رویدادهاى تاریخى، نوعى درونکاوى و مطالعه انسان نیز بود. (مالرو، 1365 ، ص 25 )
در فرهنگ ایرانى -ا سلامى،از قرون میانه، سفرنامه نویسى به عنوان شکلى ا ز خاطره نگارى مرسوم بوده و نمونه هاى بارزى از آن در ادوار گوناگون تاریخى مى توان برشمرد. در دوران معاصر، در کنار پیچیدگى و سبک مبالغه آمیز نثر فارسى، زبان ساده و صریح به کار رفته در نوشتن خاطرات، قدم اساسى در پیدایش نثر فارسى نوین به شمار مى آید. خاطرات، نمونه اى از ساده نویسى و نوگرائى در نثر فارسى این دوران است، از جمله خاطرات تا جالسلطنه که مطالب را با نثرى ساده نگاشته است. (مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1378 ، ص 331 )
ابراهیم صفائى، اولین کسى است که خاطرات افراد سالخورده را درباره رضاشاه گردآورد و در کتابى با نام رضاشاه در آئینه خاطرات، منتشر ساخت که کارى سطحى و تبلیغاتى محسوب مى شد(واحد، کلهر، معاد یخواه، 1364 ، ص 154 )
در سالهاى اخیر، بخشى ازمنابع تاریخ ایران، به خاطرات شامل همه نمونه ها از قبیل زندگینامه، زندگینامه خودنوشت وسفرنامه، اختصاص یافته است. (حافظ قرآنى، 1375 ، صص،1 825 – 841 )
شمار کسانى که به نگارش خاطرات خود از حوادث دوران انقلاب اسلامى پرداخته اند، بسیار اندک است. برخى، وقوع جنگ ایران و عراق را، یکى از عوامل اصلى آن مى دانند.جنگ تحمیلى و پیشرفت حیرت انگیز آثار خودنوشت، موجب شد تا حرکت اجتماعى مردم در انقلاب، در میان خاطرات و یادداشت ها، جایگاه خود را پیدا نکند. »هرچند درسالهاى اخیر، بعضى از سازمانها، اقدام به مصاحبه با افراد انقلابى آن دوره کرده اند واین آثار به عنوان خاطرات شفاهى به چاپ رسیده است. کتاب لحظه هاى انقلاب، نوشته محمود گلابدره اى از آثار خودنوشت برجسته راجع به پیروزى انقلاب، از این دست است. « (دهقان، 1386 ، ص 94 )
جنگ ایران و عراق، همچنین حصر، انحصار و محدودبودن خاطره نویسی را به طبق هاى خاص شکست و زمینه خاطره نویسى را براى لایه هاى زیرین جامعه فراهم آورد (کمرى،1383 ، ص 69 )
مردم معمولى از جمله کسانى هستند که به سوى جنگ نمى روند، بلکه جنگ به سوى آنها هجوم مى آورد. خاطرات مردمى بیش از آ نکه به رخدادها و وقایع جنگ بپردازد، به مصائب و دشوارى هاى آنان به هنگام هجوم ها مى پردازد. نوشته هاى نویسندگان که در زیر عنوان گرو ههاى مردمى؛ خاطرات و یادداشت هاى زیادى به هنگام جنگ از خود برجاگذاشته اند، به خاطر برخوردارى از جزئى پردازى و حس انسان دوستى، جزو میراث مکتوب ادبى کشورها شمرده مى شود. (دهقان، 1386 ، ص 45 )
موضوعاتى مانند عملیات ها، در سرلوحه طرحهاى خاطر ه یابى و تاریخ شفاهى جنگ قرار گرفت. به عنوان نمونه، در مورد عملیات بزرگ والفجر 8، کتاب خاطراتى کوتاه ازعملیات هاى بزرگ (فروغى، 1371 )
واروند خاطرات (بنیاد حفظ آثار وارزش هاى دفاع مقدس استان مازندران، 1383 ) خاطراتى خام از این عملیات سرنوشت ساز است. در حالى که کتاب از بوشهر تا فاو (یاحسینى، 1382 ) مجموعه اى از مصاحبه هاى فعال با رزمندگان شرکت کننده در عملیات مزبور و آمیزه اى از خاطره نگارى و تاریخ شفاهى است.امروزه خاطره گوئى و خاطره نویسى،به یک سنت روشنفکرى تبدیل شده است. عالى ترین مقامات کشور، در مناسبت هاى مختلف و در حضور عوام یا خواص به شرح خاطرات خود، و مؤسسات دست اندرکار نگارش خاطرات انقلاب و جنگ، به برگزارى نشست ها وشب نشینى هاى خاطره گوئى مى پردازند. (خاطرات ناب انقلاب در یک شب نشینى، 1386 )
انواع خاطرات
خاطرات،با توجه به ویژگی های گوناگون و متنوعی که دارند،به صورتهای مختلفی دسته بندی می گردند و در هر دسته بندی، عناصری ملاک این تقسیم بندی قرار می گیرند. خاطرات در نگاه اول و نخستین مبنا، براساس نوع ثبت، ضبط و انتقالشان، به دو دسته: خاطرات شفاهی وخاطرات کتبی، تقسیم می شوند:
خاطرات شفاهی، آن دسته از خاطراتی است که صاحب خاطره، خود اقدام به ثبت آنها نمی کند، بلکه این خاطرات به صورت شفاهی برای دیگری نقل می شود. این خاطرات نقل شده، اعم از آ نکه برای فرد متخصصی که درصدد جمع آوری اطلاعات از خاطر های خاص است و یا صرفاً از روی نوعی تفنن و یا دلتنگی بیان شوند، از انحصار فکر و ذهن صاحب خود بیرون می ریزند و بدین ترتیب به نوعی، از زوال – که ناشی از فراموشی یا مرگ گوینده خاطره است – رها می شوند. (دهقان، 1386 ، ص 263 )
خاطرات مکتوب، شیوه دیگر انتقال خاطرات است. در این دسته، صاحب خاطره یا دیگرى، به دلایل گوناگون اقدام به نگارش خاطرات م یکند و بدین ترتیب خاطرات به شیوه مکتوب، به دیگران منتقل و ثبت و ضبط می گردند. این خاطرات، آن چنان اهمیتی دارندکه گاه حتی شکل گیری خاطره را نیز منوط به مکتوب شدن آن می دانند. از این رو، برخی خاطره را عبارت از شکل گیری مواد خام انباشته در ذهن به صورت متن می دانند. زیرا باشکل روائی و منظم آنچه در ذهن است، دارای معنا و مفهوم می گردد. خاطرات از ابعاد وجنبه هاى مختلف صورى، حجم و ریخت، محدوده و دامنه، موضوع، محتوا و جایگاه راوى آن، و خاطرات مکتوب نیز باتوجه به مطالب ثبت شده و آنچه برای نگارنده در اولویت بیان قرارگرفته، طبقه بندی مى شوند(کمرى، 1383 ، صص 62 – 67 ؛ قانونى، 1387 ، ص 20 )
با توجه به موقعیت راوى و صاحب خاطره، خاطرات به اتوبیوگرافى (زندگینامه خودنگاشت/ سوانح عمر/ حسب حال/ کارنامه/ ترجمه حال) و مشاهده نویسى یا واقعه نگارى(شرح دیده هاى نویسنده از وقایع بیرونى و احوال دیگران) تقسیم مى گردد. ممکن است تلفیقى از دو نوع یادشده یعنى شرح حال و کردار و مواضع نویسنده همراه با شرح حوادث رخداده و ماجراهاى به وقوع پیوسته و یادکرد چند و چون احوال و اعمال دیگران نیز، شکل بگیرد که این، نوع جامع و عام خاطره نویسى است. (کمرى، 1381 ، صص 16 – 17 )
این، در حالى است که زندگینامه هاى مبتنى بر خاطرات را نیز از بعد سیاسى، تاریخى ویا روا نشناسى و مجموعه اى دسته بندى مى کنند. مثلاً زندگینامه وینستون چرچیل در عرصه تاریخ سیاسى انگلستان، هیتلر در تاریخ آلمان نازى و استالین در تاریخ شوروى، از اهمیت زیادى برخوردار است. ( 76 , 25 – (Tosh, 1999, pp 24
افزون بر این، امروزه در جوامع توسعه یافته، زندگینامه نویسى به حرف هاى تخصصى تبدیل شده است و زندگینامه نویسان حرف هاى، با بهره گیرى از منابع مستند و استفاده ازابزار مصاحبه، به تدوین و نگارش زندگینامه شخصیت هاى متقاضى مى پردازند(آزبورن،1387 ، صص 223 – 374 ) به نظر موراى کندل، یکى از بزرگترین زندگینامه نویسان معاصر، »زندگینامه نویس جدى در بند محدودیت هاى سخت تعهدات زندگینامه نویسى در بیان حقیقت است. زیرا رسالت او، آشکارسازى تمامى زندگى – آنگونه که در جهان عینى اتفاق افتاده – مى باشد.( (CULLAGH, 1998, p97
کارکردهای خاطرات
به گفته فوکو، » زندگینامه نویسى، به طور عمده آن ذهنیتى است که در پس توصیفش جعل مى شود. هرگز زندگینامه نوشته نخواهد شد. به عبارت دیگر، چیزى به نام زندگینامه خودنگاشت وجود ندارد «.(کمرى، 1383 ، ص 74 ) دیگرى، خاطره برخاسته از تجربه را نیز بر پایه بنیانى غیرعلمى دانست هاست.( RADDEKER, 2007, p 152 ) بدبینى نسبت به این منبع باارزش، نباید مورخان کنونى را از آن غافل کند. زیرا با آ نکه خاطرات بخشى از منابع تاریخى محسوب مى گردد، اما به تعبیر رانکه، بیان تاریخى گذشته به هیچ وجه به معنى تأیید آن به همان شکلى که واقعاً بوده، نیست؛ بلکه به معناى حفظ خاطره اى است که در لحظات خطر نمایان مى شود (استنفورد و دیگران، 1379 ، ص 239 ؛ بنیامین، 1385 ، ص 154 ) گرچه توصیف تمامى زندگى به طور کامل، حتی در زندگینامه نویس، اغراقى بیش نیست CULLAGH, 1998, p 97) )، خاطرات را نیز باید نوعى قرائت گذشته دانست. زیرا تجربه فردى در گذشته، به بازآفرینى آن در زمان حال انجامیده است.
» زندگینامه، تاریخ نیست یا شاید اگر بخواهیم دقیقتر بگوئیم؛ تاریخ، زندگینامه نیست. اما این دو شاخه از نویسندگى، اشتراکات زیادى با یکدیگر دارند وشاید هم خیلى ساده انگارانه از هم جدا شده اند «.(آزبورن، 1387 ، صص 40 – 41 ) خاطرات را، باید یکى ازابزارها و مواد اجتهاد تاریخى مورخ دانست که گاه به عنوان یک منبع اصیل در کنار دیگرمنابع اهمیت مى یابد.
»کارکردهاى خاطره، از دو جهت کلى شایان بررسى است: یکى از آن لحاظ که خاطره نمایانگر ضمیر صاحب خاطره است و کم وبیش درون و برون پدیدآورش را مستقیم یاغیرمستقیم، آشکار مى کند. دیگر، وجه ارتباطى آن با مخاطبان و امکان تفسیرها و برداشت هاى ثانوى از خاطره است. خاطره، گرچه حدود و حریم شخص محسوب مى شود، به محض آنکه امکان عرضه و مجال بروز مى یابد، از ملکیت مطلق صاحب خاطره بیرون مى آید. از منظر نخست، خاطرات اهمیت روا نشناختى دارند و ابعاد ناپیدای پدیدآورندگان خود را مى نمایانند،
به این شرط که از روى صداقت و شجاعت اظهار شده باشند. « (کمرى، 1383 ، ص 33 )
ادعاى صاحب خاطره و مندرجات خاطرات را بدون بینه کافى نمى توان پذیرفت. گرچه «از مطالعه این یادداشت ها، نه فقط مواضع مبهم و تاریک حوادث و بعضى اسباب و معدات نفسانى آنها روشن مى شود، بلکه غالباً اطلاعات سودمندى در باب احوال اجتماعى و ادارى قرون و ادوار گذشته نیز به دست مى آید «.(زری نکوب، 1368 ، صص 112 – 113 ) خاطرات مى تواند پلى میان تاریخ و مردم ایجاد کند(آزبورن، 1387 ، صص 41 – 42 )
حس گذشته،از طریق خاطرات به انسان داده مى شود.این خاطرات،از طریق بزرگترهاى خانواده گسترش مى یابد. آنگونه که »برتراند راسل، پدربزرگش، لرد جان راسل را کاملاً به یادمى آورد که دیدارش را با ناپلئون در البا توصیف مى کرد. بدین سان در دو مرحله، خاطرات خانوادگى امروز مى تواند تقریباً به دو قرن بازگردد. « (استنفورد، 1384 ، ص 97 )
کارکرد خاطره در صحنه جامعه و طیف وسیع مخاطبان، متفاوت است. این گوناگونى، از ابراز حس همدردى و همراهى و زبان حال خود تلقى کردن تا اظهار تنفر و روگردانى و حتی تکذیب؛ امکان وقوع دارد. از آن رو که خاطره ها، گذشته را به حال مى پیوندند، چونان پلى در معبر فرا روى، حرکت به سوى آینده را تسهیل مى کنند و با عرضه داشت تجربه هاى تلخ و شیرین و حسابگرى هاى هوشمندانه اى که در این تجارب نهفته است وعبرت جستن و درس گرفتن از تنگناها و پرهیز از شادخوارى هاى بى ملاحظه و بی حساب،
براى نوگامان و تازه کاران، موجب تذکار و تنبه مى شوند.گذشته از کارکردهاى آموزندگى و اخلاقى خاطرات، هر یاد و خاطره اى، خشتى دربناى تاریخ و فرهنگ جامعه است. بررسى و مطالعه خاطره ها، ذهن را مدد مى دهد تا به نقش اعمال و افکار اشخاص در چرائى و چگونگى رخدادها پى ببرد. تحقیق در نوع روابط و مناسبات انسانى هر عصر و آنچه خمیرمایه پژوهش هاى مردم شناسى و جامعه شناسى است، به یارى خاطره ها امکان پذیر مى گردد. خاطرات، بخش معتنابهى از ادبیات و هنر اقوام و ملل را سامان مى بخشند و به وجود مى آورند(کمرى، 1383 ، ص 35 )
یادآورى حوادث و بازگوئى خاطرات، دیگر خاطرات را نیز تداعى مى کند و از مرگ خاطرات و تجربیات شخصى جلوگیرى به عمل مى آورد. از آن رو که خاطرات باید حاوى و حامل واقعیت هاى عینى و عملى، کرده ها، گفته ها، دیده ها و شنیده ها و بازتاب هاى ذهنى پدیدآوران خود باشند یا هستند، یعنى نمایانگر عملکرد نویسنده اند و جلوه هاى گوناگون آن را آشکار مى سازند؛ در مجموعه منابع و مدارک تاریخى جاى مى گیرند و از حیث موضوع و محتواى آنها محل رجوع و استناد است(کمری، 1383 ، ص 70 ) خاطرات به عنوان زیرمجموعه زندگینامه نویسى، بتدریج از ادبیات به سمت تاریخ و تاریخچه زندگى فرد، حرکت و میل کرده است و جنبه هاى مستند آن در کنار فنون نگارش و داستان نویسى، اهمیت بیشترى یافته است(آزبورن، 1387 ، ص 19 )
سرانجام آنکه خاطرات، مى تواند گنجینه اى الهام بخش براى داستان نویسى، اشعار وسرودها، فیلمنامه ها و نمایشنامه ها و نیز، منبعى براى پژوهش هاى اجتماعى، مردم شناسى و رجال شناسى قرار گیرد. این سخن که خاطره، به دلیل قابلیت تبدیل شدن به داستان، رمان وایجاد ارتباط با خواننده، مشترى بیشترى نسبت به تاریخ دارد (کرباسچى، 1367 ، ص 30 )، شاید ناشى از این امر باشد که گاه مورخان براى همکاران خود تاریخ مى نویسند و مردم معمولى و عامه خوانندگان را نادیده مى گیرند. تواریخ مستند و علمى منتشر شده از محافل
دانشگاهى، براى همه قابل درک و فهم نیست(آزبورن، 1387 ، صص 41 – 43 )
تاریخ شفاهی
تاریخ شفاهى، در تکمیل و تکامل سنت قدیم گام برداشته است. تاریخ شفاهى در دوره جدید – که متضمن ثبت روشمند رویدادهاى زندگى است – تنها پس از جنگ دوم جهانى آغاز به پیشرفت کرد. این پیشرفت، تا اندازه اى مرهون متداول شدن ضبط صوت هاى همراه بود. اختراع ضبط صوت و بهره گیرى از آن را باید انقلابى درعرصه جمع آورى داده ها و اطلاع رسانى علمى شمرد. همچنین، رسانه هاى الکترونیکى، شرایط و ساز و کارهاى سنتى انتقال فرهنگ را تحریف و دگرگون ساختند(آلبر و تودسک، 1368 ، صص 103 – 104 )
در سال 1947 آلن نوینز در دانشگاه کلمبیا، شاید اولین تاریخ شفاهى نوین را تکمیل کرد. نوین از آن رو که هرچند ساز و کار مصاحبه پیش از این نیز به کار گرفته مى شد،اما کاربرد ضبط صوت، امکان ذخیره سازى مصاحبه و بایگانى کردن صداى شاهد و ناظرتاریخى را فراهم ساخت. افزون بر این، فناورى جدید، انجام مصاحبه را در هر مکانى امکا نپذیر و محدویت هاى پیشین را مرتفع ساخت.
سال هاى پس از جنگ، مورخان به سند شفاهى در روایت از گذشته، امعان نظر بیشترى کردند؛ تا جائى که به تعریف روش و اصول تولید خبر و شواهد شفاهى و نهایتاً تاریخ شفاهى انجامید. درگیرى قشر عظیمى از مردم جهان در آن جنگ – که هر یک کتاب زنده اى براى آن گذشته دردآور بودند – مایه اصلى نوزایش در این آئین کهن تاریخ نگارى شد. تاریخ شفاهى،درواقع بر آن بود تا فرصت هاى مناسب را براى دست اندرکاران حیات گذشته فراهم آورد.کسانى که در گرماگرم هنگامه فرصت ثبت و نگارش نداشتند، اینک میکروفن، این فرصت را به یارى فناورى جدید براى آنها میسر ساخت.طرحهاى تاریخ شفاهى، از همان ابتدا در حیات تازه خود، متکى به ثبت، ضبط و مصاحبه با نخبگان و کارگزاران برجسته نشد. چرا که دیرزمانى بود که تاریخ اجتماعى تحت تأثیر مکاتب مختلف تاریخ نگارى از جمله آنالز، راه خود را یافته بود و درواقع تاریخ لایه هاى پائین اجتماع و عنوانهاى بسیار متفاوت آن، موضوع نگاه به گذشته شد. از این رو،چنین نگاهى یعنى بازسازى تجربه زندگى روزمره مردم معمولى در صنعت، تجارت،جنگ، صلح و غیره، چیزى نبود که انتظار آن را از زبان بزرگان داشت. بدین صورت تجربه مردان معمولى، راه خود را از گذشته به درون تاریخ بازیافت. مهمترین جنبش تاریخ شفاهى، در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 بود که مورخان و نویسندگان اجتماعى،نقش ویژه اى براى این روش به عنوان ثبت و تفسیر انسانى از گذشته مدعى بودند.تاریخ شفاهى، فرصت ثبت و نگارش تجارب زنده را براى کسانى که فاقد آموزش هاى لازم و فرصت و نفوذ براى نوشتن بودند، مهیا کرد. در این مجال، شاید نظرات و تجربه هاى کسانى که خارج از منابع رسمى و نخبگان بودند و با آنها سازگارى و توافقى نداشتند، فرصت بیان تجارب خود را یافتند؛ تجاربى که از حیات مایه مى گیرد و چشم انداز دیگرى فراروى آیندگان باز مى کند. از این رو، کار مصاحبه همانند حرفه وکالت به نظر رسید. زیرا مصاحبه، مورخان را به درون جامعه کشاند و شانس و مجال را براى صداى گروه هائى فراهم ساخت که به لحاظ اجتماعى و تاریخى به حاشیه رانده شده بودند. ( (sangster,1998, p 87
نکته دیگر اینکه، هر گروه اجتماعى حامل اطلاعاتى است که لزوماً گروه هاى دیگر اجتماعى حاملان آن نیستند. یادآورى این نکته بایسته است که هدف از کار میدانى به کمک رو شهاى کیفى و براساس اطلاعات شفاهى، فقط به دست آوردن اطلاعات صحیح ودقیق نیست، بلکه در بسیارى از موارد حتی اطلاعات اشتباه، حائز ارزشهاى کیفى است که اطلاعات صحیح لزوماً آ نها را به دست نمى دهد. (مسعودى نژاد، 1385 ، ص 153 )
هنگامى که فنون جدید کامل شد، منابع نوین هم گشوده شد. براى پژوهش تاریخىاز افراد بى سواد یعنى انسانهائى که نمى توانستند تاریخشان را با نوشتن ثبت کنند. اما آن رادر حافظه و خاطرات فو ق العاده دقیق حفظ کردند، از این فنون و ابزارها، به طور گسترده استفاده شد. حتی در بین ملل باسواد، افراد زیادى به واسطه پیرى یا فقدان آموزش، نمى توانند خاطراتشان را بنویسند، اما چیزهاى مهمى دارند که از تجاربشان در طول عمر شصت، هفتادیا هشتاد ساله خود، نقل کنند. بدی نسان، روزنه هاى تاز هاى از حوزه تاریخى، بویژه در تاریخ اجتماعى، به روى مطالعه مورخ باز شد.
»دلیل اهمیت تاریخ شفاهى، این است که در سطوح متعددى تازگى دارد. نه تنها نوع غیرمعمولى از شواهد را مى شناساند، که منابع مختلفى را نیز مى گشاید؛ بخشهاى مختلف (و در غیر این صورت غالباً مخفى) حوزه تاریخى را دسترس پذیر مى سازد و غالباً زوایاى جدیدى را از تفسیر مطرح مى کند. همانند بسیارى دیگر از ابداعات تاریخ نگارى، تاریخ شفاهى در نتیجه پیشرفت هاى فنى بویژه میکروفن و ضبط صوت، اهمیت یافت. این وسایل، مصاحبه با منبع خبر را براى پژوهشگر میسر ساختند. « (استنفورد، 1384 ، ص 266 )
حیات تاریخ، در همه حال بستگى به اهداف اجتماعى آن دارد. درواقع هر نسلى داراى پرسش هاى خود از گذشته است و در این راستا، دست به دامان ساز و کارهاى لازم براى پاسخ یابى مى زند. گسترش حیطه حیات اجتماعى و تنوع نقاط عطف، و فراوانى وقایع وجریانها در زمانهاى نزدیک به ما، بویژه مورخ امروز را در مقابل پرسش هاى گوناگون و دشوار قرار داده است. از سوى دیگر، به نظر مى رسد میزان درخواست هاى ناگفته از حل معماهاى آینده، چیزى است که بیش از هر وقتى فرا روى تاریخ نگار امروز خودنمائى مى کند.
در این میان، تاریخ شفاهى بیش از هر چیز به عنوان راهکارى در دستیابى به اطلاعات لازم براى بازسازى گذشته به حساب مى آید. به نسبت حیات نه چندان طولانى این شیوه تاریخ نگارى، نشان از کارائى و کارآمدى آن در رمزگشائى متنوعى از گذشته دارد. درعین حال، این شیوه در اروپا پس از سه دهه مورد توجه خاص مورخان حرف هاى قرارگرفت. همچنین نوعى گفتمان جهانى در مشارکت عمومى، زمینه پرداختن به بافت نظرى این رشته را بیش از پیش فراهم کرد. این مباحث، موجب بروز چالش هاى اساسى تاریخ شفاهى در صحنه هاى جدى و رسمى گردید.
سنجش تحلیلی خاطره نگاری با تاریخ شفاهی
روایت،تنها شکل پذیرفتنى و سودمند براى انعکاس ساختار زمان گذشته Huppert, 1997, p 872) ، ذاتى تاریخ و وجه مشترک تاریخ و خاطره است. شرح هر رویدادى، خود نوعى روایت و داستان محسوب مى گردد. از نظر گالى، جریان تاریخ و جریان روایت تقریباً قالب واحدى دارند(استنفورد، 1384 ، صص 166 – 167 ؛ استنفورد و دیگران، 1379 ، ص397)
قالب روایت در خود تاریخ یافت مى شود، اما بیش از یک داستان براى بیان آن وجوددارد(.( Dray, 1997, p 775 روایت تاریخى، همواره با تبیین عجین است. زیرا »فهم و دریافت تاریخى در چارچوب روایت و با کمک ابزار روائى، ترتیبات آن و ترکیب هاى آن صورتمى گیرد. « (استنفورد و دیگران، 1379 ، ص 398 )
»به رغم این واقعیت که بخش اعظم تاریخ به شکل روائى نوشته نشده است، مى توان گفت که تمام تاریخ، به طور کلى، خصلت روائى دارد. پل ریکور اظهار داشته که حتی تاریخ- که باید خالى از هیئت روائى باشد – در بند فهم روائى ماست. تاریخ، همچنان مستلزم توانائى اساسى ما در دنبال کردن روایت است. دلیل این امر، آن است که فهم تاریخى وتعقیب داستان، هر دو به عملیات شناختى واحدى، یعنى راه هائى که به شناخت یک چیزمنتهى مى شود، نیازمندند. « (استنفورد، 1384 ، ص 442 )
خاطره و تاریخ، نوعى داستان هستند که روایت مى شوند. جى جى رنیر، مورخ هلندى نوشت: »تاریخ، داستان تجارب انسانهاى فعال در جوامع است. « باید توجه کرد که وى تاریخ را داستان قلمداد مى کند. خاطره، داستانى فردى از تجرب هاى شخصى می باشد. تاریخ، بازنمائى داستان تجربیات انسانى از طریق واسطه هاى مختلف و به وسیله مورخ است. در زندگینامه، زندگینامه خودنوشت، خاطره و تاریخ شفاهى، شاهدان زنده و بازیگران زنده بر روى صحنه، واسطه بازنمائى هستند. (استنفورد، 1384 ، ص 154 ؛ 27 – (RADDEKER, 2007, pp 26آشکار است که داستان و تاریخ وجوه مشترک زیادى دارند، اما یکسان نیستند.
بسیارى از روایت ها خیالى اند و بنابراین تاریخى نیستند. بسیارى از تاریخ ها مدعى راست بودن هستند اما داستان نیستند. شروع، فاعل، رویدادها، شخصیت ها، صحنه، توالى، طرح، زاویه دید، زمان درونى، حقیقت و پایان؛ در تاریخ و داستان با یکدیگر تفاوت دارند.
(استنفورد، 1384 ، صص 155 – 161 ) شاید این تفاوتها را، در میان خاطره و تاریخ نیز بتوان تشخیص داد.
در خاطره نیز مانند داستان، خاطره گو و راوى، نقطه آغاز است. روایت و اصل خاطره، بر خود خاطره گو متمرکز است؛ »شخصیت نویسنده، در پیشانى صحنه رویداد قرار مى گیرد Tosh, 1999, p 40).« ) ممکن است خاطره گو به هر دلیلى، رویداد و داستانى را ابداع کند. جذابیت رویدادها در خاطرات نیز، از نکات مشترک داستان و خاطره مى تواند باشد. خاطره، نگاه به گذشته از زاویه دید خاطره گو است و نهایتاً اینکه، خاطره و تاریخ، هر دو ادعاى بازنمائى واقعیت و حقیقت را از گذشته دارند، با این توضیح که ادعاى تاریخ ممکن است مستندتر باشد.
تاریخ به رغم آنکه شکلى از بى شمار اشکال متنوع روایت به شمار مى رود، ولى از این نظر که مدعى رابطه اى خاص با حقیقت است، بى نظیر و منحصر به فرد به شمار مى آید.به بیان دقیقتر، هدف سازه هاى روائى و داستانى آن، معطوف بازسازى گذشته واقعاً موجود است. مهمتر آ نکه، این همان چیزى است که تاریخ را مى سازد و آن را از حکایت و افسانه یا داستان متمایز مى سازد. (استنفورد و دیگران، 1379 ، ص 400 ؛ 775 – (Dray, 1997, pp 774
برخى، روایت تاریخ را در قالب خاطره و دورشدن از بازسازى واقعیت گذشته و راه یافتن تخیل،و افسانه پردازى را در آن، به معناى ژانرى ادبى دانسته اند ( ؛Dray, 1997, p 774 آزبورن، 1387 ، ص 18 )
در حالى که دیگران، خاطره را در هر حال، موضوعى تاریخى،زیرمجموعه تاریخ و از منابع اصلى تاریخ نویسى برمى شمارند. (باباشاهی، 1386 )
تاریخ شفاهى یعنى گردآورى شواهد شفاهى براساس مصاحبه هدفمند و آگاهانه، چه به عنوان گرایشى در تاریخ و چه به عنوان روشى در گردآورى اطلاعات تاریخى، نیز نوعى روایت است. در تاریخ شفاهى نیز مانند روایت، گزینش رویدادها، نقطه آغاز، امر واقع و راوى، دیده مى شود. اما برخلاف برخى ادعاها (کاموس، 1387 ، ص 29) شاید نتوان پایانى براى تاریخ شفاهى منظور کرد. زیرا مصاحب هگر خود به عنوان راوى بعدى تاریخ و
واسطه اى جدید در زنجیره راویان قرار مى گیرد و سیال بودن، تاریخ شفاهى را از روایت و داستان متمایز مى سازد.
خاطره – که خود نوعى روایت شمرده مى شود – هسته مرکزى تاریخ شفاهى ومهمترین دستاورد مصاحبه است. اما نکته اساسى این است که، خاطره در خاطره گوئى یا خاطره نویسى، تنها یک فاعلیت دارد؛ در حالى که در تاریخ شفاهى، به دلیل حضورمصاحبه گر و طرح پرسش هاى آگاهانه، فاعلیت دوگانه است و روایت و متن تولید شده، حاصل تعامل و گفتمان مصاحبه گر با مصاحبه شونده است. بدین ترتیب، هم مصاحبه گر و هم مصاحبه شونده، در حکم مورخ هستند.
هسته سخت و اولیه در خاطره، نقل یا روایت است. نقلى که تنها یک بار ذکر مى گردد وثبت مى شود. در حالى که در طرح تاریخ شفاهى، دخالت زمان، مکان، راوى (مصاحبه شونده)و مصاحبه گر، روایت را به شکل گزارش5 درمى آورد. در گزارش، علت و سبب نهفته است.گزارش، شرحى براى اقامه دلیل و برهان است. بنابراین با روایت و نقل حادثه تفاوت دارد.البته در خاطره و خاطره نگارى هم ممکن است روایت حادثه و رویداد همراه و همزمان با گزارش راوى از واقعه و بیان نظرات و دیدگاه هاى راوى باشد که در این صورت، به تاریخ نزدیک مى شود. به رغم همانندى هاى خاطره با تاریخ شفاهى خاصه در بحث روایت، فرآورده هاى تاریخ شفاهى، روایت صرف نیست.
خاطره، برایند کنش هاى ذهنى صاحب خاطره با رخدادها و تحولات عینى جامعه است که در ذهن وضمیر او به صورت ناگفته انباشته شده وهنگام مصاحبه، به صورتیافته ها، برداشت ها، تفسیرها و تأملات راوى انباشته مى شود. چون خاطره با مسائل اجتماعى آمیخته است، حاوى چشم اندازها و نگرش هاى تازه اى براى شناخت ابعاد ناپیداى رویدادهاى تاریخى است. از این منظر، خاطره با هر هدف و رویکردى روایت شود، چون دریچه اى به سوى تفسیر و شناخت گذشته مى گشاید، حائز اهمیت است.
در زندگینامه خودنوشت، محتواى اصلى متن به شرح احوال و اعمال صاحب خاطره مربوط است و شرح احوال و رویدادهاى بیرونى نسبت به موضوع اصلى جنبه فرعى و مکمل پیدا مى کند و نقش و عملکرد نویسنده را در مقطع خاص یا دوره نسبتاً کامل زندگى وى نشان مى دهد. در حالى که در واقعه نگارى (شکل دوم خاطره نویسى)، دیده ها و شنیده ها (شاهد یا ناظر بودن) و در عین حال تشریح نقش خود به صورت ضمنى وفرعى با ساختارى نقلى و روائى و گزارش گونه دیده مى شود. (کمرى، 1383 ، ص 60 )
مصاحبه تاریخ شفاهى در عین حال که بر نقش محورى فرد در خاطره توجه دارد، اما پرسش ها بیشتر معطوف حوادث و تجارب جمعى است و به دنبال خاطرات جمعى مى گردد. تاریخ شفاهى به تلفیقى از دو نوع خاطر هنگارى یعنى شرح وقایع شخصى ورویدادهاى تاریخى، نزدیکتر است و همپوشى هائى با هر کدام دارد.
در جائى که خاطره، شرح دیده هاى صاحب خاطره است، شناخت جایگاه راوى و حدود احاطه و آگاهى و مشرب وى در تعیین راستى و میزان صحت خاطره، اهمیت دارد.
خاطره، نگاهى از منظر شخص و تأثرپذیرى ذهن او از واقعیت هاى بیرونى است. فرق و فاصله این ذهنیت با واقعیت بیرونى، نشانگر دخل و تصرف ارادى و غیرارادى در آن است.
فراتر از این، احتمال دارد گاه در نقل و نوشت وقایع، دیگرگون نمائى و جعل صورت گیرد یا پدیدآورنده اثر، در روایت خاطره، وقایع را گزینش کند(کمری، 1383 ، ص 38 ) این، درحالى است که شرط و الزام اصلى راوى تاریخ شفاهى، شاهد، کارگردان یا عامل بودن در واقعه مى باشد. این الزام، تا اندازه اى، ایراد بالا را به خاطره گوئى صرف از میان مى برد. هرچند همواره حدى از دخل و تصرف راوى در بیان واقعیت مشاهده مى شود.
نکته مشترک در هر دو مقوله، این است که گاه امکان دارد گزارش برخى حوادث،به عمد یا به سهو، به همان شکل واقعى خود ارائه نشود و رویدادهاى خرد و بى اهمیت، بزرگ و وقایع خطیر و بنیادى، کوچک و کمرنگ نشان داده شود. در این جاست که تمایز برتر تاریخ شفاهى نسبت به خاطره گوئى و خاطره نویسى آشکار مى گردد و آن، تشخیص به موقع مصاحبه گر و به چالش کشیدن راوى است. به نحوى که راوى و مصاحبه شونده درخواهد یافت که وقایع و رویدادها را آ نگونه که رخ داده، بیان نماید نه آنسان که تمایل دارد. البته این مسئله، با آزادى کامل مصاحبه شونده در فرایند مصاحبه و نبود اجبار یا محاکمه نشدنش به دست مصاحبه گر، منافاتى ندارد.
»غلبه فرهنگ شفاهى و گفتارى و نقل سینه به سینه خاطره ها و رویدادهاى تاریخى، به مدد ذهن خیال انگیز و به اتکاى سنت کهن و دیرپا، اسطوره یا اسطوره گونه ها را به وجود مى آورد و نامداران عصر را در هاله اى از مرتبه هاى والاى انسانى و شگفت معرفى مى کند.
در بررسى و مطالعه خاطرات، به زمان پدیدآمدن اثر و فاصله تاریخى آن با موضوع، علت و زمینه پیدائى، موقعیت و موضع شخص صاحب خاطره، توجه باید کرد. با آن همه،خاطره ها، از آن جهت که در وراى خود، معرف نگاه و اندیشه راویان و پدیدآوران دربرهه هاى زمانى خاص، و متضمن رویدادهائى هستند که دیگران، نه همیشه و در همه جا،کم وبیش بدان نظر داشته یا خود در آن سهیم بوده اند؛ نشانه هاى روشن و گاه مبهمى از اندیشه و آمال و اعمال صاحبان خاطرات است و رخدادهاى پیرامونى آ نها را عرضه وارائه مى کنند. « (کمری، 1383 ، صص 38 – 39 )
در تاریخ شفاهى، آگاهانه و نه از روى تصادف، مى توان علل و زمینه پیدائى رویداد،موقعیت و موضع شخص راوى و حتی دیگران را در واقعه تاریخى نمایاند. طراحى پرسش هاىهدفمند در این زمینه راهگشاست. مصاحبه گر برخلاف خاطره نگار، نباید منتظر رمزگشائى از تاریخ باشد، بلکه با پرسش هاى به موقع، راوى را در روایت بهتر، روشن تر و صحیح ترگذشته یارى مى رساند. البته همانگونه که قبلاً گفته شد، زندگینامه نویسان حرفه اى هم دردنیاى غرب، براى تدوین و نگارش زندگینامه، دست به طراحى پرسش هاى مناسب و مفیدمى زنند. اما همچنان از آگاهى بر افکار و نیات فاعل و شخص راوى، عاجز خواهند بود.خاطره، بازخوانى و روایت رویدادها و بازگفت شرح احوال گذشته و گذشتگان است.اما از آنجا که خاطره نویس از منظر کنونى خود، به ایام سپرى شده مى نگرد، خواسته یا ناخواسته به هنگام یادآورى رویدادهاى دوردست و نقل آنها، بیش وکم احساسات، عواطف و داورى هاى خود را دخالت مى دهد یا تحت تأثیر آنها قرار مى گیرد و ضمن در نظر داشتن مخاطبان مفروض موجود، تحت تأثیر هدف و مقصود خاص، به نگارش خاطرات خود مى پردازد.
در تاریخ شفاهى نیز، راوى و مصاحبه شونده، احساسات، عواطف و داورى هاى خود رادر روایت دخالت مى دهد و مخاطبان، مصاحبه گر و پرسش گر نیز، در نوع پاسخ ها و روایت او از گذشته (میزان و محتوا) تأثیر دارند. بنابراین مدخلیت زمان در خاطره، در ابتداى امر، بیشتر بر جنبه هاى شخصى روایت تأثیرگذار و امرى گریز ناپذیر است. زیرا به هرحال، کهولت وگذشت ایام به خودى خود، حتا بر لفظ نیز اثر مى گذارد چه رسد به معنا و مفهوم. بنابراین، این نوع مدخلیت با آنچه درباره تاریخ شفاهى اشاره شد، تفاوت دارد. دخالت زمان ومکان در تاریخ شفاهى، مستقیماً بر گزارش رویداد تاریخى سایه مى افکند. آمال و آرزوها، اهداف مقطعى یا بلندمدت، محدودیت ها، معذوریت ها و الزامات زمانى – مکانى، گزارش کرد تاریخ شفاهى را دستخوش تغییر و حتی تحریف مى سازد. در این جاست که نقش مصاحبه گر و پرسشگر آگاه، آشکار مى گردد تا تأثیرپذیرى ها را به حداقل ممکن برساند.
زمان و شرایط نگارش خاطرات در خاطره نگارى و روایت خاطرات در تاریخ شفاهى یعنى زمان نامرئى یا زمان دوم، فاصله زمان گذشته خاطره (وقوع واقعه) را تا زمان بازخوانى، پردازش و نگارش متن نشان مى دهد. با ملاحظه زمان و موقعیت رجوع مخاطبان خاطره، سه زمان در پیدایش، نگارش و خوانش متن هر خاطره دیده مى شود. مقابله یک خاطره واحد ازیک تن در دو بازه زمانى متفاوت، تأثیر گذر زمان را از بدو باز آفرینى و تولید خاطره در ذهن تا گفت و نوشت آن در حین و عمل باز مى نماید. معمولاً گذر زمان به زیان خاطره مى انجامد؛ بدین معنا که یاد و خاطره شخص – چنانچه مکتوب نشده باشد – رو به کم رنگى و فراموشى مى نهد. (کمری، 1383 ، صص 61 – 62 )
در تاریخ شفاهى، پرسشگر یا مصاحبه گر، در روند مصاحب هاى آگاهانه، زوایاى خاموش وتاریک زندگى راوى را روشن مى سازد و به یادآورى روایت از زبان راوى یارى مى رساند. اشراف و آگاهى مصاحبه گر باید در حدى باشد که راوى را از جعل و بازآفرینى خیالى وقایع، بازدارد. از سوى دیگر، بُعد و فاصله زمانى در خاطره، خاطره نویس را دستخوش وسواس ها و تردیدها و حسابگرى هاى مصلحت اندیشانه مى کند. معمولاً خاطره هائى که موضوع و محتوایشان با مسائل جارى یا شخصیت ها و افراد زنده و پرکار مرتبط باشد، با ملاحظه و محاسبه منتشر مى شوند. این، در تاریخ شفاهى، بویژه از نوع سیاسى- اجتماعى آن نیز، مشاهده مى شود. چه بسا، مصاحبه گر حتی در مرحله تولید روایت گرفتار سانسور وحسابگرى گردد. سانسور، حذف، تغییر و تبدیل در مرحله تولید متن نوشتارى به شدت دیده مى شود و مخاطبان و خوانندگان این متون، همواره با فقدان بخش هائى حساس ازخاطرات راویان بارز سیاسى – اجتماعى روبه رو هستند.
یکى دیگر از ویژگى هاى خاطره ها، روان و جارى بودن آنهاست؛ یعنى پس از نقل یا مکتوب شدن به زبان و قلم دیگران، بازنقل و بازروایت شده، امکان زمینه افزود یا کاست هاى ناروا را فراهم مى آورد و هویت اصلى آن را دگرگون مى کند. همچنین، به ایجاد و گسترش پدیده خاطره در خاطره مى انجامد. روانى و سیال بودن، جوهره یادمان است(کمرى، 1383 ،صص 39 – 40 )
سیال بودن تاریخ شفاهى را، باید در ابعاد مختلف نشان داد. اگر ساختار کلامى مصاحبه، در مرحله پیاده سازى و تدوین تغییر یابد، ممکن است نوعى روایت و قرائت جدید شکل گیرد. عرضه نتیجه مصاحبه در اشکال و انواعى بجز ساختار استاندارد مصاحبه تاریخ شفاهى(به شکل پرسش و پاسخ)، مانند داستان کوتاه و بلند، نمایشنامه یا به کارگیرى در تحقیقى تاریخى، احتمال تغییر، افزود و کاست را در آن افزایش مى دهد. مخاطبان و خوانندگان مصاحبه تاریخ شفاهى که متن را قرائت می کنند، روایت دیگرى از آن پدید مى آورند.
برخى معتقدند، خاطر هاى که در میان انسا نهاى دیگر مخاطبانى نیابد و یا به تداعى خاطرات دیگر نینجامد، شایسته است با نام خاطرات خاموش نه مرده، خوانده شود(کمری،1383 ، صص 39 – 40 ) اما نباید این دسته خاطرات را جزو اسناد تاریخى دانست. خاطراتى که به تداعى دیگر خاطرات مى انجامد، ارزش اسنادى و تحقیقى بیشترى دارند و نه تنها خود،سند و شاهدى براى بازنمائى تاریخ خلق مى کنند، بلکه دیگر شواهد (گفتارى و نوشتارى) را نیز به صدا درمى آورند. این امر در تاریخ شفاهى شایعتر است و از ویژگى هاى منحصربه فرد وفلسفه تاریخ شفاهى، همین به صدا درآوردن و بیرون کشیدن انواع شواهد و اسناد است.
به نظر لئون پمپا، اکثر انواع شناخت، هم شناخت هاى علمى و هم شناخت روزمره، درباره چیزهائى است که در حال حاضر ناپیدا و بررسى ناپذیر هستند. خاطرات درباره چیزهائى است که اکنون دریافت و مشاهده آنها امکان پذیر نیست(استنفورد و دیگران،1379 ، صص 179 – 180 ) خاطرات، نقش مهمى در ایجاد شناخت و معرفت تاریخى دارند.حافظه، به معرفت تاریخى کمک مى کند. معرفت تاریخى، عبارت است از معرفت به آنچه واقعاً اتفاق افتاده است. هر معرفت به اصطلاح عینى در تاریخ، باید به منظور بیان شدن، در قالب کلام درآید. هر شخص جاافتاده اى مى تواند جهان بیست یا سى سال قبل را به یاد آورد. جهانى بسیار شبیه جهان امروز، اما با این حال، در برخى جهات به نحو چشمگیرى متفاوت. تلاش زیادى لازم نیست تا جلوتر رفت و تصویرى ذهنى از همان جهان، در اندک زمانى پیشتر آفرید. ولى بیشتر معرفت تاریخى باید از نوع دوم و سوم باشد که بیشتر بر حافظه جمعى مانند خانواده و دیگر نزدیکان مسن مبتنى است و از آنهااستفاده مى کنند. (استنفورد، 1384 ، صص 195 – 213 )
معرفت تاریخى اى که از طریق تاریخ شفاهى و مصاحبه با شاهد عینى وقایع تاریخى به دست مى آید، الزاماً معرفت اصلى است و در طرح هاى تاریخ شفاهى نمى توان سراغ معرفت ثانوى رفت. از معرفت ثانوى تنها در مرحله نقد، تأیید یا تکمیل داده هاى حاصل از مصاحبه تاریخ شفاهى باید استفاده شود.
خاطره و تاریخ شفاهى در چارچوب نظریه عقل سلیم نیز باید بررسى گردد. به موجب نظریه عقل سلیم، چیزهاى اساسى در تاریخ، عبارت اند از: حافظه و مرجعیت (اقتدار) چنانچه قرار باشد حادثه اى یا وضع چیزهائى به طور تاریخى معلوم شود، نخست بایدکسى با آن آشنا باشد؛ بعد باید آن را به خاطر بیاورد؛ سپس باید خاطره خود را به زبانى که براى هرکس دیگر قابل فهم باشد، بیان کند. بالأخره آن کس دیگر، باید آن بیان را به عنوان حقیقت بپذیرد. به این ترتیب، تاریخ باورکردن به شخصى دیگر است که مى گوید چیزىرا به یاد مى آورد. آنکه باور مى آورد مورخ است؛ شخصى که سخنش باور مى شود، مرجع یا اقتدار خوانده مى شود.
این نظریه، متضمن آن است که حقیقت تاریخى، در حدى که اصلاً در دسترس مورخ قرار دارد، فقط به این سبب در دسترس اوست که به صورت اظهارات حاضر و آماده مراجع او، حاضر و آماده وجود دارد. این گفته ها در نزد او متن مقدسى است که ارزش آن کاملاً به دست نخوردگى روایتى بستگى دارد که آ نها نماینده آن اند. بنابراین او به هیچ وجه نباید در آنها دخل و تصرف کند، سر و ته آنها را نباید بزند، بر آنها نباید بیفزاید و بالاتر ازهمه، نباید انکارشان کند. زیرا اگر بپذیرد که دست چین و انتخاب کند، تعیین کند که برخى گفته هاى مرجعش مهم است و پاره اى دیگر نیست، این نارو زدن به مرجع و توسل به معیارى دیگر است و بنابراین نظریه، این دقیقاً کارى است که نباید بکند. مرجع ممکن است پرحرف،دمدمى، شایعه پرداز و رسواگر باشد؛ ممکن است واقعیاتى را نادیده بگیرد یا فراموش و یاحذف کرده باشد؛ ممکن است از روى غفلت یا به دلخواه آنها را خلاف بیان کرده باشد؛ اما مورخ هیچ چاره اى ندارد. مطابق نظریه، آنچه مراجعش مى گویند، حقیقت است؛ کل حقیقت قابل دسترس است و چیزى جز حقیقت نیست. (کالینگوود، 1385 ، صص 297 – 298 )
با آنکه برخى از برها نهاى نظریه عقل سلیم را آنهم در خاطره نویسى، مى توان پذیرفت، اما وقتى پاى تاریخ شفاهى به میان مى آید و وظیف هاى که براى مصاحبه کننده و پرسشگر آن متصور مى شود، مواردى از نظریه زیر سؤال مى رود. مصاحبه گر نمى تواند شاهد نادیده گرفتن واقعیت یا فراموش شدن آن باشد. اتفاقاً رسالت واقعى تاریخ شفاهى،در همین نکته اساسى نهفته است که پرسشگر و طرف دیگر گفتگو، با علم و آگاهى، باید
مانع از فراموشى و نادیده گرفتن واقعیت شود. مرجع بودن راوى و روایت او، نشانه سند بودن نیست و نباید ارجاع دلیل بر اعتبار تلقى گردد، هرچند مرجع، واحد و تک باشد.در صورت پذیرش پاسخ یک شخص به پرسش مورخ، آن شخص مرجع خوانده مى شود و گواه نام مى گیرد. هنگامى که گواهى با مدرک تقویت شود، دیگر به عنوان گواهى به معناى اخص کلمه مورد قبول نیست، بلکه تأکید بر چیزى مبتنى بر مدرک است و آنچه معرفت تاریخى تلقى مى شود. (کالینگوود، 1385 ، صص 324 – 325 )
در خاطره نگارى، گواه وجود دارد و شاید هیچگاه این گواهى با مدرک و سند تقویت نشود تا به تولید معرفت تاریخى بینجامد. گرچه مستند بودن، ویژگى عمده زندگینامه هاى جدید است و خاطرات و زندگینامه ها نیز براى اینکه تصویرى واقعى از شخصیت ارائه دهند، باید متکى بر اسناد و مدارک باشند. اما لازمه و یکى از شروط اعتبار داده هاى تاریخ شفاهى و استفاده از آن در تحقیقات تاریخى، الزام آن به مقایسه با مدارک دیگر است.تواتر و اسناد مکتوب، بهترین مقوم هاى شواهد شفاهى است. شاید بتوان گفت، تاریخ هاى شفاهى و واحد آنها، تا زمانى که به واسطه مدارک دیگر تقویت و تأیید نشوند، در حکم خاطراتى خام و فاقد ارزش اسنادى هستند.
تاریخ، بیان کلی یاطرح کلیات وقایع گذشته و شرح چند و چون آنها از دیدگاهى
جامع و مسلط به حوادث و مستند به گواهى هاى گوناگون و مدارک متعدد و سپس تلفیق همه آنها با رعایت شرایط دقیق تاری خنگارى و سرانجام نقد و بررسى جزئیات مهم وتأثیرگذار است. حال آنکه، خاطره از این حیث جزئى است و فراگسترى و دربرگیرندگى آن مانند تاریخ نیست. تاریخ، راوى واحد ندارد و حاصل روایتها و نقل ها و ترکیب مآخذ است. ولى راوى خاطره، تنها یک تن است(کمرى، 1383 ، ص 102 )
»از آ نجا که زندگینامه نویسى بخشى از وقایع نگارى است، از این لحاظ مسائل زندگینامه نویسان همانند مسائل مورخان است. زندگینامه نویس باید مدارک، نامه ها، گفته هاى شهود عینى، یادبودها و حدیث نفس شاعر یا نویسنده را تعبیر و درباره صحت مدارک ومعتمد بودن شهود و غیره حکم کند. درستى و نادرستى روایت و اطمینان از حضور راوى در رویداد، باید به اثبات برسد. وى در ضمن نوشتن زندگینامه نیز با مسائل مربوط به رعایت حق پیشى و پسى در ارائه وقایع، نحوه انتخاب و رازدارى یا بى پروائى مواجه مى شود «. (کمری،1383 ، ص 75 ؛ Tosh, 1999, p 61 ) در تاریخ شفاهى، محقق با کمک اسناد مکتوب و دیگرشواهد، روزشمار و ترتیب تاریخى وقایع را تنظیم مى کند.بنابراین، منحصر و محدود کردن جرح و تعدیل و تکمیل خاطره، به خاطرات معاصران هر عهد (کمرى، 1383 ، ص 103 )، قابل قبول نیست. زیرا حتی با وجود فقدان راوى،دیگر شواهد و منابع خلأ آن را پر مى کنند. درست است که راوى خاطره در هر دو شکل خاطره نگارى و تاریخ شفاهى باید خاطرات و روایت هاى خود را تکمیل یا تصحیح کند، اما در صورت دست نیافتن به نتیجه، این وظیفه برعهده اسناد مکمل و مؤید نهاده مى شود.
به گفته سرهارد نیکلسون، »زندگینامه باید تاریخ باشد. بدین معنى که باید دقیق و تصویر شخص درباره روزگار خویش باشد. زندگینامه، باید فرد را با همه مراتب خصلت آدمى توصیف کند «.(مرادى، 1372 ، ص 203 ) آندره مالرو نیز، شرط اساسى نگارش خاطره را، نمایش انسان در زمینه تاریخ، قرار دادن خود در بطن تاریخ، سخن گفتن از خود در کنارسخن گفتن از جهان وتعمیم خصوصیات فردى وشخصى به ابعاد جهان دانسته است.
(مالرو، 1365 ، ص 13 ) بدین ترتیب، تمایزى دیگر میان خاطره نگارى و تاریخ شفاهى آشکار مى گردد. خاطره نگارى بر تجربه فردى تأکید دارد، در حالى که تاریخ شفاهى، هم به تجربه فردى و هم به وقایع برجسته گذشته نظر دارد. وقایعى که دیگران نیز تجربه کرده اند نه فردى واحد. خاطره اگر فرد را در زمین هاى تاریخى و بستر تاریخى نشان دهد، نه تنها ارزش خاطره نامیدن مى یابد، بلکه به محتواى تاریخ شفاهى نیز نزدیک مى گردد.
برخى، براى تبدیل خاطره به تاریخ، شرایطى مانند آزادسازى و انبوه سازى اطلاعات،داشتن کارکرد جمعى و جنبه هاى عبر تآموزى در نظر گرفت هاند. خاطرات غالباً جنبه هاى تفننى و سرگرمى بیشترى دارند تا عبرت آموزى و لذا کارکرد جمعى نمى یابند.
از آنجا که خاطره نویسى، نگرش و استنادى شخصى، تجربى و شهودى به تاریخ است، درآن پژوهش علمى تاریخ کمتر راه دارد وبه ناچار با دیدگاه ها وا نگیزه هاى طبقاتى، سیاسى،اجتماعى و فرهنگى نویسنده آن درآمیزى بیشترى دارد. به طورى که مى توان گفت، خاطره نویسى نوعى تاریخ نگارى شخصى و جانب دارانه است که بیشتر با تجربه هاى مستقیم و غیرمستقیم نویسنده سروکار دارد. (فرمانفرمائیان، 1378 ، ص 4؛ 153 – (RADDEKER, 2007, pp 152
آیا ناپیدائى چهره گوینده در تاریخ نویسى و نقل قول هاى باواسطه و منقطع (کمرى،1383 ، ص 102 )، تأثیرگذارى و باورپذیرى آنها را در قیاس با خاطرات – که مى توان نگاه و چهره نویسنده را در آنها ملاحظه کرد – کمرنگتر و کم اثرتر مى کند؟ این موضوع، به جنبه هاى روانى روایت و باورپذیرى آن اشاره دارد. گرچه در همه موارد صادق نیست و به صرف مشاهده و معلوم بودن چهره راوى در خاطره گوئى نمى توان و نباید در صحت وصداقت روایت شک کرد. از سوى دیگر، گوینده در تاریخ، مورخ و محقق است و اوست که زبان گویاى شواهد (از هر نوعى) مى باشد نه خود آنها.
خاطره، برخاسته از تجربه فردى است. بنابراین امکان هم کلامى با نویسنده و گوینده آن بیشتر است تا تاریخ. همچنین، محسوس و جارى بودن زندگى، آ نچنا نکه در خاطره قابل مشاهده است، در تاریخ دیده نمى شود.
خاطره نگار ی خاص خود فرد است، اما تاریخ شفاهی خا ص خود فرد نیست، بلکه آن فرد در درجه اول، انتخاب و سپس اطلاعات تاریخی اش استخراج می شود. محصول خاطره نگاری فردی و محصو ل تاریخ شفاهی نه فردی بلکه براساس ضرورت زمان است.
این مسئله، تا آنجا اهمیت دارد که مصاحبه گر را در نقش بزرگ نمایندگى وجدان عمومى نشانده اند که بسته به توانائى و انگیزه او، نتایج بسیار متفاوتى به دست مى آید.
اینکه برخى تاریخ شفاهى را ضبط خاطرات شفاهى به صورت جمعى و حول یک موضوع خاص نامیده اند (دهقان، 1386 ، ص 263 ) نیز، خالى از ایراد و اشکال نیست زیرا تاریخ شفاهى، ضبط خاطرات نیست و ضبط خاطرات، باید در قالب پاسخ هاى مصاحبه شونده به پرسش هاى مصاحبه گر و پرسش گر باشد وگرنه تفاوتى در ماهیت خاطره فردى یا جمعى نخواهد بود، جز اینکه موجب تداعى خاطرات مى شود و میزان خاطرات بازگو شده را افزایش مى دهد.
با آنکه بنمایه تاریخ شفاهى خاطره است، ولى تاریخ شفاهى، خاطره و خاطره شفاهى نیست. تاریخ شفاهى، مصاحبه است. خاطره، درون ریخت هاى ذهنى هر آدماست. هر خاطر هاى باید کارکرد اجتماعى داشته باشد و از کارکرد فردى بیرون بیاید. ماده اصلى و تاریخى تاریخ شفاهى، خاطره است ولى هر خاطره اى تاریخ شفاهى نیست. (کاظمى، مصاحبه، 1388)
مصاحبه در مقوله تاریخ شفاهی، به عنوان ابزار و خاطرات به منظور بنیاد شناخته می شوند. خاطرات، جزئی از صورتهای ذهنی افراد است و امکان فراموشی آنها وجود دارد(مصاحبه و خاطرات، ابزار و بنیا دهای تاریخ شفاه یاند، 1388 ) هر تجربه اى ممکن است خود به خود به خاطره تبدیل نشود. ولى تاریخ شفاهى، امکان بیان تجربه افراد را فراهم مى آورد و به شکل گیرى روایت کمک کرده است. بى سوادى، کم سوادى، مشکلات
زندگى و دل مشغولى ها، ترس و ملاحظه کارى و غلبه فرهنگ شفاهى، بخشى از موانعى است که همواره در جوامع سنتى، از نگارش خاطرات جلوگیرى به عمل مى آورد و این تاریخ شفاهى است که سعى در برطرف ساختن آن مانع ها دارد.
تنها در خاطره نگارى نیست که خود شخص در زمان نزدیک به واقعه تمام دیده ها و افکار و ذهنیاتش را تبدیل به کلمه می کند (کاظمی، 1383 ، ص 26 )، بلکه تاریخ شفاهى نیز مى تواند در زمانى نزدیک به واقعه، اقدام به گردآورى داده هاى تاریخى و شواهد شفاهى نماید.
تمایز دیگر، این است که، در تاریخ شفاهى محوریت با پرسش هاى مصاحبه گر است.اما در خاطره شفاهى، محوریت با حافظه راوى است(کاموس، 1378 ، ص 46 ) از اینرو، شاید راوى در خاطره گوئى تنها به بیان واقعه همت گمارد نه تبیین، تفسیر و کشف علتها و نقد وقایع؛ یعنى آنچه در فلسفه تاریخ شفاهى بر آن تأکید مى شود.
و سرانجام اینکه، مصاحبه در تاریخ شفاهى، منجر به فعال شدن حافظه فلاش بالب و تداعى جزئیات مى گردد و از طریق طرح پرسش هاى دقیق و حساب شده، واکنش افراد را درباره وقایع و رویدادهاى تاریخى دریافت مى کند
ارزیابی
حافظه، در عین اینکه توانائى یادآوردن و یادآورى در انسان است، ظرف خاطرات انسانى نیز محسوب مى گردد. ساز وکارها وبخش هاى گوناگون حافظه، وظایف مشخصى دارند.
که روا نشناسان به تشریح آن پرداخته اند. از میان انواع حافظه، در تاریخ شفاهى، حافظه شاهدان عینى اهمیت بیشترى دارد. از این رو، شناخت آن ضرورى و لازم است.از سوى دیگر، خاطره به عنوان مهمترین مظروف حافظه، انواع و کارکردهاى فراوان آن، شیوه هاى بیان و برون داد و عرضه آن به جامعه، از گفتار و نقش و نگار تا نوشتار متفاوت است. رایجترین شکل برون داد و برون نمائى خاطرات انسانى، خاطرات مکتوب دردو قالب خودنوشت و دیگرنوشت است که هرکدام ویژگى هاى خاص خود را داراست.روایت، ذاتى تاریخ و وجه مشترک خاطره و تاریخ است و هر خاطره اى مانند هرتاریخى، به معناى بازنمائى کامل و تام واقعیت تاریخى نیست. با این وجود، خاطرات درجایگاه خود، ارزش توجه و التفات در چرخه تولید داده هاى تاریخى و بازنمائى واقعیت تاریخى را دارند. در عین وجود تفاوت بنیادى میان تاریخ، خاطره و تاریخ شفاهى، نزدیکى هاو همپوشى هائى میان خاطره و تاریخ شفاهى وجود دارد که شایان توجه است.
کتابنامه
- آزبورن، برایان، د.؛ سویر، ریچارد ( 1378 )چگونهزندگینامهبنویسیم؟(محسن سلیمانى، مترجم) تهران: سوره.
- آلبر، پیر؛ تودسک، آندره ژان ( 1368 )تاریخچهرادیووتلویزیونتهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- ابن مسکویه رازى، ابوعلى ( 1366 )تجاربالام.م(محمد فضائلى ، مصحح) تهران: سروش.
- استنفورد، مایکل ( 1384 )درآمدىبرتاریخ پژوهى(مسعود صادقى، مترجم) تهران: دانشگاه امام صادق(ع)و سمت.
- استنفورد، مایکل ( 1379 ) فلسفه تاریخ، رابطه تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعى. صص 108 – 141 .
- درفلسفهتاریخ،روش شناسىوتاریخ نگارىمایکل استنفورد و دیگران (حسینعلى نوذرى، مترجم) تهران: طرح نو.
- باباشاهی، نبیه ( 1386 ، شهریور 21 ) حقیقت جنگ را هرگز نمى توان نوشت (گفتگو با سیدقاسم یاحسینى درباره تاریخ شفاهى و خاطره نگارى جنگ)تهرانامروزبنیاد حفظ آثار و ارزشهاى دفاع مقدس استان مازندران ( 1383 )اروندخاطراتساری: نشر رسانس.
- حافظ قرآنى، مهین دخت ( 1375 )کتابشناسىتاریخایرانتهران: کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران.
- خاطرات ناب انقلاب در یک شب نشینى. ( 2/ 5/ 1388 )
- from http://www.hawzah.net/hawzah/news/newslist
- دهقان، احمد ( 1386 )خاکوخاطرهتهران: صریر.
- زری نکوب، عبدالحسین ( 1368 )تاریخایرانبعدازاسلام(ج 5) تهران: امیرکبیر.
- شمیسا، سیروس ( 1373 )انواعادبى(چ 2) تهران: فردوس.
- فرمانفرمائیان، منوچهر؛ فرمانفرمائیان، رخسان ( 1378 )خونونفت:خاطراتیکشاهزادهایرانى(چ 4)
- (مهدى حقیق تخواه، مترجم) تهران: ققنوس.
- فروغى، محمدقاسم ( 1371 )خاطراتىکوتاهازعملیاتهاىبزرگتهران: معاونت تبلیغات و انتشارات نیروی زمینی سپاه.
- قانونى، مریم (بیتا) تحلیل و مقایسه سنت خاطره نگاری در عصر مشروطه ( 1320 ق- 1340 ق) پایا ننامهکارشناسى ارشد دانشگاه اصفهان، اصفهان.
- کاظمى، محسن ( 1383 ، دی) تاریخ شفاهى.زمانه28 ، 90 – 93 .
- کاظمى، محسن، مصاحبه نگارنده با محسن کاظمى، 5/ 5/ 1388 .
- کالینگوود، آر.جى ( 1385 )مفهومکلىتاریخ(على اکبر مهدیان، مترجم) تهران: اختران.
- کاموس، مهدى ( 1378 ) مفهوم و ماهیت مصاحبه در تاریخ شفاهى (مصاحبه به مثابه دیالوگ و روایت در قالب مصاحبه) صص 21 – 47 ، درمصاحبهدرتاریخشفاهى(مجموعه مقالات چهارمین نشستتخصصى و کارگاه آموزشى تاریخ شفاهى، 6 و 7 اسفند 1386 ) تهران: سوره مهر.
- کرباسچی، غلامرضا ( 1367 ، زمستان) بخش خاطرات.یاد(فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى ایران) 4 ( 13 ) – 28- 43 .
- کرمى نورى، رضا ( 1383 )روانشناسى حافظه و یادگیرى:بارویکرد ىشناخت ىتهران: سمت.
- کمرى، علیرضا ( 1383 )بایادخاطره(ج 1)درآمدىبرخاطره نویسىوخاطره نگاشته هاىپارسىدرتاریخایرانتهران: سوره مهر.
- کمرى، علیرضا ( 1373 )درآمدىبرخاطره نویسىوخاطره نگاشته هادرگسترهادبمقاومتوفرهنگجبههتهران: حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى.
- کمرى، علیرضا ( 1373 )یادمانا(پنج مقاله درباره خاطر هنویسى و خاطره نگاشته هاى جنگ و جبهه (دفاعمقدس)) تهران: سوره مهر.
- مالرو، آندره ( 1365 )ضدخاطرات(ابوالحسن نجفى؛ رضا سیدحسینى، مترجمان) تهران: خوارزمى.
- مرادى، نورالله ( 1372 )مرجع شناسىتهران: فرهنگ معاصر.
- مرکز اسناد انقلاب اسلامى ( 1378 )انقلاب اسلامى در پایان نامه هاى دانشگاهى جهان، کتاب اول،روابطبین الملل، تاریخسیاسى.تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- مصاحبه و خاطرات، ابزار و بنیا دهای تاریخ شفاهی اند. ( 29 / 5/ 88 )from http://www.oral-history.ir/enshow.php
- واحد، سینا؛ کلهر، مهدی؛ معادی خواه، عبدالمجید ( 1364 ، زمستان) خاطره و خاطرات.یاد(فصلنامه بنیاد
- تاریخ انقلاب اسلامى ایران). 1 ( 1) 141 – 166 .
- والتر،بنیامین ( 1385 )عروسک و کوتوله(مقالاتى در باب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ) (مراد فرهادپور و امیدمهرگان، مترجمان) تهران: گام نو.
- ( 1379 ) تزهائی درباره فلسفه تاریخ. صص 233 – 251 . درفلسفهتاریخ،روش شناسیوتاریخ نگاری.
- مایکل استنفورد و دیگران. (حسینعلی نوذری، مترجم) تهران: طرح نو.
- یاحسینى، سیدقاسم ( 1382 )ازبوشهرتافاو(ج 1). (کنگره بزرگداشت سرداران و 2000 شهید استان بوشهر) بوشهر: برگ طوبى.
- Atkinson Paul; Sara Delamont (2006). Introduction: Narratives, Lives, Performanances, in:
- NARRATIVE METHODS(V. 1). London: SAGE publications.
- Cambridge Learner’s Dictionary(2nd edition).
- Cullagh, Mc; C. behan (1998).áe Truth of History. London: Routledge.
- Dray, William (1997). Philosophy and Historiography, pp. 736-783. in:Companion to Historiography,(Michael Bentley, Edited). Routledge.
- Encyclopedia Britannica(2002). (Deluxe Edition). Memory.
- Huppert, George (1997). THE ANNALES EXPERIMENT, pp 873-889, IN:Companion
- to Historiography, (Michael Bentley, Edited). Routledge.
- Raddeker, Helene Bowen (2007).SCEPTICAL HISTORY: Feminist and Postmodern Approaches
- in Practice. London: Routledge.
- Rosental, Franz (1968).History of Muslem Historiography. Leiden: Brill.
- Sangster, H.J (1998). Telling our stories: Feminist debates and the use of oral history, ináe
- oral history reader. (R.Perks and A. .omson (ed)). pp. 88-100, London: Routledge.
- Tosh, John (1999).áe pursuit of history, aims, methods and new directions in the study of
- modern history.(third edition). London.
بررسی و نوشته: دکتر مرتضی نورائی،مهدی ابوالحسنی ترقی
تحقیقات تاریخی – فصلنامه گنجینه اسناد – سال بیستم – زمستان 1389
تدوین و آماده سازی برای انتشار در وب سایت : شهره السادات عربشاهی