برگهای زندگی مصطفی از آمریکا تا دهلاویه؛ موجودی حساب بانکی شهید چمران چقدر بود؟
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: روزی که چمران با شهادت مظلومانه، نامش را در تقویم تاریخ نه فقط ایران بلکه جهان اسلام ثبت کند و همواره الگویی مناسب برای آیندگان بخصوص جوانان باشد.
در این زمینه مهدی چمران، برادر شهید چمران و رئیس پیشین شورای شهر تهران می گوید: دوران زندگی شهید مصطفی چمران به چند بخش تقسیم اصلی میشود که هرکدام از این بخشها دارای ویژگیهای منحصر بفرد است و باید از آن درس گرفت.
دوران دبیرستان
چمران در ادامه افزود: من دوران دبیرستان و یک سال و نیم دانشگاه (دانشگاه تهران) برادرم را خوب به خاطر دارم؛ چون وی به عنوان برادر رفتار صمیمانه و در عین حال یک مبارز الگویی بسیار مهم برایم بود.
به گفته وی، شهید چمران شاگرد درس تفسیر مرحوم آیتالله طالقانی در مسجد هدایت تهران بود.
وی افزود: در بسیاری از جلسات من هم همراه ایشان در این جلسات درس شرکت داشتم از این رو روز دستگیری آیت الله طالقانی را خوب به خاطر دارم. این درحالی است که برادرم در دوران دبیرستان با توجه به روحیه انقلابی و آموزههای دینی خود به عنوان مسئول پخش اعلامیههای نهضت مقاومت ملی بعد از کودتای 28 مرداد بود.
دوران تحصیل در آمریکا
رئیس شورای شهر سابق تهران درباره زندگی برادرش در دوران تحصیل آمریکا به خبرنگار ما گفت: در این دوران من همراه ایشان نبودم؛ ولی با توجه به نامههایی که ارسال میشد یا افرادی که از آمریکا به ایران میآمدند بیشتر رویدادها و فعالیتهای دکتر را میدانستم.
مهدی چمران درباره فعالیتهای برادرش در آمریکا نیز تاکید کرد: فعالیتهای مصطفی در آمریکا هم سیاسی و هم مذهبی بود. به صورتی که ایشان به محض ورود به آمریکا وارد انجمن ایرانیان مقیم آمریکا شد. در این دوره انجمن یاد شده توسط ساواک و نیروهای طرفدار شاه اداره میشد ولی رفته رفته برادرم با روشنگریهایی که انجام داد به دانشجویان این نکته را یادآوری کرد که انجمن باید زیر نظر و با مدیریت خود دانشجویان اداره شود، نه اینکه دیگران به اعضا دیکته کنند چه باید انجام دهند.
وی تصریح کرد: سخنان و استدلالهای برادرم باعث شد، در اولین انتخابات انجمن پس از حضورش، وی با اکثریت آراء بهعنوان رئیس انجمن انتخاب شود. این رویداد زندگی سیاسی و مقاومت برادرم درمقابل رژیم استبدادی شاه خارج از مرزهای ایران را وارد مرحلهای تازه کرد که اولین گام ترتیب دادن تظاهراتی علیه شاه بود.
مهدی چمران درباره ادامه فعالیتهای خارجی برادرش در خاک آمریکا به خبرنگار ما گفت: پس از موفقیت مصطفی در مدیریت انجمن ایرانیان مقیم آمریکا؛ وی توانست با کمک دوستانش انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا را نیز تاسیس کند که هنوز هم این انجمن فعالیت میکند. نکته جالب درباره انجمن اسلامی این است که فقط مربوط به دانشجویان ایرانی نیست بلکه در انجمن مذکور اغلب دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا مثل دانشجویان پاکستانی، مصری و … عضو بوده و هستند. چون برادرم معتقد به مبارزه گسترده علیه ظلم و ستم بود و تصمیم داشت فرا مرزی در این زمینه سیاستگذاری کند. جالب است بدانید بسیاری از متون سخنرانی برادرم در این انجمن و تحقیقاتی که انجام داده هنوز موجود است.
دوسال زندگی مخفیانه
رئیس اسبق شورای شهر تهران ضمن اشاره به دوسال زندگی مخفیانه برادرش در کشور مصر تصریح کرد: پس آمریکا برادرم برای آموزشهای نظامی و تشکیل گروههایی که در آن تعدادی ایرانی آموزش میدیدند تا علیه رژیم شاه حرکت مسلحانه داشته باشند، وارد مصر شد. ولی به دلیل کنترل شدید ساواک نسبت به زندگی ایشان؛ مصطفی دوسال زندگی مخفیانه در این کشور داشت؛ به صورتی که نه ساواک و نه سازمان «سیا» نمیدانستند او چه کار میکند و کجا اقامت دارد.
وی ضمن اشاره به اینکه خانواده میدانستند دکتر چمران مشغول چکاری است و کجا اقامت دارد در ادامه گفت: وزارت اطلاعات ایران چندی پیش نامهای از ساواک که از درجه طبقه بندی محرمانه خارج شده بود را منتشر کرد. در آن نامه رئیس ساواک به سفیر وقت ایران در آمریکا (اردشیر زاهدی) نوشته است: «شما اینهمه بودجه از ایران دریافت میکنید و سازمان سی آی ای آمریکا با آن همه امکاناتش و اف بی آی با کلی نیرو نتوانستید محل اقامت چمران را پیدا کنید و بفهمیدمشغول چه کاری است؟»
ماجرای ماندن چمران در ایران
مهدی چمران ضمن تاکید براینکه مصطفی پس از مدتی به این نتیجه رسید، قیام مسلحانه در مقابل شاه به صلاح نیست به خبرنگار ما گفت: در بهمن ماه 1357 من (مهدی چمران) در کمیته استقبال از حضرت امام خمینی(ره) بودم و همراه آیت الله طالقانی در مدرسه علوی و رفاه – اقامتگاههای موقت امام خمینی (ره) در تهران – مشغول انجام وظیفه بودم. پس از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله طالقانی با من تماس گرفتند و فرمودند: «اکنون موقع آن است که مصطفی به ایران بیاید؛ منتظر چه هستند باید بیاید.»
وی تصریح کرد: بلافاصله پس از تاکید مرحوم آیت الله طالقانی برادرم همراه یک گروه 92 نفره لبنانی که از علما، سیاسیون، اهل تسنن، احزاب مختلف و جوانان سازمان «امل» بودند وارد ایران شدند و به دیدار حضرت امام خمینی(ره) رفتند.
به گفته مهدی چمران، شهریور سال 1357 بود که امام موسیصدر متاسفانه توسط قذافی ربوده شد و هنوز هم از سرنوشت ایشان خبری در دست نیست. از این رو شرایط لبنان نامناسب شد و تکیهگاه مقاومت لبنان هم که دکتر چمران بود از سوی برخی افراد لبنان تحت فشار بودند تا بازگردد؛ ولی در همین زمان امام (ره) به برادرم دستور دادند که بماند و به کشورش خدمت کند.
وی به خبرنگار ما گفت: امام(ره) به مصطفی فرمودند: «بمان اینجا به تو نیاز هست و اگر ایران اصلاح بشود و انقلاب اسلامی به نتیجه برسد و پیروزی کامل را تجربه کند، لبنان هم درست خواهد شد.»
از معاونت نخست وزیری تا وزارت دفاع
به گفته برادر شهید چمران، وقتی دکتر مصطفی چمران به دستور امام (ره) در ایران ماند به نوعی زندگی پرماجرای وی داخل وطن آغاز شد. چون ایشان شغلی نداشتند و فقط در مواردی که به ایشان محول میشد کمک میکردند تا زمانی که دولت موقت تشکیل و از دکتر دعوت شد به عنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب انجام وظیفه کند.
رئیس اسبق شورای شهر تهران در ادامه افزود: طی روزهای اول پیروزی انقلاب پس از برطرف شدن دو قائله مهم پاوه و خوزستان؛ وقتی برادرم به تهران بازگشت، مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت و از آنجا که امام (ره) نیز علاقه خاصی به ایشان داشتند طی حکمی از سوی امام راحل، مصطفی به وزارت دفاع دولت موقت منصوب شد.
به گفته وی اولین کارهایی که شهید چمران در این وزارت خانه انجام داد پاکسازی ارتش از افسران و نیروهای غیرانقلابی بود، درحالی که تاکید ایشان به استقلال و عدم وابستگی کشور به تجهیزات خارجی هم کاملا مشهود بود. به همین دلیل از همان موقع برای ساخت لوازم نظامی داخل کشور تلاش کرد و اولین مرکز تحقیقات سلاحهای نظامی را با همکاری دانشگاه صنعتی شریف به نام «مرکز پژوهش و گسترش صنایع دفاعی» پایهگذاری کرد.
حضور در جبهههای حق علیه باطل
مهدی چمران که فعالیت برادرش را در وزارت دفاع یکی از بهترین دوران زندگی شهید چمران میداند در ادامه گفت: برادرم مدتی در وزارت دفاع فعالیت کرد تا اینکه در اولین دوره مجلس شورای اسلامی توانست رای بالایی از مردم تهران به دست آورد و به عنوان نماینده مردم تهران درکنار مقام معظم رهبری – ایشان هم در آن دوره نماینده مجلس بودند – در مجلس شورای اسلامی حاضر شود.
وی تاکید کرد: هنوز چندی از حضور برادرم در مجلس شورای اسلامی نگذشته بود که آتش جنگ تحمیلی توسط صدام در مناطق جنوبی کشورمان برافروخته شد و بخشهایی از میهن اسلامی ایران به تصرف نیروهای رژیم صدام درآمد. در این دوره مقام معظم رهبری و برادرم نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع بودند، از این رو خدمت امام رحمتالله علیه رسیدند برای کسب تکلیف که امام خمینی (ره) با اجازه و دعای خیر خود دستور حضورشان در جبهههای دفاع حق علیه باطل را صادر فرمودند.
چمران به خبرنگار ما گفت: روز شش مهرماه بود که مقام معظم رهبری، برادرم و من به همراه گروهی از داوطلبان که جمعا حدود 70 نفر بودیم به وسیله یک هواپیمای سی 130 نظامی وارد اهواز شدیم و بلافاصله جنگهای چریکی و پارتیزانی را بنام «جنگهای نامنظم» آغاز کردیم.
وی در ادامه افزود: در روزهای اول حضور در خوزستان نمیدانستیم اسم این حرکت را چه بگذاریم ولی طی مشورتهایی که انجام شد در نهایت نام «جنگهای نامنظم» برای این حرکت انتخاب شد و ستادی هم در اهواز تشکیل دادیم که برخی از افسران انقلابی ارتش، داوطلبان و نیروهای سپاه در آن حضور داشتند.
به گفته مهدی چمران در این ستاد مشکلات سپاه و نیروهای جنگهای نامنظم و ارتش توسط مقام معظم رهبری و دکتر چمران به عنوان نمایندگان امام(ره) رسیدگی میشد و مدیریت مقاومت درمقابل نیروهای رژیم صدام برعهده آنها بود. به عنوان مثال در این دوره نامهای امام (ره) مرقوم فرمودند که براساس آن به فرمانده کل قوا – بنیصدر – دستور دادند تجهیزات و مهماتی که دکتر چمران نیاز دارند در اختیارشان قرار گیرد.
وی اظهار کرد: از شب دومی که دکتر چمران به منطقه عملیاتی رسید با تعداد نیروی اندکی که در اختیار داشت با توجه به تجارب نظامی خود در لبنان به شکار تانکهای عراقی رفت که تا نزدیکی اهواز آمده بودند. طی این عملیات تعداد زیادی از تانکهای عراقی زمینگیر شدند و تازه نیروهای صدام متوجه شدند مقاومتی علیه تجاوز آنها به ایران شکل گرفته است.
تپههای «اللهاکبر» دو ساعته آزاد شد.
رئیس اسبق شورای شهر تهران معتقد است مقاومت گروه کوچکی که برادرش مدیریت آنها را در روزهای اولیه دفاع مقدس برعهده داشت توانست روند تعرض نیروهای صدام به خاک میهن اسلامی متوقف کند. به این ترتیب که قدم به قدم خاکریز به خاکریز نیروهای صدام از پشت دروازههای اهواز تا کیلومتر 26 جاده اهواز به عقب رانده شدند.
وی تاکید کرد: پس از آن 26 آبان سال 1359 بود که شهید چمران تصمیم به آزادسازی سوسنگرد گرفت و با نیروهایی که در اختیار داشت به جنگ نیروهای زرهی صدام رفتند و تا پای شهادت جنگیدند که در نهایت این شهر از دست نیروهای رژیم صدام برای همیشه آزاد شد، اما دکتر چمران به شدت از دو ناحیه پا و ران مجروح شد که تا مدتها نمیتوانست حرکت کند.
مهدی چمران دیگر فعالیت دقیق و حسابشده برادرش در باز پسگیری مناطق اشغالی ایران را آزادسازی تپههای الله اکبر اعلام کرد و گفت: برادرم علیرغم اینکه به شدت مجروح شده بود پس از بهبودی نسبی در ستاد جنگهای نامنظم همواره حضور داشت و مشغول برنامهریزی برای آزاد سازی تپههای اللهاکبر بود، تاجایی که 31 اردیبهشت ماه سال 1360 از سه طرف به تپههای اللهاکبر با همکاری لشگر 92 زرهی خوزستان به فرماندهی شهید نیاکی، سپاه پاسداران به فرماندهی شهید رستمی و گروهی از عشایر حمله کرد و نهایتا دو ساعته این منطقه استراتژیک را از چنگ رژیم صدام درآورد. چون معتقد بود این تپهها کلید آزادسازی شهر بستان است و حتی به امام (ره) نیز این مهم را عرض کرده بود.
برادرم فقط برای دیدار امام به تهران رفت.
چمران درباره دیدگاه برادرش نسبت به دفاع از میهن اسلامی ایران به جام جم آنلاین گفت: زمانی که برادرم به دستور امام (ره) وارد اهواز شد تا از مرزهای کشور در مقابل تعرض رژیم صدام حراست کند با خود تصمیم گرفت تا زمانی که یک سرباز صدامی در خاک ایران است هرگز به تهران باز نگردد، به همین دلیل علیرغم اینکه نماینده مجلس بود حتی به مجلس هم نرفت و همواره من – مهدی چمران – به عنوان نماینده وی به تهران میآمدم تا اموری که مورد نظر ایشان بود مثل دریافت تجهیزات و مهمات، انجام مراحل اداری و … را انجام دهم.
وی در این زمینه خاطرهای نقل کرد : «چون دکتر چمران معتقد بود تلفن مزاحم تصمیمگیریها و انجام کارهای روزانه میشود هرگز داخل اتاقش در ستاد جنگهای نا منظم تلفن نداشتند و به همین دلیل همه تلفنهای مربوط به ایشان را من پاسخ میدادم. یکی از روزها پس از آزاد سازی تپههای الله اکبر تلفن روی میز زنگ خورد و وقتی گوشی را برداشتم صدای مرحوم حاج احمدآقا را شنیدم. پس از سلام و احوالپرسی ایشان فرمودند: «به دکتر بگو بیاید تهران». به حاج احمد عرض کردم دکتر نمیآید. حاج احمدآقا قبل از پایان صحبت من فرمودند: «بگویید امام(ره) فرمودند دلم برای چمران تنگ شد و میخواهم ایشان را ببینم». اینجا تصمیمگرفتم که هرطور شده برادرم را خدمت امام (ره) ببرم هرچند خودشان هم قطعا مایل به این دیدار بودند.
مهدی چمران در ادامه افزود: خدمت دکتر رفتم و پیام را بازگو کردم ولی منتظر پاسخ منفی یا مثبت ایشان نشدم و با ستاد هماهنگ کردم وقتی اولین هواپیما آمد به تهران خواهیم رفت. به این ترتیب قبل ظهر اتفاقا هواپیما به اهواز آمد و همراه دکتر به تهران رفتیم. یکسری نقشهاز منطقه الله اکبر را هم همراه داشتیم تا به امام خمینی (ره) گزارش بدهیم. با هم رفتیم خدمت امام خمینی (ره) داخل اتاق بودیم و دکتر دوزانو مقابل امام نشستند.
به گفته وی، امام(ره) با توجه به مجروحیت دکتر فرمودند: «پای شما زخمی شده و نمیتوانید اینطور بنشینید. پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید». ولی دکتر با توجه به جایگاه امام(ره) خجالت میکشید و دور از ادب میدانستند. به همین دلیل به امام عرض کرد: آقا راحت هستم. امام دوباره فرمودند: «نه آقا جان راحت بنشین». دکتر بازهم برای بار دوم گفت: نه آقا راحتم و شروع کرد به توضیح نقشهها خدمت امام که یکباره امام (ره) کمی تند به ایشان فرمودند: «آقا به شما میگویم پاتو را دراز کن». دکتر اینجا بود که به خواسته امام(ره) احترام گذاشت و خلاف میل باطنی خودش پایش را نزد بنیانگذار انقلاب دراز کرد.
ظهر خونین 31 خرداد
مهدی چمران پس از مطرح کردن خاطره جالب خود از دیدار برادرش با بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران گفت: روند موفقیتهای نظامی ایران در منطقه ادامه داشت تا 20 خرداد ماه 1360 که دکتر چمران با ارایه نقشهای جالب طرح ساخت یک پل چریکی روی رودخانه کرخه را دادند تا نیروها برای آزاد سازی دهلاویه از رودخانه عبور کنند و از شمال به کمر دشمن بزنند که همین اتفاق هم افتاد و نهایتا این منطقه نیز آزاد شد، اما دشمن دائم برای بازپسگیری شهر حمله میکرد که خوشبختانه هیچ گاه دوباره نتوانست به منطقه وارد شود.
وی ادامه داد: در سحرگاه 31 خرداد ماه که نیروهای صدام دوباره حمله کردند فرمانده نیروهایی مستقر به نام ایرج رستمی از تیپ هوابرد شیراز به شهادت رسید. شهید رستمی نقش قابل توجهی در محافظت از دهلاویه داشتند. بنابراین دکتر چمران پس از شهادت ایشان تصمیمگرفتند به سرعت فرد جایگزین را تعیین و در منطقه معرفی کنند. از این رو سیداحمد مقدمپور را به منطقه فراخواندند و همراه ایشان رفتند تا منطقه را برایشان تشریح کنند.
مهدی چمران یادآور شد: شهید چمران به همراه شهید مقدمپور حوالی ظهر در منطقه دهلاویه روی خاکریز بودند تا دکتر بتواند دقیقا منطقه را برای فرمانده جدید تشریح کند، البته یکی دیگر از دوستان به نام شهید محمد حدادی هم کنارشان حضور داشت که ناگهان خمپارههای 60 نیروهای صدام باریدن گرفت. اولین خمپاره بافاصلهای از شمال و خمپاره دوم دقیقا پشت خاکریز و متاسفانه خمپاره سوم کنار پای این سه نفر روی همان خاکریز زمین خورد و هر سه نفر را به درجه رفیع شهادت نایل کرد.
دشمن منتظر فرصت است.
مهدی چمران در تشریح ظهر خونین 31 خرداد گفت: من در منطقه بودم. وقتی پیکر ایشان را دیدم به شدت بهم ریختم. کاملا هم طبیعی بود. یعنی با صدای بلند گریه میکردم و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و اصلا نمیتوانستم تصور کنم روزی باشد که مصطفی شهید بشود و من باشم. من خودم همیشه در جبهه که بودم سعی میکردم به گونهای سپر بلای ایشان باشم؛ ولی همیشه ایشان سپر بلای همه بودند و شجاعتر و جلوتر از همه بود. به صورتی که در طرحهای عملیاتی خودشان سختترین بخش را انتخاب میکردند.
وی در ادامه افزود: وقتی پیکر برادرم به بیمارستان امام خمینی اهواز منتقل شد، سردخانه بیمارستان به دلیل اینکه تعداد زیادی شهید داشتیم پرشده بود. از این رو یک کانتینر سردخانهدار را اختصاص دادند به پیکر هر سه شهید بزرگوار. من هم به همراه همسر دکتر در این کانتینر بودیم؛ به شدت میگریستم و حالت نامناسبی داشتم. آقای کاویانی یکی از همراهان جبهه آمدند که من را بزور از این کانتینر بیرون بیاورند، وقتی میخواستم از پله پایین بیایم کنار گوشم گفت: «اکثر فرماندهان مناطق و عدهای از رزمندگان جبهه اینجا هستند اگر شما با این قیافه میان جمع حاضر شوید ستاد جنگهای نامنظم به هم خواهد ریخت و نمیتوانیم کنترل کنیم؛ باید خودت را جمع و جور کنی و با اینها بگونهای برخورد کنی که روحیه از بین نرود».
مهدی چمران تاکید کرد: این کلام در من اثر کرد، چون دقیق و منطقی بود. اگر فرماندهان من را با این چهره ببینند از نظر روحی با مشکل مواجه خواهند شد. از این رو اشکهایم را پاک کردم و با گامهای محکم از کانتینر پایین آمدم. از آنجا که تقریبا جانشین دکتر چمران بودم علیرغم اینکه گرفتگی در چهره من دیده میشد و به فرماندهان گفتم: « برای چه اینجا آمدهاید؟ مگر شما کار ندارید و مگر نه اینکه باید منطقه را حفاظت کنید؟ سریع بروید در یگانها و مراکز پستی خودتان. ممکن است دشمن با توجه به این اتفاق، خودش را برای حمله آماده کرده باشد به همین دلیل باید بیشتر از قبل دقت کنید و آماده مقابله باشید تا مبادا دشمن تصور کند از شرایط میتواند استفاده کند».
الگویی غیرقابل انکار برای نسل جوان
وی تاکید کرد: شهید چمران یک سیاست مدار بزرگ بود که به خاطر دارم در مواردی بمن گفته بودند: «عرفات، ابوجهاد، حتی جمال عبدالناصر و مرحوم حافظ اسد من را – مصطفی چمران -مورد مشورت در مسایل سیاسی قرار میدهند». به صورتی که حتی قبل از اینکه جنگ ایران و عراق آغاز شود دکتر چمران به دلیل همین ارتباطات این اتفاق را پیش بینی کرده بود، از این رو در پادگان لشگرک آموزش نظامی را تدارک دیده بود.
رئیس اسبق شورای شهر تهران اظهار کرد: شهید چمران ورزشکار بود در کشتی و رزم انفرادی کسی حریف او نبود و از این رو مثلا با تختی ارتباط دوستانهای داشت و به شدت به ایشان علاقه داشت و حتی طی یک سخنرانی مطالب زیبایی در ارتباط با مرگ پهلوان تختی مطرح کرد که هنوز هم نوشتههای آن باقی مانده و سخنرانی را هم داریم.
وی تاکید کرد: با این موارد یقین دارم هر جوانی بخواهد قهرمانی برای خود داشته باشد دکتر چمران قهرمان واقعی نه قهرمانی هالیودی برای او خواهد بود. اینجاست که نسل جوان وقتی از دوران زندگی ایشان مطلع میشوند، به ایشان عشق میورزد. چون از هر جهتی که به زندگی دکتر چمران توجه میکند الگویی تمام عیار را برای خود میبیند.
سندی برای ساده زیستی ایشان
مهدی چمران در ادامه با اشاره به ساده زیستی دکتر چمران و بیتوجهی ایشان به امیال دنیوی تاکید کرد: برادرم وقتی شهید شد واقعا هیچی نداشتند؛ جز یک دست لباس بسیجی و یک قبضه کلاشینکف که در موزه سعد آباد (موزه نظامی آنجا) قرار دارد. البته لباس ایشان توسط همرزمانش به عنوان تبرک تکه تکه شد و تنها دو جیب لباس که داخل آن لوازم شخصی دکتر بود در اختیار من است.
به گفته وی از لوازم شخصی ایشان یک دست کت شلوار هم در تهران بود که همسرشان آن را هم به یکی از مستخدمین نخست وزیری بخشیدند. البته راستش را هم بخواهید 35 هزار تومان پول در حساب بانکی ایشان در بانک هست. چون برادرم در زمان دفاع مقدس نماینده مجلس بودند و تا زمان شهادشان هم به تهران نیامدند؛ حقوقش به حساب ایشان واریز میشد ولی ایشان آن پول را نگرفتند. به همین دلیل جمع شده و هنوز هم مانده با همان رقم 35 هزار تومان که گفتم به عنوان یک تاکید برای نمایندگان مجلس که دورهای یک چنین نمایندههایی هم در مجلس داشتیم، بماند.