چند ساعت مانده بود به نماز صبح

 

طبق معمول [آیت الله بهجت] بلند شده بود برای تجدید وضو. هوا خیلی سرد بود. از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود. چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید. گفته بودند خب چرا صدا نکردید گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید.

منبع: سیره علما

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۲۶ اسفند، ۱۳۹۵ ۱۱:۳۷ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *