ژاله ای که شهید شد؛ روایت عکاسی که روز 17 شهریور 57 به میدان رفت!
اگر اهل تهران باشید حتما گذرتان به میدان شهدا خورده است. میدانی در شرق بهارستان و شمال میدان خراسان که هرچند یکی از میادین پایتخت است اما شهرتش ملی است. میدان شهدا پیش از انقلاب میدان ژاله نام داشت. ژاله با حفظ عنوان میدان، نام خیابانی هم محسوب میشد که این میدان را به بهارستان متصل میکرد. با این حال اتفاقی که در 17 شهریور 40 سال قبل در سال 1357 افتاد، باعث شد بعد از انقلاب نام این میدان به شهدا و نام خیابان شمالی آن از شهباز به 17 شهریور تغییر کند. همین کشتار هم باعث شد نام یک میدان در پایتخت یک هویت ملی و سراسری پیدا کند. از واقعه 17 شهریور عکسها و تصاویر کمی در دسترس است. در آن روز حدود شش نفر عکاس در آن واقعه حضور داشتهاند با این حال فقط یک نفرشان موفق شده بود در متن ماجرا حضور یابد و با عکسها و تصاویر خودش بتواند روایتی مصور از آن روز ارائه کند. عکاسی که حتما تصاویرش را بارها در رسانههای مختلف دیدهاید. عباس ملکی که این روزها ایام بازنشستگی را سپری میکند همان عکاس پردل و جراتی است که توانست بخشی از تاریخ معاصر را با دوربین خودش ثبت کند. این شما و این روایتی که ملکی از 17 شهریور دارد.
همیشه پای کیهانیها در میان است
روزنامه کیهان در کنار روزنامه اطلاعات از قدیمیترین روزنامهها و رسانههای ایران است. هرچند روزنامه اطلاعات این روزها فروغ چندانی ندارد اما رقیب قدیمیاش کیهان هنوز هم یکی از رسانههای مهم و مطرح کشور محسوب میشود، هرچند از نظر فرم و شمایل روزنامهنگاری فرق چندانی با چند دهه قبل نداشته باشد. در 17 شهریور 57 هم رد پایی از این روزنامه دیده میشود. همین اولش را بگوییم که اگر عکاس روزنامه کیهان در آن واقعه حضور نداشت، احتمالا امروز بعد از 40 سال عکس و تصویری از اصل واقعه نداشتیم. ملکی درباره آن روز میگوید: آن موقع اولین روز حکومت نظامی بود. به من ماموریت داده شد از وضعیت موجود در سطح تهران گزارش بگیرم. ساعت 7 صبح به سطح شهر رفتم اما خبری نبود. زمانی که به اداره برگشتم به من اطلاع دادند مردم در میدان ژاله تجمع کردهاند و باید آنجا بروم.
به میدان میرویم!
میدان بهارستان به سمت ژاله شلوغ بود. به طرف میدان حرکت کردم. در گوشه و کنار خیابان صحنههای مختلفی از حضور مردم دیده میشد. عدهای میگفتند حکومت نظامی است و ممکن است کشته شویم. عدهای دیگر پلاکارد گرفته بودند که روی آن نوشته شده بود: «به میدان میرویم». از میدان ژاله تا میدان خراسان مملو از جمعیت بود. وقتی به میدان رسیدم، چیزی دیدم که تا به حال در هیچ یک از حکومت نظامیهایی که در اصفهان یا در ماه رمضان در قم اجرا شده بود، ندیدم. دو گروه از مردم و نظامیان روبهروی هم سنگر گرفته بودند. نیروهای نظامی مقابل مردم زانو زده و به سمت آنها با سلاح نشانه گرفته بودند. مردی را دیدم که پیراهن خود را شکافته بود و به نظامیان میگفت تیراندازی کنید.
بالگردها و اداره برق
اگر گذرتان به میدان شهدا خورده باشد حتما دیدهاید که در یکی از اضلاع میدان اداره برق قرار دارد. ساختمانی که شاهد بخشهای مهمی از تاریخ کشور بوده و در آنها حضور پررنگی دارد. مثلا یک قسمتش نقشی بود که در تشییع پیکر محسن حججی ایفا کرد. وقتی که پیکر او را از سمت میدان امام حسین(ع) به میدان شهدا آوردند، در نهایت به ساختمان اداره برق منتقل کردند و از آنجا به نجفآباد و اصفهان اعزام شد. جالب است بدانید این ساختمان در 17 شهریور 57 هم حضور داشته. عباس ملکی از بالگردهایی یاد میکند که در محوطه ساختمان اداره برق به زمین نشستند: «مردم شعار مرگ بر شاه و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی سر میدادند. ساعت 10 صبح جمعیت حدود صد هزار نفری از سمت پیروزی به سمت ژاله نزدیک شد. سرگردی با حدود 60 نیرو با بیسیم صحبت میکرد. چند دقیقهای نگذشته بود که چند بالگرد در ساختمان اداره برق نشستند.» ملکی مثل قرقی از یک درخت بالا میرود تا بتواند عمق جمعیت را در کادر خودش داشته باشد: «پاسبانی به من اطلاع داد ممکن است تیراندازی شود برای همین از بالای درخت به وسط جمعیت رفتم. داخل جمعیت که رفتم تیراندازی شروع شد.»
اجازه انتشار ندادند!
هرچند عکاسانی دیگر هم آن روز در میدان ژاله حضور داشتند، اما گویا هیچکدام دل و جراتی به اندازه ملکی نداشتند که بتوانند میان مردم بروند و از بین آنها از واقعه عکاسی کنند. همین هم شد که ملکی لقب تنها عکاسی را یدک میکشد که در متن واقعه حضور داشته است. یکی از نظامیان به او حساس میشود و به یکی از سربازها دستور میدهد ملکی را دستگیر کنند. سربازی که مامور بازداشت ملکی میشود شاید تصورش را هم نمیکرد که بعدها بخش مهمی از تاریخ معاصر مدیون تصمیم درستی باشد که او در آن لحظه گرفت. سرباز که گویا دلش با مردم بوده کمی تاخیر میکند تا فرصت فرار برای ملکی فراهم شود و ملکی هم از این فرصت به نحو احسن استفاده میکند. روایت او بعد از رسیدن به روزنامه هم جالب است: «وقتی عکسها را به کیهان بردم کسانی که در تحریریه حضور داشتند تصاویر را دیده و متاثر شدند. حتی تعدادی هم گریه کردند ولی عکسها اجازه انتشار نداشت و بایگانی شد؛ تا اوایل سال 58 که رسما منتشر شد و در اختیار نشریات قرار گرفت.» ملکی بعد از عکاسی از این واقعه هم مدتی متواری بود تا دست ساواک نیفتد.
منبع: روزنامه جام جم، شنبه 1397/06/17