آقا سید مهدی طباطبایی

دکتر غلامعلی رجایی در کانال تلگرامی اش نوشت: جنوب تهران بود و سید مهدی. امروز در تهران و قم باعظمت تشییع شد و این نوشته کمترین ادای دینی به خدمات بیش از شش دهه مجاهدتهای اوست.
اول؛
اواخر ماه مبارک سال قبل در معیت حاج علی آقای انسانی شاعر و ذاکر بی بدیل اهل بیت علیهم السلام که به عنایت معصومین، خواندنش با بارش اشک اغلب مستمعینش توام شده، و خوشا به حالش، ساعتی مانده به سحر به منزل سید رفتم. زیر زمین بزرگ منزل سید که کتابخانه بود، پر بود از طلبه هایی که با هزینه وی و به دعوتش برای تبلیغ در مناطق مختلف به تهران آمده بودند. قدری که نشستیم، سفره سحری گستراندند. نماز صبح را به امامت این سید که در تمام زندگی اش دریایی از اخلاص و صفا و تواضع و فرزانگی و نجابت و آزادگی موج می زد، خواندیم و برای گپی نیمه خصوصی به اتاقش در طبقه بالای کتابخانه رفتیم.
در کنار تختی که در اتاق شخصی و کتابخانه اش بود، دستگاه اکسیژن قرار داشت. این سالها، سیدتنفسش بسیار سخت شده و به رغم دعوتهای مکرر از همه جا به ندرت برای سخنرانی یا مصاحبه به جایی می رفت. نوه اش ترتیبی داد با ایشان دو نفری صحبتی بکنیم و کردیم. همچون همیشه در عظمت قدر و منزلت هاشمی سخن گفت.
سید در لابلای مطالب مفیدش گفت امام درباره یکی از علمای …که اکنون در قید حیات است و موقعیت مهمی دارد، نامه ای به او نوشته و از او خواسته ببیند وضعیت وی که سعی می کند در بین مردم خود را به امام منتسب کند، چگونه است. این امر بیانگر قدر و منزلت سید نزد امام خمیتی و اطمینان وی به او بود.
سید می فرمود اصل نامه را که به آیت الله هاشمی نشان دادم، به رسم عادت نامه را از من گرفت و با خود برد و من حیا کردم بگویم این نامه باید پیش من بماند.
سید نگران فاش شدن محتوای این نامه از هاشمی بود و از صحبتهای نوه اش موقع بدرقه من معلوم بود مایل است دوباره این متن تاریخی مهم به وی بازگردانده شود.
روز بعد از ملاقات، این پیام را به مهندس محسن هاشمی رساندم که آقا سیدمهدی دنبال پس گرفتن این نامه است. نمی دانم بالاخره این نامه به او باز گردانده شد یا نه و بگمانم نه!
سید در پایان دیدار، با تواضع خاصی به من فرمود بیشتر به او سر بزنم تا با هم مباحثی داشته باشیم. افسوس که این توفیق به دلیل بی تدبیری من میسور نشد. عدم درک این توفیق را هرگز بر خود نمی بخشم. چرا که سید، همواره محضرش مفید و پر از درس و درک بود.
وی راوی کم نظیر وقایع دهه چهل و پنجاه در قم و مشهد و تهران بود و بسیار از مراجع که به همت وی تابستانها در مشهد ساکن می شدند، نکته های ناگفته داشت که نمی دانم چقدر توانست اینها را از صنوق سینه مبارک خود به اوراق تاریخ منتقل نماید.
دوم؛
سالها قبل به ابتکار موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در کتابخانه ملی به همت برادر عزیزم، مورخ ارجمند تاریخ معاصر، دکتر محمدجواد مرادی نیا که از اهالی خمین است و از دلدادگان خمینی همیشه عزیز، این سید خراسانی به همایشی برای بازخوانی حوادث و وقایع منتهی به قیام امام در اوایل دهه چهل دعوت شد.
سید با تبحر تمام، سخنان نغز و ناشنیده ای در تحلیل حرکت سایر علما گفت و مشاهداتش را روایت نمود و منصفانه درباره اشخاص در حوادث این ایام داوری کرد و گفت هیچ کدام از مراجع در ابتدا در این امر در اعتراض به تحرکات ضد دینی شاه کوتاهی نکردند و حتی گاه در مقام بیان، بعضی از آنها از امام تندتر هم ظاهر شدند، اما در ادامه این امام بود که از همه جلو افتاد و پرچمداری این نهضت و دفاع از دین مظلوم را از آن خود نمود.
کاش این متن روزی برای استفاده محققان حوزه تاریخ معاصر منتشر شود.
سوم؛
من سالی یکبار برای مراسم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به حسینیه لباس فروشها در خیابان سعدی می روم و بسیار هم بهره می برم. امسال هم این توفیق نصیب شد و سید را در منبر عزای جده اش زیارت کردم. یک سال که ایام عاشورا در تهران ماندم و به دزفول طبق این رسم چهل ساله نرفتم، روز تاسوعا به حسینیه رفتم. سخنران، آقا سیدمهدی بود که در منزلت علمدار با وفای کربلا عباس علیه السلام سخن گفت. صحبتش که به روضه منتهی شد نکته ای بدیع گفت که من محقق تاریخ عاشورا در جایی نخوانده و حتی نشنیده بودم.
سید در چرایی و تعلیل اینکه چرا حضرت عباس به امام حسین گفت پیکر خونینش را به خیمه ها نبرد، فرمود: وقتی امام علت این تقاضا را پرسید، ابوالفضل عرض کرد، من علمدار سپاهت بودم، اگر دشمن تو را با این حال ببیند که کشته مرا به دوش می کشی جرئتش در حمله به تو و بر تو بیشتر می شود. امام با شنیدن این سخنان، گریست و به عباس فرمود: خدای تو را بیشتر رحمت کند که در زنده بودن و حتی پس از مرگت اینگونه ناصح و خیرخواه من هستی.
چهارم؛
جملات به یادماندنی سید، در شب ارتحال و به عقیده من عروج شهادت گونه آیت الله هاشمی عزیز در شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی، هنوز بی تکرار است. در همان ساعات اولیه این فاجعه تلخ، از بدخواهان و بدگویان هاشمی خواست توبه کنند و فرمود البته دیگر از هاشمی توقع بخششی نداشته باشند چون حسب روایت اگر کسی پس از مرگ شخصی درباره او بدگویی کند، امکان حلالیت طلبی از او گرفته می شود و برای شخص درگذشته هم این بخشش میسور نخواهد بود.
سید در آن شب با شجاعت از هاشمی بعنوان شهید نام برد و حتی گفت به نظر من، وی نه یک شهید که چند شهید است.
اخیرا که این مصاحبه را از او دیدم با خودگفتم، حیف این مرد آزاده که این روزها با مرگ دست و پنجه نرم می کند و عن قریب مادر همه ما نوع بنی بشر، یعنی خاک، وی را در آغوش خواهد کشید.
باخود گفتم کاش سلول، سلول این آقاسید دوست داشتنی را، در بین دنیازدگان ساکت مصلحت اندیش عافیت طلب، از هم لباسی ها و غیر هم لباسیهایش تقسیم کنند تا در برابر ستم به قیمت و قدر زندگی و بودن! ساکت ننشینند و بدانند آدمی به ایستادگی اش در دفاع از حق و مظلومین است که در دلها می ماند، نه پیام های تسلیت و تقدیری که پس از رفتنش در شانش داده شود یا نشود!
سلام خدا بر این سلاله پاک که تا بود، موجد خیر و برکت برای مردم و بویژه فقرا بود.
همو که کوهی بود بلند و مرتفع از دانش دین و همواره آتش عشق به خلق خدا در دلش شعله ور بود.
سلام خدا بر او که مجسمه فروتنی بود و از پاکان روزگار و از کسانی که مستمندان همواره به بیت شریف و نورانی اش پناه می بردند.
خدا کند درهای این بیت شریف همواره بر روی مردم و مستمندان باز بماند.
بدون تردید تا سالها و سالها، یاد و نام و خاطره و فتوت سیدمهدی عزیز که اکنون چند ساعتی است در جوار قبر عمه اش حضرت معصومه سلام الله علیها در حرم قم، آرامشی ابدی یافته، در دلهای مردم تهران ماندنی خواهد بود.
سلام خدا و همیشه ما بر او که با عزت و شرف و مردانگی و جوانمردی زیست و عمر به پایان برد و هرگز و هرگز برای بودن و به قیمت ماندن، حقیقت را در پای مصلحت قربانی نکرد.
عاش سعیدا و مات سعیدا
و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون!

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۳۰ اردیبهشت، ۱۳۹۷ ۱۲:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *