تشر محسن رضایی به علی هاشمی برای دیدار با خانواده

عده ای از فرماندهان و بعضی دوستان علی به من خبر دادند علی مدام در قرارگاه است، به اهواز نمی رود و سری به خانواده اش نمی زند. او را خواستم و قدری تشر زدم؛ مگر تو احساس نداری؟  چرا به دیدن خانواده ات نمی روی؟ آنها چه گناهی کرده اند که باید از دیدن تو محروم شوند؟
علی که سرخ شده بود گفت: برادر محسن پای رفتن ندارم، آن قدر کار دارم که یادم رفته خانواده ای دارم. کارهای جنگ به من این اجازه را تا حالا نداده است!
همین فردا میروی و دیداری تازه می کنی و برمی گردی. نشونم که نرفتی! او با تواضع گفت: هر چه شما بگویید!
از این که قدری تند با او حرف زده بودم ناراحت شدم ؛ ولی خوشحال بودم برای دیدن خانواده اش سری به اهواز می زند.

منبع: گمشده من، محمد مهدی بهداروند، سوره مهر، چاپ هفتم، ص  ۴۰

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲۲ آذر، ۱۳۹۵ ۱:۱۸ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *