تفاوت احترام مردم به مدرس و رضاشاه!

یک بار مدّرس به اصفهان مسافرت کرده بود. پس از بازگشت به تهران رضاشاه در دیدار با او گفت: در این سفر چیز به خصوصی توجّه شما را جلب نکرد؟
مدرّس متوجّه شد مقصود رضاخان، جلال و جبروت قشون اصفهان است ولی گفت: چرا، یک چیز خیلی توجّهم را جلب کرد. شما باید بدانید که در تمام ایران مردم از شما می‌ترسند.
رضاشاه پرسید: راجع به شما چه فکر می‌کنند؟
مدرّس پاسخ داد: خدا نکند روزی کسی از من بترسد و از ترس به من احترام گذارند. من شاهد بودم همه مردم به من احترام می‌گذارند و آن به خاطر این است که من را خدمتگذار خودشان می‌دانند. هنگام غروب که هوا به شدّت سرد ‌شد، اتومبیل ما در راه خراب شد. چوپانی که به روستایش بازمی‌گشت، وقتی من را شناخت گفت: تا وقتی که ماشین شما درست شود، همین جا می‌مانم. چوپان از هیچ کمکی مضایقه نکرد، حتّی وقتی هوا سردتر شد، پوستین خود را از تن درآورد و با اصرار به من پوشاند و صبح هم به دِه رفت و برایمان شیر گرم آورد. امّا اگر مردم نصف شب شما را در بیابان گیر بیاورند با شما چه رفتاری خواهند کرد؟

منبع: سیره علما

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۵ مرداد، ۱۳۹۶ ۸:۱۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *