تقی ته‌ سیگار!

“تقی رستگار” از آن‌ بچه‌ هایی بود که‌ خیلی به‌ حاج‌ احمد متوسلیان‌ علاقه‌ داشت‌. از شانس‌ خوبش‌. راننده حاجی هم‌ بود. سال‌ 59 که‌ در کردستان‌ بودیم‌، بچه‌ها قرار گذاشتند تقی را اذیت‌ کنند. هر کداممان‌ که‌ به‌ او می رسیدیم‌، با تمسخر می گفتیم‌:
ـ تو هم‌ مسخره‌اش ‌رو درآوردی … که‌ چی همه‌اش‌ دنبال‌ حاج‌ احمد هستی …
ـ تو هم‌ بابا شورش‌ رو درآوردی … حاجی می خواد آب‌ بخوره‌، باهاشی، می خواد بره‌ قرارگاه‌ باهاش‌ میری.
ـ بس‌ کن‌ تقی جون‌. چقدر به‌ دنیا می چسبی؟ از جون‌ حاج‌ احمد چی می خوای؟ می خوای تو رو بذاره‌ فرمانده‌ سپاه‌؟
ـ باور کن‌ دنیا ارزش‌ این‌ لوس‌ بازیها رو نداره ‌…

یکی از روزها که‌ همه‌ تقی را دوره‌ کرده‌ بودیم‌ و هر کدام‌ تکه‌ای به‌ او می انداختیم‌، با شدت‌ و تندی گفت‌:
ـ شماها چی فکر کردین‌؟ … به‌ خدا دنیا و این‌ بازی هاش‌ برای من‌ به ‌اندازه یک‌ ته‌ سیگار هم‌ ارزش‌ نداره ‌…

این‌ را که‌ گفت‌، دیگر بچه‌ها دست‌ گرفتند؛ همان‌ شد که‌ از آن‌ روز به‌ بعد، همه‌ تقی رستگار را به‌ نام‌ “تقی ته‌ سیگار” صدا می کردیم‌.
خودش‌ هم‌ از این‌ تعبیر خوشش‌ آمده‌ بود و کلی می خندید.

تقی ته‌ سیگار ـ ببخشید، رستگار ـ آن‌ قدر با حاج‌ احمد پرید که‌ سرانجام‌ روز 14 تیر سال‌ 61، همراه‌ او، موسوی و اخوان‌، در پست‌ بازرسی “حاجز برباره‌” در شمال‌ بیروت‌ به‌ دست‌ فالانژها اسیر شد و هنوز که‌ هنوز است‌، هیچ‌ خبری قطعی از آنها نیامده‌ است‌.

عکس: حاج احمد متوسلیان و تقی رستگار در روز آزادی خرمشهر – مسجد جامع خرمشهر

راوی: جعفر ربیعی

منبع: کانال تلگرام حمید داودآبادی

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۴ اسفند، ۱۳۹۶ ۴:۰۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *