سیاستی لطیف برای فرار از دست راهزنان در سال 1327 ق

رسول جعفریان نوشت: جماعت تعزیه ‏خوانهاى دهاتى از قم به دهات اطراف طهران در ماه محرم مى‏آمده‏ اند. در على‏آباد نزدیک دره ماهور على‏آباد که قبل از طلوع آفتاب که هوا گرگ‏ و میش و اول فلق، که مى‏فرماید قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مى‏آمده. بارى یک نفر به اینها مى‏رسد و مى‏گوید کجا مى‏روید. در این دره پنج شش سوار بختیارى ایستاده‏ اند و شما را لخت خواهند نمود. بروید برگردید. اینها بعد از تفکر امام‏خوان مى‏گوید به امید خدا مى‏رویم و رد مى‏شوند و به رفقا مى‏گوید شماها جلو بروید. هر وقت سوارها به شما رسیدند و اگر خواستند شما را لخت کنند همین‏قدر فریاد کنید یا حسین یا حسین! کار دیگر نداشته باشید. بیچاره‏ ها به هزار ترس و لرز مى‏روند. یکى سوار قاطر و یکى سوار الاغ و پا پیاده بوده‏ اند. مى‏روند.
امام‏خوان مى‏ایستد. همین‏که از نظر پنهان و در دره وارد مى‏شوند امام‏خوان پیراهن رنگى و تیرى را مى‏پوشد و عمامه سبز بر سر و نقاب به رو، و شمشیر هم که بر کمر داشته آهسته‏ آهسته مى‏رود. اتفاقا سوار اسب هم بوده. بالاخره سوارهاى بختیارى که مأمور به اصفهان بوده و کارشان دزدى و راهزنى است جلو مى‏گیرند و مى‏خواهند بیچاره ‏ها را لخت کنند. بالاجماع فریاد مى‏کنند «یا حسین یا حسین». امام‏خوان که صدا را مى‏شنود شمشیر را مى‏کشد و رکاب به اسب [مى‏زند] و هى فریاد مى‏کند لبیک! لبیک! سوار بختیارى که چشمش بر سید نقابدار تیر خورده شمشیر به دست مى‏افتد فرار مى‏کند. دو نفر پیاده شده بودند که اینها را لخت کنند. ضعف مى‏کنند مى‏افتند. امام‏خوان که مى‏رسد و این حال را مشاهده مى‏کند مى‏گوید به عجله از اینجا رد شوید و بروید که مبادا برگردند. به سلامت مى‏روند.

منبع: کانال تلگرام رسول جعفریان، @jafarian1964

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۱۳ بهمن، ۱۳۹۶ ۴:۵۹ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *