“ما شب و روز جان می کنیم که مردم را مسلمان کنیم، شما چرا کوشش می کنید که آنها را از دین بیرون کنید؟!”

در آن زمان در شهر ما [شهر تربت] و دیگر شهرها اداره ای بود به نام «ادارهٔ تحدید برای خرید و فروش تریاک»، یکی از علمای دینی شهر ما که مردی محترم و نسبتاً عالم و باهوش بود لکن یا سلیقه اش چنین بود که زود به اشخاصی حمله می کرد و نسبت کفر و فسق می داد یا دوست می داشت که گاهی بدین وسیله سر و صدایی راه بیندازد، نمی دانم هر چه بود این آقای عالم، رئیس آن اداره را تکفیر کرد. مردم هجوم بردند که او را بکشند. یکی از خوانین محلی که در آن زمان عهده دار امور انتظامی بود او را رهانید و مخفی کرد. مدتی آن مرد مخفی بود تا آنکه آبها از آسیاب افتاد. روز عید غدیری بود و مردم به دیدن پدرم [حاج آخوند ملاعباس تربتی، 1250-1322 شمسی] می آمدند. او نیز آمد و با پدرم مصافحه کرد و نشست و چای خورد و سپس خداحافظی کرد و رفت. این کار عملاً باعث تبرئه آن مرد شد. خبر به گوشی آن آقای عالم رسید. نزد پدرم آمد و به شدت پرخاش کرد که چرا شخصی را که من تکفیر کرده ام شما پذیرفته و با او به رسم مسلمانی مصافحه کرده اید.
پدرم گفت: شما به چه دلیلی او را تکفیر کرده اید و از کجا کفر او بر شما معلوم گشت؟ آیا خودش نزد شما، العیاذبالله، یکی از ضروریات دین را انکار کرده؟ آیا دو شاهد عادل نزد شما شهادت داده اند؟
گفت: کسانی که محل وثوق من هستند گفته اند.
مرحوم پدرم گفت: این کسانی که محل وثوق شما هستند آیا شما پشت سر آنها نماز میخوانید؟ آیا مال یا ناموس خود را نزد آنها به امانت میسپارید؟ آیا بر فرضی که آنها را متدین بدانید به فهم و تشخیص آنها هم وثوق دارید؟ پس از آن گفت: جناب آقای …. ما شب و روز جان می کنیم که مردم را مسلمان کنیم، شما چرا کوشش می کنید که آنها را از دین بیرون کنید؟! این چگونه خدمتی است که شما به دین می کنید؟ از باطن آنها چه خبر داریم؟ در ظاهر با همهٔ آنها معاملهٔ مسلمانی می کنیم و باید بکنیم. ما حق نداریم کسی را که به ظاهر مانند همه مسلمانها اظهار مسلمانی می کند بگوییم تو مسلمان نیستی، باید از خدا بترسیم. من که حسینعلی راشد و نویسنده این سرگذشت هستم سالها بعد با همان مرد تکفیر شده آشنا شدم و اتفاقا جزو مسلمانهای دو آتشه و مردی دانشمند و زحمتکش و نیک خوی بود. خدا همهٔ گذشتگان را بیامرزد.

راوی: حجت الاسلام حسینعلی راشد

منبع: فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، انتشارات اطلاعات، چاپ 48، 1395، ص 145 و 146

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۱۷ تیر، ۱۳۹۶ ۱۱:۰۲ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *