«گل آقا» معتقد بود باید عفت قلم را نگه داشت

روزنامه خراسان به قلم ملیحه رفیع‌طلب نوشت: زاده ششمین روز از مرداد داغ سال 1347 و 140 کیلومتر دورتر از مشهد و در شهرستان تربت حیدریه، سجلی‌اش را مُهر کرده اند. اهل خانواده‌ای فرهنگ‌دوست است که از دل آن، فرزندانی اهل فرهنگ و هنر پرورش یافتند. فرزندانی که قلم‌‌شان تا حد زیادی نمکین و البته اندکی هم گزنده است. «رضا رفیع» که چند روزی است وارد 50 سالگی شده، برایمان می‌گوید که خانواده، این «ژن خوب» را برای او به یادگار گذاشته‌اند. او به مدد همین ژن خوب و البته پشتکار فراوان، سال‌ها بعد سر از «گل‌آقا» در می‌آورد و حالا هم چند سالی‌ است در تلویزیون برنامه‌های مختلف طنز را اجرا می‌کند. طنزی متفاوت که به چاشنی ادبیات آمیخته و به قول خودش شوخی‌های دم‌دستی را خط گرفته است. با این نویسنده و طنزپرداز خراسانی به بهانه ورود به یک دهه تازه از زندگی‌اش به گفت وگو نشستیم:

از اوسنه‌های مادربزرگ تا انشاهای بالای 20

حرف اولش از فضای خانواده است، از مادر بزرگی که قصه های شیرین می‌گفته تا برادری که حرفه روزنامه نگاری‌اش، الهام بخش فضای کاری «رفیع» می‌شود. خودش تعریف می‌کند: مادر بزرگ من پر از مثل، متل و حکایت، پند و اندرز و افسانه (به قول خراسانی ها اوسنه) بود، قصه‌هایش خیال‌های ما را زنده می‌کرد. او یکی از آدم‌هایی بود که ناخودآگاه ضمیر مرا به سمت ادبیات سوق داد. برادرم نیز با این که حقوق خوانده بود اما به سمت و سوی کار روزنامه نگاری رفت و اولین سردبیر روزنامه اطلاعات بعد از انقلاب بود. خلاصه این حال و هوای خانواده ما، روی من هم اثر گذاشت و مرا به این سمت و سو کشاند. او برایمان از انشاهایش می‌گوید که در اصطلاح خودش «20 به بالا» بودند و توضیح می‌دهد: معلم‌ها می‌گفتند نمره انشاهایت بیشتر از 20 است. به همین دلیل خیلی‌ها همان روزها به من توصیه می کردند که ادبیات بخوانم و همین هم شد.

«گل آقا» معتقد بود، باید عفت قلم را نگه داشت

صحبت را می‌کشانیم به تجربه همکاری‌اش با «گل آقا» و کیومرث صابری فومنی و او در جواب بیان می کند: کیومرث صابری طنز پردازی آشنا به فوت و فن کار بود و متون کهن را می شناخت و با شگردها و شیوه های طنز پردازی عجین بود و در یک کلام استاد این کار. وی رمز موفقیت «گل آقا» را پسند مردم و مسئولان می داند و می گوید: صابری طنزی را بعد از انقلاب بنا نهاد که مبتنی بر یک سری اصول و معیارهایی برگزیده بود و همان ابتدا هم اعلام کرد که هرگز از این اصول تخطی نخواهم کرد و تا آخرین لحظه هم به اصولش پایبند بود و روی این مسئله که به نظام و انقلاب وفادار و پایبند باشد، تاکید داشت و از طنزش برای خراب کردن انقلاب استفاده نمی کرد، دشمن شاد کن نبود و نکته دیگر این که اعتقاد داشت باید عفت قلم را نگه داشت.

گل رزی که از «الهام» هدیه گرفتم

این نویسنده و طنزپرداز خراسانی، کمی هم از طنز نجیب و ادیب و عالمانه و فاخر در کارهایش می گوید و می افزاید: همان عهد و پیمانی را که گل آقا در ابتدای طنز نویسی اش بیان کرد در ذهن خودم برای برنامه سازی طنز در حوزه تلویزیون مشخص کردم و هنوز هم در همین مسیر هستم حتی در بعضی از برنامه های تلویزیونی، عده‌ای تلاش کردند تا مرا سمت دیگری هل بدهند که نشد و مسیر خودم را پیش گرفتم. از رفیع می‌پرسیم، «تا به حال پیش آمده سیاستمداری از طنز شما برنجد؟» در پاسخ بیان می کند: عمده افراد از انتقاد به اندازه ای که از تعریف و تمجید خوش شان می آید، استقبال نمی کنند. آن چیزی که تحمل نقد به ویژه با چاشنی طنز را آسان می کند، نحوه بیان و ارائه انتقاد است. زمانی یک مسئول من را جایی دید و گفت: شما خیلی تند صحبت می کنید ولی بیانتان به قدری صمیمانه و شیرین است که من و خانواده ام کلهم اجمعین برنامه های شما را نگاه می کنیم و این حرفش برای من قوت قلب بود. یک بار دیگر هم در حاشیه اجرای برنامه ای در دولت قبل، آقای غلامحسین الهام که آن زمان در دولت مسئولیتی داشتند، گل رزی به من هدیه داد، گفتم: ان شاءا… جامعه ما در درک و دریافت طنز به جایگاهی برسد که برخورد مسئولان با منتقدان و طنزپردازان این باشد. او پاسخ داد: یک شاخه گل برای تقدیر از شماست که عیب و ایراد ما را گوشزد کردید تا در پی برطرف شدن آن باشیم. من به شوخی به وی گفتم: اگر گل را به خانه ببرم برایم دردسر است، به خاطر این که تا ثابت کنم آن را از کدام «الهام» گرفته ام، لقمه اول گوشم خواهد بود و تا بفهمند که از نوع «غلامحسین» بوده، کار از کار گذشته و دعوایی در خانه ما رخ داده است.

آرزوی آبگوشت و اشکنه مامانم را دارم

در آخر از این شاعر بذله گوی کشورمان در خصوص آرزوهایش می پرسیم، در پاسخ بیان می کند: آرزوی من این است که آرامش بیشتری در زندگی داشته باشم و فرصت بیشتری پیدا کنم که نزد مادرم بروم تا برایم آبگوشت و اشکنه درست کند. در آغوش بگیرمش و بوسه بارانش کنم. خانواده عزیزترین های هر کس و گنج هایش هستند اما روزگار ما را از آن ها دور می کند.

منبع: روزنامه خراسان، شماره 19878، دوشنبه 1397/5/8

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۹ مرداد، ۱۳۹۷ ۴:۱۴ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *