روایت مهدی گلشنی از استاد بدرالدین کتابی؛ “عالمی آگاه به مقتضیات زمان و فضیلت مدار”

استاد بدرالدین کتابی قبل از رفتن به مدارس معمولی، با تعلم علوم حوزوی شروع کردند. سپس دوره دبستان-دبیرستان را در اصفهان طی کردند و در تمامی این دورران شاگرد اول بودند. ایشان در سال 1313 وارد دانشسرای عالی تهران شدند و در 1316 لیسانس را در فلسفه و علوم تربیتی اخذ کردند، و به علت شاگرد اوّل شدن، در بین تمامی دانشجویان رشته‌های دانشسرایعالی، به دریافت نشان درجه یک علمی از وزارت فرهنگ و معارف وقت نائل گشتند. ضمناً چون ایشان شاگرد اوّل بودند برای تحصیل در اروپا برگزیده شدند ولی به خاطر مادر بزرگوارشان از آن گذشتند. آنگاه ایشان دوره نظام وظیفه را شروع نمودند ولی پس از چندی ادامه این دوره را در مدرسه نظام اصفهان به صورت تدریس طی کردند. سپس در مدارس اصفهان و دانشسرای مقدماتی اصفهان تدریس را شروع نمودند ، که در آنجا جناب آقای دکتر داوری و مرحوم دکتر محمد خوانساری از شاگردان ایشان بودند. سپس مدتی رئیس دبیرستان ادب اصفهان بودند، و بعد با همکاری مرحوم دکتر فاروقی در تاسیس دانشکده‌های ادبیات و علوم دانشگاه اصفهان نقش محوری داشتند. استاد کتابی در دانشکده ادبیات به تدریس فلسفه و منطق و روانشناسی و متون زبان فرانسه اشتغال داشتند.
ایشان چند سالی که از مدیریت شان در دبیرستان ادب گذشت، به علت شرایط اضطراری آن زمان، انجمنی به نام “انجمن ادبی و نیکوکاری” بنا نهادند. استاد هر شب عده‌ای دانش آموز، از اعضای انجمن نیکوکاری، را بر می داشتند و به بیمارستانها و خانه فقرا سر میزدند و امکاناتی را در آختیار آنها می گذاشتند.
روان شاد استاد بزرگوار بدر الدین کتابی مجموعه ای از فضیلت‌های عالی انسانی بودند. توانایی‌های علمی، فروتنی، نظم و انضباط و خرد ورزی از خصوصیات برجسته ایشان بود. ایجاد فضای صمیمیت بین شاگرد و استاد از دیگر خصوصیات ایشان بود. بهترین شاهد بر فضائل اخلاقی و رفتاری ایشان، بیان دکتر محمد خوانساری از شاگردان برجسته ایشان است:
«هنگام تحصیل در دانشسرای مقدماتی اصفهان بزرگترین فیضی که نصیب بنده شد، این بود که دو سال متوالی از محضر دانشمند گرانمایه، استاد وارسته با فضیلت مرحوم بدرالدین کتابی بهره مند بودم. سیمای معصوم و نجیب و بیان و رفتار بسیار طبیعی آن بزرگ هنوز در خاطرم هست… و تا زنده‌ام در خاطرم خواهد بود.
راه و روش و شیوه سخن گفتن و طرز لباس پوشیدن آن عزیز بسیار ساده و بی تکلف بود… و وقتی در کلاس سخن می گفت گوئی با اهل خانه خود سخن می گوید.»
تکیه کلام ایشان این سخن فرانسیس بیکن بود که:
«عالم حقیقی … باید بسان زنبور عسل باشد که گلها و گیاهان معطر را بر می گزیند و بر آنها می نشیند و عصاره آنها را می گیرد و در لابراتوار وجود خود به عسل تبدیل می کند، عسلی که “مختلفاً الوانه” است، عسلی که ” فیه شفاء للناس ” است.» (پایان یادداشت مرحوم دکتر خوانساری)
آنچه عمدتاً ذهن این استاد فرزانه را به خود مشغول می داشت، انسان و مسائل انسانی و سیادت انسان و تهذیب نفس وی بود. سخن او این بود که انسان باید به خود آید و ارزش خود را دریابد و غرق در زخارف دنیوی نشود، بلکه به ارزشهای الهی روی آورد و به حیات طیبه برسد. این مطلب از عناوین کتابهائی که ایشان ترجمه کردند هویدا است، مثل شرح حال بودا و یا سیره نبوی تألیف طه حسین و اخلاق تألیف ژانه.
ایشان مکرراً به شعر سنائی استناد می جستند که
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار
استاد در مقاله ای در نشریه فرهنگ اصفهان می گویند:
« مقام و منزلت علم و معرفت برتر از هر جیز است و نباید مقدمه وصول به هدفهای دیگر باشد، بلکه باید خود هدف اصلی و نهائی محسوب گردد.» (نشریه فرهنگ اصفهان – شماره 1، بهمن 1329).
استاد در وصیت نامه خود نوشتند:
«امیدوارم فرزندانم و همه جهانیان روزگاری را دریابند که خواسته‌های انسانی بر آن فرمانروا باشد. آری آن روزگاری که ارزش و احترام حقیقی محض به انسان باشد. آن روزگاری که همه انسانها خود را با هم برابر و برادر دانند… آرزومندم فرزندانم از کوشش بیجا برای بدست آوردن مال و متاع دنیا بپرهیزند و ارزشها را بدانگونه که خردمندان دریافته اند، دریابند. به نظر من یکی از بدیهی ترین حقایق این است که کوشش آدمی برای بدست آوردن مال و جاه (بیش از اندازه احتیاج)، نشانه نادانی و کوری و ابلهی و سرانجام موجب زیان و خسران اوست.»
همچنین در وصیت نامه ایشان آمده است:
«به گفته محققان امروز بیماری مصرف ( ویا اسراف و تبذیر) گریبانگیر همه شده است و این بیماری یکی از بلاهای اجتماعی جهان امروز و به ویژه کشورما ایران است.در ضمن طاقت و تحمل مردم هم بسیار کم شده است. من خودم بیاد دارم که روزگاری ( دوران کودکی و قسمتی از جوانی خودم) از بسیای از نعمت‌های کنونی محروم بودیم. برق و آب تصفیه [شده] و تلفن و رادیو و تلویزیون و گاز و وسایل خانگی مدرن و بسیاری از خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها که امروز داریم نداشتیم و در ضمن ، مردم نیز به هیچوجه حریص و آزمند بهتر زندگی کردن و داشتن و مصرف کردن نبودند.»
استاد در رد غرب زدگی گفتند:
«جای شگفتی است که ما از علامه “ابن ابی الحدید” و “خواجه نصیرالدین طوسی” و هزاران دانشمند دیگر چشم پوشیم و برای پی بردن به عظمت اسلام به گفتار “کنت‌هانری دکاستر” فرانسوی یا “کارلایل” انگلیسی یا دیگر نویسندگان باختری متوسّل شویم.»
استاد دکتر کتابی در رد آنهائی که عقب افتادگی مسلمانان را به دین اسلام نسبت می دهند، گفتند:
«متوجه باشیم که عقب ماندن ما از قافله تمدّن دنیا – به عکس آنچه عدّه ای نادان تصوّر می کنند – مخصوصاً از آن جهت است که دستورات پیشوایان دین را فراموش کرده ایم، وگرنه دین اسلام دین اجتماعی است و با گوشه نشینی و رهبانیت هیچگونه آشنائی ندارد، و اگر هزاران شاخ و برگ بر آن افزوده و حقیقت را در زیر آنها مستور داشته اند، تقصیری متوجه اسلام حقیقی …. نیست.» (ص 128)
از طرف دیگر دکتر کتابی، انتقاد داشتند که چرا ما خوبیهای غرب را جذب نمی کنیم:
«ای کاش اکنون که خود را ناچار می دانیم از مغرب زمینی‌ها تقلید کنیم، رقّاصه‌ها و بیخردان آنها ما را گیج نمی کردند و با افکار بزرگان علم و ادب اروپا آشنا می‌شدیم.
افسوس و هزاران افسوس که ما در تقلید از اروپائیان و در برخورد با تمدّن نوین جهان گویا به چهار اصل زیر پابند شده‌ایم:
آنچه خوبی از روزگار دیرین داشته ایم… همه را از کف داده و به دست فراموشی سپرده ایم.
آنچه بدی و عقب ماندگی و وهم و خرافت داشته، نگاه داشته و بر آنها بدیها و وهم و خرافت‌های تازه افزوده ایم.
آنچه از خوی‌های ناپسندیده و بی عفتی و هرزگی و لاابالی گری باختریان داشته و دارند به تقلید فراگرفته و از صاحبان آنها پیشروتر شده ایم.
آنچه نیکی و اخلاق و دانش و هنر باختریان داشته و دارند مورد توجّه قرار نداده و خود را به آنها نیاراسته ایم.
بدبختانه بسیاری از پیروان سست اندیشه تمدّن باختر در ایران نه تنها از دانش و هنر باختریان بی بهره اند بلکه همه صفات پسندیده دیرین ایرانی و همه دستورهای عالی اسلام را فراموش کرده اند.» به نظر استاد کتابی:
«علت مهم بدبختی و فساد ما این است که اشخاص ناصالح همواره خود را خیرخواه دیگران معرفی می کنند و… عموماً از انتقاد و عیب جوئی، مصلحت کسی را در نظر ندارند، بلکه اغراض پست شخص محرّک آنها است…
با تعمیم فرهنگ صحیح باید تعداد افراد صالح را زیاد کرد و به آنها فهماند که باید هر فرد خود درستکار و وظیفه شناس و آراسته به کمالات انسانی باشد تا بتواند به اصلاح حال دیگران …. بپردازد.» (ص 400).
امروزه توجه به فرهنگ در همه سطوح عملاً نادیده گرفته شده است ، توجه به ارزشها و فضیلتها فراموش شده است ، به شایسته سالاری توجهی نمی شود، هویت ملی تضعیف شده و احساس حقارت به غرب شدیداً تقویت گشته است مرحوم استاد بدر الدین کتابی در بیش از نیم قرن پیش در مورد همه این امور تذکر دادند . اکنون وقت آن است که دانشگاهیان و حوزویان از خواب غفلت بیدار شوند و بیشنر به این امور بسیار حساس و حیاتی ، برای آینده کشور، بپردازند.
*این نوشتار گزینه ای از سخنرانی اینجانب در مراسم بزرگداشت استاد فرزانه مرحوم بدرالدین کتابی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است که در تاریخ 26 /7/96 برگزار شد.

منبع: روزنامه اطلاعات، شماره 26847، شنبه 1396/7/29

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲۹ مهر، ۱۳۹۶ ۱:۵۱ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات علم، صنعت و فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *